eitaa logo
شهیدانه
1.7هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
15 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺مُهر تایید شهید همدانی بر کتاب«خداحافظ سالار» 🔶پروانه چراغ نوروزی همسر شهید همدانی (راوی کتاب «خداحافظ سالار») در پایان این مراسم ضمن تشکر از برگزارکنندگان آن گفت: روزی که روزنوشت‌های خود را در سوریه می‌نوشتم فکر نمی‌کردم روزی تبدیل به کتاب شود، در یکی از مراسم‌هایی که برای حاج‌آقا برگزار شده بود، همسر آقای حمید حسام آمد و گفتند خاطرات خود را بدهید آقای حسام بنویسند. خاطرم آمد که حاج‌آقا از آقای حسام با عنوان نویسنده خوش‌ذوق یاد کرده بودند و با خود گفتم چه کسی بهتر از ایشان برای نگارش این خاطرات. آقای حسام نسخه‌ای از آن برایم ارسال کرد و خودم و بچه‌ها آن را خواندیم. ولی چون خاطرات سوریه در آن بود تصمیم گرفتیم چاپ آن را به تعویق اندازیم ولی شب خوابی دیدم که ما در سوریه هستیم و منتظریم که پیکر حاج‌آقا را بیاورند. وقتی تابوت وارد شد پشت سر تابوت و پیش از همه آقای حسام حرکت می‌کنند. صبح وقتی خواب را برای بچه‌ها تعریف کردم به این نتیجه رسیدم که حاج‌آقا مُهر تایید روی این کتاب زده و در انتشار آن نباید تردید کرد. کانال کتابخانه ای شهید کمایی @maghar98
کتاب " خداحافظ سالار " شاید بی نظیر ترین کتاب در حوزه ادبیات شهدای مدافع حرم، همین کتاب خداحافظ سالار باشد. روایتی بی بدیل از رشادت های سردار رشید اسلام شهید حاج حسین همدانی. روایت با اعزام پروانه خانم به قلب درگیری های دمشق شروع میشود، حاج حسین همسر و دو دختر خود را جایی اسکان میدهد که در محاصره داعش است، داستان به حدی زیبا روایت شده که باید خواننده خط به خط با حاج حسین، پروانه و دو شیر دخترهای حاج حسین از فرودگاه دمشق تا درگیری های نفر به نفر داعش همسفر شود ... قسمتی از متن کتاب : کم کم صدای تیراندازی ها بیشتر و بیشتر شد. ساختمان می لرزید. صدای شلیک آر پی جی و رگبار سلاح های سنگین برای ما که صبح امروز توی محیط امن تهران بودیم، خیلی غیرمنتظره بود و البته سوال برانگیز، یعنی چه اتفاقی دارد می افتد ؟! سیم کارت عربی ای را که حسین بهم داده بود، انداختم توی گوشیم و روشنش کردم اما تماس نگرفتم. هنوز کوچه ای که ساختمان محل سکونت ما در آن قرار گرفته، از چند طرف در محاصره مسلحین قرار گرفته است؟ دلم شور می زند ..... روایت 📖 انتشارات روشنا 📄 448 صفحه ✅ کانال کتابخانه ای شهیده کمایی @maghar9
🦋کم کم صدای تیر اندازی ها بیشتر و بیشتر می شد!! ساختمان می لرزید!! صدای شلیک آر پی جی و رگبار سلاح های سنگین برای ما که صبح امروز توی محیط امن تهران بودیم، خیلی غیر منتظره بود و البته سوال برانگیز؛ یعنی چه اتفاقی دارد می افتد!!؟ 🦋سیم کارت عربی ای را که حسین بهم داده بود، انداختم توی گوشیم و روشنش گردم اما تماس نگرفتم. 🦋هنوز نمی دانستم کوچه ای که ساختمان محل سکونت ما در آن قرار دارد، از چند طرف محاصره ی مسلحین قرار گرفته است اما دلم شور می زد...... # خداحافظ_سالار ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🦋زمستان نفس های آخرش رو می کشید که حسین آمد. دم نزدم و از کمبودها و سختی های زندگی، گلایه نکردم. 🦋گفت: 《 پروانه جان، ساکت را ببند. بچه ها را حاضر کن، بریم یه خونه دیگه. 》 گفتم: 《 از در به دری و خونه به دوشی خسته شدم. همین امسال آمدیم توی این خونه، کجا بریم؟ 》 گفت: 《 خونه ای که به جای چند ماه یه بار، حداقل هفته ای یه بار به شما سر می زنم، خونه ای نزدیک جبهه ی سر پل ذهاب. 》 دید که رفتم تو فکر، پرسید: 《 هستی؟! 》 محکم گفتم: 《 آره هر جا که بخوای با تو میام. 》 دستش را به شانه ام زد و گفت: 《 سالار حسین یعنی همین. 》 🦋ساک را بستم و کلی لباس پشمی و زمستانی، حسین خندید: 《 اینجا زمستونه و سرپل ذهاب بهار، خبری از برف و یخ نیست. هوا اون قدر لطیفه که فکر می کنی آخر اردیبهشت و توی باغ های فخر آباد قدم‌ می زنی. 》 🦋اسم قدم را که آورد، یاد همسایه تو کوچه مان 《 قدم خیر خانم 》افتادم.‌همسر یکی از فرمانده گردان ها به اسم ستار ابراهیمی. چند روز پیش شنیده بودم که همسرش بهش گفته بود که می خواهد او را سر پل ذهاب ببرد. از این موضوع چیزی به حسین نگفتم و پرسیدم:《 فقط ما می ریم؟ 》 گفت: فعلاً بله. من باید از خودم و خانواده ام شروع کنم تا از بقیه هم بخواهم خونواده ها شون را به منطقه جنگی بیارن. 》 🦋خندیدم و خنده ام‌ کش آمد: 《 پس چنان باغ و بوستان نیست. منطقه جنگی یعنی توپ و تانک و بمباران. 》 پرسید:《 پس نیستی؟ 》 گفتم: 《 ساکم را بستم. فقط پوتین نپوشیدم. 》 ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
از شهید همدانی پرسیدند بعد از بازگشت از سوریه برنامه تان چیست؟ گفت: تصمیمی گرفتم که مطمئنم از چهل سال مجاهدت بالاتره، برم یه گوشه از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی برای بچه های نوجوان و جوان کارفرهنگی انجام بدهم؛ برای امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) آدم تربیت کنم. سرباز تربیت کنم. کاری که تا حدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب بدهیم. 🕊🕊 @shahid_seyed_mahdy
📌 اگر همدانی شهید نمی شد الان کجا بود!؟ 🔹️ از شهید همدانی پرسیدند بعد از بازگشت از سوریه برنامه تان چیست؟ 🔸️ گفت: تصمیمی گرفتم که مطمئنم از چهل سال مجاهدت بالاتره، برم یه گوشه از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی برای بچه های نوجوان و جوان کارفرهنگی انجام بدهم؛ برای امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) آدم تربیت کنم. سرباز تربیت کنم. 🔸️ کاری که تا حدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب بدهیم. @shahid_seyed_mahdy