#نکته
#نخل_و_نارنج
راه بیرون از نفس تو نیست که آن را بیابی و بر آن راه بروی، تو در خودت راه خواهی رفت و من در خودم ، و هر کسی در نفس خود ..سالک و مسلک متحد است . آنکه تو را به راه حق میخواند در حقیقت تو را به درونت میکشاند که« من عرف نفسه فقد عرف ربه.
#نکته
از کتاب من ادواردو نیستم
خیلی دلش میخواست برود ایران و آنجا را ببیند ایران برایش آخرِ همه چیز بود آخرِ خوبیها آخرِ زیبایی ها
حس می کرد مردمش با مردم بقیه جاها فرق دارند حس میکرد شبیه آنها را هیچ کجا ندیده
بالاخره هم طاقت نیاورد رفت ایران فروردین ۱۳۶۰
ایران که رسید مستقیم رفت پیش فخرالدین حجازی سلام و احوال پرسی کرد و گفت قول داده بودی من را ببری پیش امام
... آیت الله خامنه ای و دیگران با تعجب به این صحنه نگاه میکردند امام پیشانیِ کمتر کسی را بوسیده بود.
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
#نکته
از کتاب من ادواردو نیستم
دلش برای فلسطین می تپید اخبار مسلمانان آنجا را که می شنید، حالش بد می شد وجودش زیر و رو می شد همه غم ها سرازیر میشد توی قلبش. نمی توانست برای یک لحظه هم کشت و کشتار آنجا را ببیند.میرفت پیش مقامات بلندپایه کشورش. پیش رئیس جمهور و وزیر وزرا و بقیه با آنها جلسه می گذاشت حرف می زد سر و کله می زد خودش را به آب و آتش می زد اما هیچکس حرف توی گوشش نمی رفت
درمانده میشد نمیدانست باید چه بکند فرداش دوباره می رفت سراغ این مسئول آن مسئول سراغ هرکسی که می شناخت.
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98