در کتاب جوانی در ۱۸۰ ثانیه مجموعه داستانهایی از حسین سروقامت با موضوع برخی از ارزشها و مفاهیم اخلاقی میخوانید. نویسنده این کتاب را در راستای کتاب قبلی اش، میشکنم در شکن زُلف یار» منتشر کرده است که چهل داستان واقعی برای جوانان داشت.
جوانی در ۱۸۰ ثانیه شامل مجموعه داستانهای کوتاه فارسی که در آنها به مسائل ارزشی و اخلاقی پرداخته شده است. در این داستانها کهشخصیتهای اصلی جوانان هستند، به مسایلی مانند: اهمیت خدمت کردن به مردم،حکمت برخی از سختیها در زندگی، تغییر قضا و قدر الهی، حقیقت خوشبختی، عشق و عاشقی، پرهیز از کبر و غرور، حقیقت غم و شادی در زندگی، انحرافات اجتماعی و ریشه آنها، اهمیت محبت به اهلبیت(ع) و توسل به آنان، اهمیت دادن به فرهنگ خودی و پرهیز از فرهنگ بیگانه، آسیبهای اجتماعی و راههای مواجهه با آنها بسیاری مسایل اخلاقی و اجتماعی متناسب با جامعه امروزی و زندگی جوانان اشاره شده است.
سروقامت نام کتاب را از آن رو جوانی در ۱۸۰ ثانیه گذاشته است که به گفته خودش، شما میتوانید برای خواندن هریک از این ماجراهای واقعی فقط سه دقیقه وقت بگذارید و در عوض با یکی از فوت و فنهای دوره جوانی آشنا شوید.
جوانی در ۱۸۰ ثانیه تداوم کتاب 《 میشکنم در شکن زلف یار» است که با گذر از چاپ پانزدهم به عنوان یکی از ده کتاب منتخب سال ۱۳۹۵ به جامعه عرضه شده اتفاقات جذاب زندگی جوان، که با قلمی روان به رشته تحریر درآمده اند.کمتر کسی است که این دو کتاب را بخواند و از آن هیچ طرفی نبندد. مطمئن باشید؛ در بحران قحطی مطالعه می ارزد.
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#ماه_شعبان
#روز_جوان
معرفی کتاب
ساحل زیبای دریای خزر...
این آرامش فوقالعاده است. غذای روح است. امواج، سر به شانه یکدیگر، به آرامی میآیند و به کناره ساحل میخورند.
نسیم دریا میوزد و چون حریری زیبا جسم و جان آدمی را به بازی گرفته، به ملایمت لابهلای موهای آدمی میخزد.
این لحظات برای کسی چون من که از کوچکترین فرصتی برای رهایی از زندگی ماشینی نمیگذرد، خیلی مغتنم است.
نَم نَم باران این اجازه را به من نمیدهد که نوشتن این اوراق را روی سنگهای کنار ساحل ادامه دهم. صبر کنید اندکی بروم دورتر؛ زیر سایبانی، سقفی.
آها! حالا بهتر شد.
میدانم در همین لحظاتی که برای من پیامآور آرامش و اطمینان است، عدهای از هموطنانم پشت درِ اتاق روانشناسان و روانپزشکان به نوبت نشستهاند. روزها یا شاید هفتهها انتظار کشیدهاند تا حکایت اضطراب و تشویش خویش را با طبیبی دردآشنا بیان کنند.
بگویند آسودهخاطر نیستند، مدام آرامبخش میخورند، همیشه چیزی مثل سیر و سرکه در درونشان میجوشد، دلشوره دارند و حرفهایی از این دست...
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#روز_جوان
#ماه_شعبان
عیب جوانی نپذیرفته اند.
پیری و صد عیب، چنین گفته اند
از میان ادوار عمر، جوانی چنان رخشان و وسوسه انگیز است که هیچ دوره ای به گرد پای آن نمی رسد!
_ و چنان پرشتاب و گذرا، که گاه جوان، خود جا می ماند و از این سرعت و شتاب، چندان توشه برنمی گیرد. و تو در میمانی که این بنیان استوار جوانی را که هشته و این مزرع سبز را که کشته است؟!
مزرع سبز فلک دیدم و داس مہ نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#روز_جوان
#ماه_شعبان
بریده کتاب
کنار پنجره اتاق کوچک خود گلدان زیبایی گذاشته بود
از حسن يوسف. به یاد یوسف خویش که سالها پیش
رفته بود و تکه استخوانهایی از او باز آمده بود!
... و پیراهنی که در چین و چروک های خاک آلود آن
میتوانست بوی او را استشمام کند.
اما مگر باور می کرد؟!
هر بار که صدای در خانه می آمد،
دلش فرو می ریخت و نگاهش به تندی به سوی در می گشت.
شاید پدر باز آید. اما نه! گویا این انتظار را پایانی نبود.
گاهی یادش می آمد روزهایی را که پدر او را بغل می کرد.
و در آغوش می گرفت. او نیز آرزو داشت پدر را بلند کند،
اما نمیتوانست. با خود می گفت حتما چند سال بعد میتوانم.
اکنون سالها گذشته و او به آرزوی خود رسیده بود.
در عالم کودکی خوشحال بود که می تواند پدر را بلند کند.
پدر سبک شده بود... به سبکی یک پلاک و چند تکه استخوان!
عصاره پدر همان استخوانها بود که به رسم ودیعت به
خاک سپردند.
اما حال او حال کودکی مصیبت زده نبود، حال يعقوب بود در فقدان یوسف!
اما این بار فرزند مانده بود و پدر، لاله سرخ فامی شده بود در لاله زار مصفای وطن!
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#روز_جوان #ماه_شعبان
هدایت شده از شهیدانه
در کتاب جوانی در ۱۸۰ ثانیه مجموعه داستانهایی از حسین سروقامت با موضوع برخی از ارزشها و مفاهیم اخلاقی میخوانید. نویسنده این کتاب را در راستای کتاب قبلی اش، میشکنم در شکن زُلف یار» منتشر کرده است که چهل داستان واقعی برای جوانان داشت.
جوانی در ۱۸۰ ثانیه شامل مجموعه داستانهای کوتاه فارسی که در آنها به مسائل ارزشی و اخلاقی پرداخته شده است. در این داستانها کهشخصیتهای اصلی جوانان هستند، به مسایلی مانند: اهمیت خدمت کردن به مردم،حکمت برخی از سختیها در زندگی، تغییر قضا و قدر الهی، حقیقت خوشبختی، عشق و عاشقی، پرهیز از کبر و غرور، حقیقت غم و شادی در زندگی، انحرافات اجتماعی و ریشه آنها، اهمیت محبت به اهلبیت(ع) و توسل به آنان، اهمیت دادن به فرهنگ خودی و پرهیز از فرهنگ بیگانه، آسیبهای اجتماعی و راههای مواجهه با آنها بسیاری مسایل اخلاقی و اجتماعی متناسب با جامعه امروزی و زندگی جوانان اشاره شده است.
سروقامت نام کتاب را از آن رو جوانی در ۱۸۰ ثانیه گذاشته است که به گفته خودش، شما میتوانید برای خواندن هریک از این ماجراهای واقعی فقط سه دقیقه وقت بگذارید و در عوض با یکی از فوت و فنهای دوره جوانی آشنا شوید.
جوانی در ۱۸۰ ثانیه تداوم کتاب 《 میشکنم در شکن زلف یار» است که با گذر از چاپ پانزدهم به عنوان یکی از ده کتاب منتخب سال ۱۳۹۵ به جامعه عرضه شده اتفاقات جذاب زندگی جوان، که با قلمی روان به رشته تحریر درآمده اند.کمتر کسی است که این دو کتاب را بخواند و از آن هیچ طرفی نبندد. مطمئن باشید؛ در بحران قحطی مطالعه می ارزد.
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#ماه_شعبان
#روز_جوان
معرفی کتاب
هدایت شده از شهیدانه
ساحل زیبای دریای خزر...
این آرامش فوقالعاده است. غذای روح است. امواج، سر به شانه یکدیگر، به آرامی میآیند و به کناره ساحل میخورند.
نسیم دریا میوزد و چون حریری زیبا جسم و جان آدمی را به بازی گرفته، به ملایمت لابهلای موهای آدمی میخزد.
این لحظات برای کسی چون من که از کوچکترین فرصتی برای رهایی از زندگی ماشینی نمیگذرد، خیلی مغتنم است.
نَم نَم باران این اجازه را به من نمیدهد که نوشتن این اوراق را روی سنگهای کنار ساحل ادامه دهم. صبر کنید اندکی بروم دورتر؛ زیر سایبانی، سقفی.
آها! حالا بهتر شد.
میدانم در همین لحظاتی که برای من پیامآور آرامش و اطمینان است، عدهای از هموطنانم پشت درِ اتاق روانشناسان و روانپزشکان به نوبت نشستهاند. روزها یا شاید هفتهها انتظار کشیدهاند تا حکایت اضطراب و تشویش خویش را با طبیبی دردآشنا بیان کنند.
بگویند آسودهخاطر نیستند، مدام آرامبخش میخورند، همیشه چیزی مثل سیر و سرکه در درونشان میجوشد، دلشوره دارند و حرفهایی از این دست...
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#روز_جوان
#ماه_شعبان
هدایت شده از شهیدانه
عیب جوانی نپذیرفته اند.
پیری و صد عیب، چنین گفته اند
از میان ادوار عمر، جوانی چنان رخشان و وسوسه انگیز است که هیچ دوره ای به گرد پای آن نمی رسد!
_ و چنان پرشتاب و گذرا، که گاه جوان، خود جا می ماند و از این سرعت و شتاب، چندان توشه برنمی گیرد. و تو در میمانی که این بنیان استوار جوانی را که هشته و این مزرع سبز را که کشته است؟!
مزرع سبز فلک دیدم و داس مہ نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#روز_جوان
#ماه_شعبان
بریده کتاب
هدایت شده از شهیدانه
کنار پنجره اتاق کوچک خود گلدان زیبایی گذاشته بود
از حسن يوسف. به یاد یوسف خویش که سالها پیش
رفته بود و تکه استخوانهایی از او باز آمده بود!
... و پیراهنی که در چین و چروک های خاک آلود آن
میتوانست بوی او را استشمام کند.
اما مگر باور می کرد؟!
هر بار که صدای در خانه می آمد،
دلش فرو می ریخت و نگاهش به تندی به سوی در می گشت.
شاید پدر باز آید. اما نه! گویا این انتظار را پایانی نبود.
گاهی یادش می آمد روزهایی را که پدر او را بغل می کرد.
و در آغوش می گرفت. او نیز آرزو داشت پدر را بلند کند،
اما نمیتوانست. با خود می گفت حتما چند سال بعد میتوانم.
اکنون سالها گذشته و او به آرزوی خود رسیده بود.
در عالم کودکی خوشحال بود که می تواند پدر را بلند کند.
پدر سبک شده بود... به سبکی یک پلاک و چند تکه استخوان!
عصاره پدر همان استخوانها بود که به رسم ودیعت به
خاک سپردند.
اما حال او حال کودکی مصیبت زده نبود، حال يعقوب بود در فقدان یوسف!
اما این بار فرزند مانده بود و پدر، لاله سرخ فامی شده بود در لاله زار مصفای وطن!
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#روز_جوان #ماه_شعبان