ضرابی زاده میگوید: پس از انتشار کتاب «دختر شینا» برای انتخاب سوژه مستاصل شده بودم، از خود شهدا مدد گرفتم و با خودم گفتم اگر قرار است در مورد یکی از شهدا بنویسم خودش جلو بیاید. چند روز بعد از تهران تماس گرفتند و گفتند چند ساعت مصاحبه با همسر شهید چیتسازیان داریم و در صورت امکان من خاطرات ایشان را بنویسم. فایلها را فرستادند و پس از گوش دادن به آنها به این نتیجه رسیدم که خودم باید با ایشان گفتوگو کنم. حدود 30 ساعت با ایشان مصاحبه کردم و پس از دو سال که به نگارش اختصاص داشت، کتاب گلستان یازدهم منتشر شد.
نسل امروز نیاز به الگوهای درست رفتاری دارد. خاصیت نوجوانی این است که به دنبال الگو میگردد. اگر این الگوها را به نوجوانها ندهیم از جای دیگری میگیرند. وظیفه ما به عنوان کسانی که در امور فرهنگی فعالیت داریم، این است که الگوهای درستی در اختیار آنها بگذاریم. به باور ضرابیزاده، در حوزه خاطرات شهدا این ظرفیت وجود دارد که شهدا نمونههای بارزی هستند. به گفته او، کسی در سرزمینش قهرمان است که بتواند از دو مانع بزرگ، یعنی عشق و محبت و ترس در زندگی خود بگذرد و شهدای ما اینچنین بودند.
#گلستان_یازدهم
#شهید_علی_چیت_سازیان
#بهناز_ضرابی_زاده
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
خانم ضرابی زاده همراه با جمعی از نویسندگان و ناشران با رهبر معظم انقلاب ملاقات میکند و میگوید: من تقریبا جزو نفرات آخری بودم که در این جلسه درباره کارهای جدیدم با رهبر معظم انقلاب صحبت کردم، به ایشان عرض کردم که کتاب جدید من راجع به شهید چیتسازیان است که با عنوان «گلستان یازدهم» منتشر شده است. رهبر معظم انقلاب فرمودند که حتما این کتاب را میخوانند. من برای آن جلسه دو جلد از «گلستان یازدهم» را بههمراه برده بودم تا یکی را تقدیم مقام معظم رهبری کنم و برای جلد دیگر از ایشان بخواهم که یادداشتی بر کتاب بنویسند. ایشان در همان جلسه متن کوتاهی را نوشتند: «رحمت و سلام خدا بر شهید عزیز علی چیتسازیان و درود بر همسر آن شهید و سپاس از نویسنده متعهد این کتاب».
ضرابی زاده میگوید: یکی از بهترین لحظات زندگی من که نعمت بهشتی دنیوی ام تلقی می شود، لحظه ای بود که مقام معظم رهبری تقریظی بر کتاب گلستان نوشتند.
در تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «گلستان یازدهم» آمده است:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
این روایتی شورانگیز است از زندگی سراسر جهاد و اخلاصِ مردی که در عنفوان جوانی به مقام مردان الهی بزرگ نائل آمد، و هم در زمین و هم در ملأ اعلیٰ به عزّت رسید .. هنیئاً له.
راوی -شریک زندگی کوتاه او- نیز صدق و صفا و اخلاص را در روایت معصومانهی خود بروشنی نشان داده است.
در این میان، قلم هنرمند و نگارش آکنده از ذوق و لطف نویسنده است که به این همه، جان داده است. آفرین بر هر دو بانو؛ راوی و نویسنده کتاب.
#گلستان_یازدهم
#شهید_علی_چیت_سازیان
#تقریظ_رهبری
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
بریده ای از کتاب گلستان یازدهم:
” اشک توی چشمهای هر دویِمان بازی میکرد.
علی آقا آدم توداری بود و خیلی کم احساساتش را به زبان میآورد. خم شد و مشغول بستن بند پوتینهایش شد. ساعت هدیۀ سر عقد را بسته بود. به دستش گشاد بود. فکر کردم یادم باشد دفعۀ بعد که برگشت بدهم برایش کوچکش کنند. وقتی سرش را بالا گرفت، دیدم چشمها و صورتش تا زیر گلو سرخ شده. صدایش بغض داشت، گفت: «گُلُم، مواظب خودت باش. حلالم کن.»
دلم میخواست با صدای بلند گریه کنم. دلم میخواست بگویم من را با خودت ببر. توی چشمهایم خیره شد. چشمهای آبیاش مثل دریا متلاطم بود. گفتم: «تو هم مواظب خودت باش. شفاعت یادت نره.»
یکدفعه بدون اینکه چیزی بگوید، از پلهها پایین دوید و، همانطور که تندتند و پشت به من میرفت، دستش را بالا گرفت و گفت: «گُلُم، من رفتم. خداحافظ.» “
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
” بریده ای از کتاب گلستان یازدهم:
«بابا، یادته شب عروسی به علی آقا چی گفتی؟! گفتی اگه دخترم یه شب با یه مرد زندگی کنه، بهتر از اینه که یه عمر با یه نامرد زندگی کنه. این یک سال و هشت ماه مثل برق و باد گذشت. برای من یه شب بود. من یه شب با یه مرد زندگی کردم و تموم. فکر نکنم دیگه مثل علی آقا پیدا بشه.» بعد با بغض و گریه به حلقۀ توی دستم نگاه کردم و گفتم: «بابا، تو مردتر از علی میشناسی؟!»
بابا بلند شد و آمد کنارم ایستاد. چشمهایش سرخ و پُر از اشک بود. تا به حال او را اینطور ندیده بودم. مرا بغل کرد و بوسید و گفت: «نه بابا جان، نه به خدا، ندیدهم. علی آقا خیلی مرد بود. لنگه نداشت و نداره.» “
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
سلام خدمت همه ی شما همراهان گرامی.
صبح عالی تون متعالی.
خوشحال هستیم که به کانال ما پیوستید.
ما پنج ماه هست که در سه پیام رسان سروش، ایتا و بله در خدمت شما هستیم و اکنون در این سه کانال به بیش از دوهزار عضو رسیده ایم.
اساس کار ما بر این بوده که به روز ترین، پر تیراژ ترین و مفید ترین کتابهای مذهبی، شهدایی و همچنین رمانهای عاشقانه و مذهبی را گلچین کنیم و پس از معرفی و نقد و بررسی اش، نکته ها و بریده های نابی از کتاب را نیز به اشتراک بگذاریم.
حال از شما دوستان اهل کتاب خواهش میکنم که شما هم ما را در لذت کتابخوانی تان شریک کنید و نکات و نقد هایی که از کتابتان دارید را برای ما بفرستید تا بهترین آنها را با نام خودتان در کانال بگذاریم.
همراهی شما با ما، انگیزشی قوی می آفریند تا انشاءالله روز به روز مطالب بهتری را ارائه دهیم.
🌺🌺🌺منتظر تان هستیم🌺🌺🌺
🌺🌺🌺 @yasaman8 🌺🌺🌺
محمد»، رمانی پیرامون زندگی پیامبر اسلام(ص) است. این کتاب، نوشته ابراهیم حسن بیگی، در 288 صفحه توسط انتشارات مدرسه منتشر شده است. ویژگی خاص کتاب اینست که، راوی داستان یک یهودی است که برای ترور پیامبر به مکه اعزام میشود؛ در طول سفر، این فرد موظف به تنظیم گزارش است؛ «محمد» مجموعهای از 15 گزارش، یک مقدمه و یک سرانجام است؛ این گزارشها که بر اساس عقاید، نیات و مشاهدات راوی تنظیم میشود از تأثیرگذاری تدریجی شرایط بر وی و تحول درونی او حکایت دارد. این کتاب زیبا و خوشخوان تاکنون به زبانهای انگلیسی، عربی، ترکی استانبولی و ازبکی ترجمه شده است.
#رمان_محمد_(ص)
#سیره_پیامبر
#ابراهیم_حسن_بیگی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
رمان «محمد(ص)» نوشته ابراهیم حسن بیگی انتشارات مدرسه
در روایت این رمان که در پانزده بخش تالیف شده است، شخصی یهودی که به عنوان یک دانشمند معرفی میشود، از طرف شورای عالی یهود مأمور میشود به سمت پیامبر اسلام(ص) رفته و با تظاهر به اسلام آوردن، یا او را کشته یا عقایدش را به چالش بکشد.
وی به سوی پیامبر اکرم (ص) رفته و شرح زندگی و فعالیتهای او را در پانزده گزارش مجزابرای شورای عالی یهودیان ارسال میکند. اما پس از ارسال گزارش پانزدهم که در ایام بیماری و رحلت پیامبر اکرم(ص) انجام میشود، به شهر خویش باز میگردد و حس میکند که دچار نوعی فقدان شده و روح خود را اسیر رفتار و پیام و کردار پیامبر اکرم(ص) میبیند.
او درمییابد که اتفاقی در درونش رخ داده است. به ویژه اینکه متوجه میشود که در مدت ارسال این نامهها رئیس وی بر اثر مطالعه این نامهها و آشنایی با کردار و منش پیامبر(ص) به اسلام گرایش پیدا کرده است.
این رمان همچنین به زبانهای ترکی و انگلیسی نیز ترجمه شده و چندی پیش نیز ترجمهای از آن به زبان گرجی منتشر شده است.
چاپ هفتم رمان محمد در ۲۰۰۰نسخه در ۳۰۰صفحه منتشر شده است.
#رمان_محمد(ص)
#سیره_پیامبر
#ابراهیم_حسن_بیگی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📙 مجموعه پیامبر صلیاللهعلیهوآله
📝 نبی_سلیمانی
📖 ۸۷۰ صفحه
انتشارات به_نشر
وای از آن شب! شبی که آسمان مکه، شهاب باران شده بود...
شبی با شکوه که قرار بود سرنوشتی دیگر برای مردم سرگشته و جاهل آن زمان، رقم بخورد. شبی که قرار بود با میلاد محمد (ص) معجزهای بزرگ رخ بدهد ...
این مجموعه ۸ جلدی با طراحی فوقالعاده و داستانهای شیرین و دلنشین که دارنده لوح تقدیر هفتمین دوره جشنواره انتخاب کتاب شهید حبیب غنیپور در سال ۱۳۸۶ است برای همه کسانی که میخواهند راجع به راه و روش زندگی حضرت پیامبر_اکرم (صلیاللهعلیهوآله) بدانند و مفهوم آیات قرآنی را که درباره این شخصیت والا آمده بهتر درک کنند، مناسب است...
داستانهایی که تا به حال کمتر راجع به آنها خوانده و شنیده شده، داستانهایی که از قبل از میلاد پیامبر شروع میشود و تا آخر زندگی پر خیر و برکت ایشان ادامه دارد....
#مجموعه_پیامبر
#سیره_پیامبر
#نبی_سلیمانی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
این ماجرا رو با دقت بخونید
در زمان فرمانروایى هارون عباسى پس از شهادت امام کاظم علیه السلام، بنی عباس تصمیم گرفتند به اندازه ای بنی هاشم را فقیر کنند تا بین مردم مشهور شود آنها به گدایی افتادند عدّهاى هم به فرماندهى "جلودى" كه مردى سفّاك و بیرحم بود، مأموریت یافتند به محلّه بنىهاشم در شهر مدینه منوّره حمله كنند، و تمام خانهها را به تاراج بكشند. در حدی که جز یک لباس که تنشان هست چیزی برایشان باقی نماند
جلودى براى انجام مأموریت عازم شهر مدینه شده، و با افراد خود به محلّه بنىهاشم و از جمله به خانه امام کاظم علیه السلام كه امام رضا علیه السلام در آنجا بودند یورش برده، و خانه آن حضرت را به محاصره خود در آورد.
حضرت رضا علیه السلام كه از قصد جلودى آگاه بودند، تمام بانوان و علویان را به اطاقى برده، و خودشان درِ آن اطاق ایستادند، جلودى با خشونت و شدّتى زیاد روبروى امام ایستاده و گفت: كه من طبق دستور امیرالمؤمنین! هارون، مأموریت دارم به این اطاق هم وارد شوم و همه چیز را مصادره كنم، و این كار باید انجام پذیرد.
امام هشتم در پاسخش فرمودند: كه تو همینجا منتظر بمان و صبر كن، من سوگند یاد مىكنم كه هر چه این بانوان از زیورآلات و لباس و غیره دارند برایت بیاورم، جلودى نپذیرفت و بر خواستهاش اصرار مىورزید، و حضرت امام رضا علیه السلام پیوسته مىفرمودند كه اگر صبر كنى من قول مىدهم هر آنچه در اطاق و در اختیار آن مخدرات هست نزد تو بیاورم، تا این كه جلودى پذیرفت چون می دونست امام دروغ نمیگه
امام وارد اطاق شده و به آن مخدّرات امر فرمودند كه هر كدام جز یك پیراهن بر تن، آنچه كه دارند اعم از زیورآلات، خلخال، گوشواره و حتى مقنعههاى روى سرشان را به همراه تمام أثاثیه خانه به جلودى دادند.
از این واقعه مدتها گذشت تا این كه حضرت امام رضا علیه السلام به خراسان تشریف آورده و به اصطلاح، ولیعهد مأمون عباسى شدند، و مأمون دستور داد كه تمام اطرافیان و درباریان با آن حضرت بیعت كنند، و همه بیعت كردند جز نفرات معدودى كه یكى از آنها همین جلودى بود.
مأمون عباسى آن چند نفر را به جرم عدم بیعت با امام رضا علیه السلام به زندان افكند.
یك روز بعد از زندانى شدن جلودى مأمون به خدمت امام هشتم شرفیاب شده، و موضوع زندانى شدن آن چند مخالف و از جمله جلودى را به ایشان عرض كرد، و سپس دستور داد كه زندانیان احضار شوند.
امام رضا علیه السلام كنار مأمون نشسته بودند كه از دور چشمشان به جلودى افتاد، با وجودى كه از ظلم و ستم آن شخص دلآزرده بودند و مورد چپاول و هتك حرمت او قرار گرفته بودند، و بالاخره مىدانستند كه جلودى با ایشان دشمنى آشكار دارد، با تمام اینها جلودى را عفو كرده و با لطف و مرحمت خویش از گناهان او چشم پوشیدند، و به همین جهت رو كرده به مأمون و با صورت گشادهاى فرمودند: این پیرمرد، جلودى را به من ببخش و آزادش كن، مأمون با صداى آهسته عرضه داشت: این همان کسی است كه دختران پیغمبر را آزرده و خانه شما را چپاول كرده است!
اما
اما
اما جلودى از روی كینه و بغضى كه نسبت به حضرت رضا علیه السلام داشت، گمان برد كه آن حضرت عقوبت و مجازاتش را از مأمون مىخواهند، از این رو به مأمون گفت: ترا به خدا و به خدمتگذاریم به پدرت هارون سوگند مىدهم كه خواهش این آقا را نسبت به من نپذیرى!
مأمون كه وضع را چنین دید از بزرگوارى امام رضا علیه السلام و خباثت جلودى در شگفت شده و به جلودى گفت: به خدا سوگند خواهش این آقا را نسبت به تو عملى نمىكنم، سپس به دژخیم خودش دستور داد گردنش را بزند.
منبع: اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج1، ص42،
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
پنجشنبه فیروزه ای
مولف : سارا عرفانی
ناشر کتاب : کتاب نیستان
سال نشر : 1393
تعداد صفحات : 373
« پنجشنبه فیروزه ای »، جدیدترین اثر سارا عرفانی را می توان یک تجربه قابل اعتنا و قابل قبول در حرکت به سمت تولید چنین آثاری دانست؛ آثاری داستانی که پیش از هر چیز سعی دارند به دور از هر نوع قضاوت و یا ظاهرالصلاح نشان دادن بخشی از شخصیتهای داستانی و ترسیم فضاهای سفید و سیاه در داستان، سبکهای مختلف از زندگی انسانی را پیش روی هم قرار داده و مخاطب را به هم ذات پنداری با آن وادارند.
«پنجشنبه فیروزهای» با یک داستان سریع و سرضرب آغاز میشود. با روایتی از یک دانشجو که مخاطب میتواند به سادگی با آن همذات پنداری کند؛ دانشجویی که اهل ادا در آوردن نیست. اما رمان پس از این پیشدرآمد وارد رابطه ظریف چند دختر دانشجو میشود که برای زیارت به مشهد مقدس وارد شدهاند. شاید اوج رفتار عرفانی در نگارش این رمان و رو در رو قرار دادن سبکهای مختلف زیستی در رمان را بتوان در این بخش رمان جستجو کرد. عرفانی با زیرکی و در عین حال رعایت جنبه های مختلف عفاف، مخاطب را به درون تو در توی ذهن دختران جوان دانشجویی میبرد که در این سفر همراهند.
توصیف دقیق پوشش، چهره و حتی شرح لحن آنها در کنار دیالوگهای به کار رفته توسط آنها و نیز شیوه ریاکشنهای جسمی آنها در بیان برخی جملات و عکسالعمل نشان دادن به آنها یکی از نقاط قوت وی در ترسیم شخصیتهای این رمان است. با این حال او در کنار این چنین ابتکاراتی، به ترسیمی ظریف و زیبا از اندیشه و نگاه و زندگی مؤمنانه از زاویه یک دختر جوان در بستر رویدادهایی که داستان پیش پای اوست میگذارد دست یافته هست.
#پنجشنبه_فیروزه _ای
#رمان_امام_رضا(ع)
#سارا_عرفانی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
رمان دینی در ایران با فراز و نشیب های ساختاری و معنایی متعددی همراه بوده است و در نهایت نیز ماحصل انتشار در این سبک ادبی را نمی توان چیزی بیشتر از طبع آزمایی دانست. در طول چهار دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی نویسندگان متعددی که در این زمینه فعال بوده اند به طور عمده موفق ترین آثار خود را در زمینه بازروایی از حوادث تاریخی قرار داده اند. در چنین فضایی آنچه که کمتر به خلق آن توجه شده است تولید رمان هایی دینی با مضمون اجتماعی و با حوادثی است که در چهارچوب و جغرافیای زیستی امروزی می گذرد. به عبارت دیگر، رمان دینی که در داستانش به مسئله سبک زندگی دین مدارانه به شیوهای کاملا اسلامی و ایرانی بپردازد؛ کمتر مورد توجه و دقت نویسندگان ایرانی بوده است.
«پنجشنبه فیروزهای» از حیث بیان رویدادهای داستانی اثری به شدت امروزی است. به عبارت سادهتر این رمان در زمره آثار آپارتمانی و لوکس و شبهروشنکفرانه است و نه آثاری که به تمامی در مسجد و مکانهای مذهبی میگذرد. ساختار روایت دینی این رمان شکل گرفته در ساختارهای عادی و روزمره و قابل دسترسی زندگی امروزین همه ماست و همین مسئله است که این داستان را برای خواندن و پیگرفتن قابل تأمل میکند.
#پنجشنبه_فیروزه_ای
#رمان_امام_رضا(ع)
#سارا_عرفانی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
پنجشنبه هم پایان است، هم آغاز شیرین
داستان پایان جوانی کردن یک جوان و آغاز زندگی یک جوانمرد.
قهرمان داستان جوانی خوش قد و قامت است که به سبک همه امروزی ها برای خودش دنیایی از عشق و موتور و موسیقی و درس ساخته است؛ که با یک اتفاق و یک حرکتِ جوانمردانه مسیرش تغییر میکند.
نویسنده سعی کرده است در فضای دانشجوییِِ موجود کشور، آرزوها و آسیب های این قشر را با نگاهی واقع گرایانه و دقیق به تصویر بکشد.
از طرفی وضعیت فرهنگی جامعه هم از نگاه تیز بین خانم عرفانی دور نمانده است و مورد نقد و بررسی مختصری قرار گرفته است.
پیام اصلی داستان
♦️(1)در این کتاب افراد با اختیار و انتخاب های خودشان، مسیر زندگی و آینده شان را رقم می زنند.
انتخابی که از نوجوانی و جوانی تبلور حرکتی در زندگی افراد پیدا می کند و در طول عمر، خوشبختی و بدبختی فرد را رقم می زند.
♦️(2)البته، نویسنده عمده وقت و همت خود را روی زندگی جوانی به نام سلمان می گذارد. او در مسیری حرکت می کند که چندان به خیر نیست.
اما در جریانی که برایش رقم میخورد در وادی دیگری قدم می گذارد.
وادی که او را به اوج می رساند و دیگران را هم با خود همراه می کند.
پیام فرعی داستان:
♦️(3)طی طریق از من تا او، از شر تا خیر، از ظلمت به نور مفهوم عمیق این کتاب است.
باز کردن زوایای پنهان روحیات، اخلاق فردی شخصیت ها به کتاب جذابیت خاصی داده است.
#پنجشنبه_فیروزه_ای
#رمان_امام_رضا(ع)
#سارا_عرفانی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
بریده ای از کتاب پنجشنبه فیروزه ای:
🔻پدر مریم آرام به شهاب گفت:
«می دونی از صبح تا الان که اینجا نشستم چند نفر از فامیل و دوست و آشنا، پیام دادن که #عکس دخترمو با توی یه لا قبا توی سایت دیدن؟!
احتمالا مادر و خواهر که داری...
پس می فهمی چی میگم.
حالا مثل بچه آدم بلند شو از جلو چشمم تشریف ببر تا ادبیاتم عوض نشده! »
#پنجشنبه_فیروزه_ای
#رمان_امام_رضا(ع)
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
این کتاب زیبا سرگذشت یک گروه دانشجوی ممتاز یک داشنگاه است که به منظور تشویق به اردوی زیارتی مشهد آمدهاند. این سفر محمل اتفاقات رمان است که در آن علاوه بر اتفاقات جاری با استفاده از شگردهای سارا عرفانی نقبی نیز به گذشته زده میشود و خواننده در جریان سرگذشت شخصیتهای داستان قرار میگیرد.
ادبیات متعهد و رمان دینی از مقولههایی است که بسیار پر مناقشه است بویژه که از ابتدای انقلاب اسلامی به این طرف و با موجی از دینمداری که توسط این انقلاب ایجاد شد در عرصههای گوناگون هنری از جمله ادبیات نیز بحث بر وجود و اصالت هنر دینی بالا گرفت و موافقان و مخالفانی پیدا کرد هرچند باید یادآور شد این مبحث فقط در ایران مطرح نیست بلکه در میان اندیشمندان و نظریهپردازان عرصه هنر و ادبیات مورد بحث و گفتوگو بوده است.
رمان « پنجشنبه فیروزه ای » نمونهای موفق از رمان دینی است که بیانی ظریف و هنرمندانه اثری خواندنی و قابل توجه را به خواننده ارائه کرده تا نشان دهد که میتوان در عین حالی که به جذابیتهای ادبی و فنی توجه میشود اثری با مضامین عالی و ارجاعات فرامتنی خلق کرد که حتی بدون اغراق به بسیاری از نوشتههای سکولار پهلو زده و خبر از آیندهای درخشان برای نویسندهاش دارد.
عرفانی در این رمان در کنار خلق یک اثر دینی مضامین اجتماعی را نیز به کار گرفته و کاری با درونمایه اجتماعی نوشته است. نویسنده در این کتاب با پرداختن به مسائلی همچون ازدواج، ارتباط با جنس مخالف و نامحرم و همچنین نقش فضای مجازی در شکل گیری روابط افراد وجه دیگری از کار خود به خواننده ارائه میکند تا در یک قضاوت دوباره به «پنجشنبه فیروزهای» لقب رمان اجتماعی داده شود.
وی در انتخاب زبان روایت داستان، زبانی ساده و سهل را برگزیده که همین نکته موجب میشود خواننده به سرعت با متن ارتباط برقرار کند و در مدت زمان کوتاهی به پایان رمان برسد. این مسئله تا اندازهای بارز است که حتی شکستهای زمانی در مسیر روایت داستان موجب بر هم ریختن ذهن خواننده نمیشود. عرفانی از ابتدای داستان با نظمی مشخص ذهن خواننده را شکل میدهد و شخصیتها را به موقع وارد داستان میکند تا مخاطب بتواند با هرکدام ارتباط برقرار کند.
رمان و داستانهای دینی دارای ویژگیهایی هستند: زبان رمان دینی، زبان اشارت است و این مسئله را خواننده در « پنجشنبه فیروزه ای » به خوبی درک و دریافت میکند. زیرا عرفانی با استفاده از اشارههای مختصر به مباحث معرفتی و دینی و بدون اینکه بخواهد شعار دهد پیام مورد نظر خود را به خواننده القا کرده و ذهن وی را نسبت به موضوع درگیر میکند. در این رمان خواننده با مفهومی به نام زیارت روبرو میشود که هرکس ممکن است در درون خود انگارهای از این مفهوم داشته باشد که عرفانی به زیبایی تمام انگارههای ذهنی در ارتباط با این امر را گرد آورده و به خواننده نشان میدهد و در کنار تمام آنها مسیر زیارت واقعی را نیز (آن هم با اشارت) برای مخاطب روشن میکند.
این رمان به حدی دارای موضوعات مختلف است که نویسنده اگر میخواست میتوانست خست به خرج دهد و هرکدام را در یک اثر جداگانه خرج کند ولی « پنجشنبه فیروزه ای » شاهدیم که عرفانی با سخاوت تمام موضوعاتی که هرکدام میتواند در قالب یک سوژه اصلی ظاهر شوند را تبدیل به موضوعات فرعی کرده و به خدمت خط اصلی قصه در آورده است.
در مجموع گفتنیها پیرامون « پنجشنبه فیروزه ای » کم نیست. این رمان اثری ارزشمند است که توانسته موضوعات مختلف را در کنار هم جمع کند و با رعایت خط قرمزها در مباحث دینی و اجتماعی خواننده را نسبت به آنها آگاه کند.
#پنجشنبه_فیروزه_ای
#رمان_امام_رضا(ع)
#سارا_عرفانی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
سارا عرفانی می گوید: دوست داشتم داستانی در مورد فضای زیارت بنویسم تا در عین حالی که از جذابیتهای لازم برای مخاطب برخوردار است، بخشی از فضای دانشجویی را هم به تصویر بکشد. بنابراین تلاش کردم این داستان خالی از بار دراماتیک نباشد و ارتباطهای دانشجویان را به گونهای در این داستان مطرح کردم که به پیچیدگی داستان بیفزاید. تجربیات سفرهای دانشجویی ام در نوشتن این کتاب بی تاثیر نبوده است، دوست داشتم این کتاب را به گونه ای بنویسم که برای همه اقشار جامعه مفید باشد بنابراین تلاش کردم فضای داستان خیلی دخترانه نباشد تا همه سنین از مطالعه آن لذت ببرند. نوشتن آن چهار سال به طول انجامید.
سارا عرفانی می گوید که به هیچ عنوان فکر نمی کردم یک داستان ۴۰۰ صفحه ای بشود اما برخی از توصیفها و داستانهای فرعی باعث شد تا این داستان قدری طولانی تر از آنچه که تصور می کردم بشود.اما در وصف کتاب باید گفت:
اول اینکه این کتاب، کتابِ خوش خوانی است و داستان نباید به گونهای نوشته شود که خواننده برای فهمیدن آن دوباره برگردد و مطلب را بخواند. دلیل دوم اینکه، در روزگاری که دین وسیله کاسبی است و خیلی ها از دین نان می خورند نویسنده اثر به دین پرداخته است و نفس این قضیه ارزشمند است اما دلیل آخر من این است که نویسنده نیامده به دلیل اینکه موضوع کتاب زیارت است و به حرم و امام رضا(ع) متصل است همه آدم ها را خوب تصویر کند بلکه یک جاهایی هم، انتقاد کرده است.
وی به پیگیری نشدن بعضی از جاهای داستان اشاره کرد و ادامه داد: در پیش درآمد کتاب ما با سلمان آشنا می شویم که دختری را تعقیب میکند که یک عده قصد اذیت و آزار او را دارند و برای نجات دختر حتی حاضر می شود که جانش را هم به خطر بیندازد اما خواننده دیگر هیچ اطلاعی از این موضوع پیدا نمی کند تا اینکه بعد ازگذشت حدود ۲۳۷ صفحه، دوباره از زبان سلمان متوجه بقیه ماجرا میشویم!
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
برشی از کتاب:
غیرت محمد زبانزد بود.یادش می آمد که مزاحمی داشت به نام خالد.به محمد گفت "من دختر فاطمه زهرایم عمه جانم زینب است,اگر غیرت نداری من خودم.."محمد دست زنش را گرفت و پیشانی اش را بوسید و گفت"من هم نوکر مادرت هستم ,هم نوکر عمه ات"و با کمربند نظامی افتادم به جان خالد.آن روز همه سنندج فریاد محمد را شنید که به قرآن قسم خورد هر کس به ناموسش چپ نگاه کند,جلو چشم همه سرش را میبرد... صفحه52
#ناهید_فاتحی_کرجو
#رمان_شهدایی
#سمیه_کردستان
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
خلاصه اثر
این اثر بر اساس واقعیت و با استفاده از عناصر داستانی و بهره گیری از تخیل نوشته شده است.
رمان «دخترم ناهید» با اشاره کوتاهی به گذشته، روز روبوده شدن شهید ناهید فاتحی کرجو آغاز می شود و تا شهادت و زنده به گور کردن این شهید ادامه دارد.
ناهید فاتحی کرجو، چهارم تیر ماه سال ۱۳۴۴ در سنندج متولد شد. وی از نوجوانی با گروه های مبارز مسلمان همکاری نزدیک داشت و دیگر همسالانش را نسبت به ظلم و ستم رژیم پهلوی آگاه می کرد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت های دینی و انقلابی اش ادامه داد و تا آن جا پیش رفت که گروهک کومله در کردستان تاب نیاورد و او را در حمله ناجوانمردانه ای به اسارت گرفت.
وی پس از تحمل ماه ها شکنجه و رنج اسارت در تاریخ دهم تیر ۱۳۶۱ و در هفده سالگی به شهادت رسید.
دخترم ناهید رمانی است از زندگی نامه شهید ناهید فاتحی کرجو ملقب به سمیه کردستان که روایت دختری کرد است که در کنار رودهای جاری و کوه های بلند کوهستان چنان ایستاد که تا امروز پایدار مانده است.
شهید فاتحی کرجو در سن ۱۷ سالگی به دست ضد انقلاب در کردستان ربوده و زنده به گور شد.
#ناهید_فاتحی_کرجو
#رمان_شهدایی
#سمیه_کردستان
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
و اینک …
اينك نوجوانان و دختران ايران اسلامي بايد بدانند كه وقتي ناهيد فاتحي كرجو به شهادت رسيد بيش از هفده سال نداشت اما اكنون بعد از گذشت سی سال از شهادتش، نامش به بركت متعالي بودن هدف و ارزش هايش زنده و شيوه زندگياش الگويي براي زنان مجاهد است.
اگر در صدر اسلام سمیه زیر شکنجه جاهلان عرب حاضر به نفی وحدانیت خدا نشد و در دفاع از اعتقادات راسخ خود شهادت را برگزید، امروز زنان موحد، الگویی نزدیکتر را پیش رو دارند. دختر نوجوان شجاعی که تحمل شکنجههای طاقت فرسا را بر توهین به امام خود ترجیح داد و در مسیر ایستادگی و در دفاع از آرمانها و اصول متعالی اسلامی، شهادت را برگزید، و او کسی نیست جز سمیه ی کردستان شهیده ناهید فاتحی کارجو
#ناهید_فاتحی_کرجو
#زندگی_نامه_شهید
#سمیه_کردستان
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
گلچینی از کتاب «دخترم ناهید» :
اسیر چاق شروع کرد به عجر و التماس :« خواهش می کنم آزادم کنید. اگر آزادم کنید تا عمر دارم نوکری تان را می کنم …»
اسیر لاغر که مثل گنجشک کوچک روی سکوی برفی می لرزید از همان جا صدا بلند کرد :« به کی التماس می کنی؟ احمد تو را به خدا … تو را به مولا …» یک پس گردنی صدایش را در گلو خفه کرد.
اسیر چاق گفت :« خواهش می کنم به من رحم کنید. من تازه عقد کردم. من سربازم. اویی که من را اسیر کرد نگه ام داشت تا ریشم بلند شود و بگوید یک پاسدارم و پول بیشتری از شما بگیرد. قسم می خورم.» بغض کرد و در گلو گفت :« اصلا به من می خورد پاسدار باشم؟» سرهنگ فقط خندید و با اشاره سرهنگ اسیر چاق از پله ها رفت بالا.
از هر پله که بالا می رفت دوستش از روی سکوی برفی داد می زد:« نه ، احمد نه !»
هر پله که بالا تر می رفت، التماس های اسیر لاغر بیش تر می شد. آخرها دیگر بهش فحش می داد. اسیر چاق به نزدیک سرهنگ که رسید، حمله کرد به سمت او و با همان دست های بسته، دستش را چسبید و با خودش کشید سمت پائین. به چشم به هم زدنی سرهنگ و اسیر چاق غلت خوردند تا پای سکو. مردم زدند زیر خنده و اسیر لاغر فریاد الله اکبر سر داد. هی الله اکبر می گفت و هی می گفت :« آفرین احمد ! به این می گوید فرزند خمینی. »
#ناهید_فاتحی_کرجو
#زندگی_نامه_شهدایی
#سمیه_کردستان
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
،امام حسن عسکری (ع) یازدهمین امام شیعیان است که بیشتر عمر مبارک خود را در منطقه ای نظامی و تحت نظارت شدید در سامرا به همراه پدرش امام هادی (ع) گذراند که پس از شهادت پدر بزرگوارش نیز استمرار یافت.
دوران امامت آن رهبر بزرگ الهی بیش از شش سال به درازا نکشید. آن بزرگوار همانند پدرانش به همه ی نیکویی ها و خوبی ها آراسته بود. او آنچنان در قله ی شکوهمند کمال و فضیلت قرار داشت که نه تنها دوستان و پیروانش او را ستوده اند بلکه دشمنان کینه توز و سرسخت نیز به مدح و ستایش او پرداخته اند.
در کتاب حاضر نیز که به قلم «ابوالفضل هادی منش» به رشته ی تحریر درآمده، برگزیده ای از سیره امام حسن عسگری(ع) با رویکرد به سه عنصر اساسى حدیث، سیره و کرامات تدوین شده است.
برخی از عناوین و موضوعات کتاب حاضر عبارت انداز:
«نشان امامت»،«آفتاب در زندان»، «رهبر مبارزات سری»، «گلبرگی از کرامات»، «پیشوای خرد پرور» و....
گفتنی است کتاب حاضر را انتشارات بهار دل ها در قطع پالتویی و 48 صفحه و شمارگان 5 هزار نسخه منتشر کرده است.
#شهریار نیکی
#رمان_مذهبی
#امام_حسن_عسگری
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98