شـهــیـــــــــــــــــــدانـــــه
🌺«حالا که سالها از آن فعالیت های شورانگیز امور تربیتی فاصله گرفتیم و همزمان، مبتلا به انواع ناکامی ها و نامرادی های فرهنگی و تربیتی هستیم، گریزی از رجوع و ارجاع به سنت ها و تجربه های ارزنده انقلاب اسلامی در ساحت تربیتِ انسان نداریم. خاطرات مربیان پرورشی دهه شصت را از این رو باید کنار هم گذاشت و کاوید و به قاعده رسید. قاعده هایی که قطعاً گره از کارفروبسته ما خواهد گشود.»
🌺در هشتم اسفند 1358 با تدبیر شهیدان رجایی و باهنر، نهاد «امور تربیتی» در آموزش و پرورش با ساختار جدید و متناسب با اهداف نظام اسلامی بنیان نهاده شد. اهمیت این تدبیر زمانی روشن می شود که بدانیم در آن زمان آموزش و پرورش و مدارس کشور، علاوه بر گرفتاری های ناشی از نظام تربیتی شاهنشاهی، میدان تاخت و تاز گروه ها و گروهک های سیاسی و حتی مسلّحانه بود. لذا این نهاد انقلابی در دهه 60 تبدیل به محور فعالیت های تربیتی، فرهنگی و هنری در مدارس کشور شد و مربیان پرورشی، اصلی ترین مسئولان پیگیری تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی در مدارس بودند.
🌺 تشکیل و ساماندهی هزارها گروه هنری (مانند سرود، تئاتر، شبکه تولید و پخش فیلم)، مقابله با فعالیت های گروهک ها، حضور در جنگ و پشتیابی از جنگ، ارتباط با خانواده های شهدا و مجروحان جنگی، کتابخوانی، تیم های ورزشی و... از اقدامات مربیان پرورشی بوده است که گوشه ای از آنها در کتاب «مربای گل محمدی» آمده است.
🌺کتاب «مربای گل محمدی» در سه بخش تدوین شده است. در دوم سوم ابتدایی کتاب (تا صفحه 136)، 66 قطعه خاطره آمده که برخی از آنها با طرح یا تصویر یا اسناد مرتبطی همراه شدهاند. همچنین با گویاسازیهایی همراهند که به خواننده امروزی کتاب اطلاع داده شود، خاطرات در چه دورهای و چه فضایی و چه زمانی و چه مکانی و با حضور چه افرادی رخ دادهاند. فضاهای فرهنگی و سیاسی مدارس به ویژه فعالیت گروهک ها در دهه شصت در خاطرات مربیان پرورشی به خوبی ترسیم شده است.
🌺در بخش دوم و بعد از خاطرات، چهار مربی پرورشی منطقه آذربایجان شرقی معرفی شدهاند؛ شهیدان جعفر خلیلزاده، علی سلماننژاد و محمدرضا فرهمند و مرحوم میرمرتضی مهربُد (مؤسس و مربی گروه سرود امور تربیتی آذربایجان شرقی).
🌺در بخش سوم هم کتاب با مؤخرهای درباره نقش مربیان پرورشی در مدارس و آلبومی از تصاویر مرتبط با موضوع کتاب به پایان میرسد.
#مربای_گل_محمدی
#روز_معلم
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
شـهــیـــــــــــــــــــدانـــــه
🌺شهید محمدرضا انصاری مسئول انجمن اسلامی مدرسه آمد پیش من و گفت که روی دیوارهای دستشویی شعارهای ضد انقلابی نوشته شده و باید کاری کنیم.😠
🌺پیشنهادش این بود که با رنگ شعارها را پاک کنیم. گفتم اتفاقاً نباید با آن شعارها دست بزنیم😳. گفت چرا؟
گفتم اگر ما بیاییم و با رنگ پاشی شعارها را پاک کنیم در واقع عکس العمل ما مثل عمل خود آنهاست، مطمئناً این نوع برخورد باعث میشود که باز هم کارهایشان را تکرار کند تا ما را وادار به واکنش کنند.😥
🌺گفت بالاخره نمیشود که دست روی دست گذاشت چه باید کرد؟
گفتم اجازه بدهید من فردا برنامهای ردیف می کنم که خودشان بروند و آن شعارها را پاک کنند 😎گفت چطور؟ گفتم فردا میبینید، صبر کنید.
🌺فردا صبح برنامه صبحگاهی داشتیم زمانی که قرائت قرآن تمام شد رفتم پشت تریبون و بعد از صحبت اولیه گفتم در کشورهایی مثل انگلستان چین یا جاهای دیگر جاهایی برای بیان نظرات ابراز عقیده و آزادی بیان وجود دارد مثلاً در انگلستان هاید پارک است در چین دیوار چین هست و در جاهای دیگر هم شاید چنین فضاهایی باشد.
🌺 ما هم در دبیرستان هر چه فکر کردیم که چنین جایی را مشخص کنیم تا گروهها آنجا عقایدشان را بازگو کنند جایی پیدا نکردیم، حالا عدهای رفتهاند در توالت دیوانه نویسی کردهاند تا مثلاً ابراز عقیده کرده باشند😂😂😂😂، این را با حالت طنز و تمسخر گفتم و بچه ها شروع کردن به خندیدن.
🌺آن روز گذشت فردایش متوجه شدیم که خودشان یواشکی رفته اند دیوار نویسی های دستشویی ها را رنگ زده و پاک کرده اند.😎
🌺شهید انصاری وقتی این صحنهها را دید از خنده روده بر شده بود. گفتم آنها منتظر بودند ما رنگ کنیم و تا ما رنگ می کردیم آنها دوباره تشدید می کردند.
از آن به بعد دیگر تا پایان سال تحصیلی کسی در دستشویی ها دیوار نویسی نکرده و با آن ترفند کار تمام شد.
#مربای_گل_محمدی
#روز_معلم
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🌺دو تا از دانش آموز های ما خواهر بودند، یکی در نوبت صبح بود و دیگری در نوبت بعد از ظهر.
خواهری که در نوبت بعد از ظهر بود معمولاً ۲۰ دقیقه دیر به مدرسه می آمد.
🌺 کلاس اول راهنمایی بود بعد از مدتی که با من صمیمی شد یک روز گفت خانم صارمی میدانید چرا من همیشه دیر می آیم گفتم نه گفت من لباسمدرسه ندارم منتظر میشوم خواهرم بیاید تا لباسهایش را بگیرم بپوشم و بعد بیام مدرسه.
🌺مدتی گذشت روزهای سرد پاییز بود که در مدرسه برای رزمندگان لباس جمع میکردیم، دیدم که این دانشآموز در سالن مدرسه قدم میزند و منتظر است تا اطراف میزی که هدایا را روی آن گذاشته بودیم خلوت شود.
🌺کنجکاو شدم که ببینم می خواهد چه کار کند، بعد از اینکه دانشآموزان و معلمان به کلاس هایشان رفتند، سر میز رفت سرش را به چپ و راست تکانی داد تا مطمئن شود که کسی او را نمی بیند، من از لای در اتاقم او را میدیدم ، او اصلاً متوجه من نبود با عجله جلیقه ای را که زیر مانتویی خود پوشیده بود از تنش در آورد و در روزنامهای پیچید و کنار بقیه هدایا گذاشت و خیلی تند به طرف کلاسش رفت.
🌺 شاید نتوانم بگویم که تا چه اندازه تحت تاثیر این صحنه قرار گرفته بودم، در وصفش همین بس که ۱۰ دقیقه در حالیکه نمیتوانستم هیچتکانی به دست و پایم بدهم فقط اشک می ریختم.
#مربای_گل_محمدی
#روز_معلم
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🌺نماز و روزه و افطار عشق است
سحر خوردن کنار یار عشق است
🌺نه یکبار از کنار خیمه گاهش
گذشتن بل هزاران بار عشق است
🌺شنیدم هاتفی در آسمان گفت:
غم دل گر خورد غمخوار عشق است
🌺بیا مهدی(عج) که بی تو روزه سخت است
ضیافت خانه با دلدار عشق است......
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
8.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 "خدیجه کبری، فخر نیکان"
✍ زندگی نامه حضرت خدیجه سلام الله علیها.
◼️ رحلت جانگداز حضرت خدیجه سلام الله بر شما تسلیت باد. 🏴
#حضرت_خدیجه(ع)
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🥀آنها بعد برای خدیجه چنین پیام می فرستند: خدیجه چرا با محمد ازدواج کردی؟ چرا از او حمایت کردی؟ چرا به دین او ایمان آوردی؟ ما به کسی که بتهای ما را قبول ندارد کمک نمی کنیم!
🥀 خدایا! خدیجه چه کند؟
شب فرا میرسد و تاریکی همه جا را فرا میگیرد. خدیجه تنهای تنها در اتاقش هست او ماجرای زنان مکه را به پیامبر نمی گوید. او نمیخواهد پیامبر غصه بخورد.
🥀 اکنون خدیجه دست به دعا برمی دارد: بار خدایا فقط از تو کمک و یاری میخواهم.
صدایی به گوش خدیجه می رسد:
سلام بر بانو!
🥀خدیجه تعجب می کند در این تاریکی شب چه کسانی به دیدار او آمدهاند؟
او خوب نگاه می کند، چهار زن را می بیند که در مقابل او ایستاده اند.
آنها چقدر نورانی هستند. آنها از کجا آمده اند؟ آیا اهل مکه هستند؟
🥀یکی از آنها رو به خدیجه میکند و میگوید:
دیگر غصه نخور خدا ما را برای یاری تو فرستاده است.
شما کیستید؟
🥀ساره همسر ابراهیم(ع)، آسیه همسر فرعون، مریم مادر عیسی(ع) و گلثوم خواهر موسی(ع).
شما همان چهار زن بهشتی هستید؟
آری ما امشب مهمان تو و در کنار تو هستیم.
🥀ساعتی میگذرد نوری همه آسمان را روشن می کند، بوی بهشت فضا را پر میکند. فاطمه به دنیا میآید.
ساره فاطمه را روی دست میگیرد و خدیجه را صدا میزند:
🥀 بانوی من این فاطمه است آیا نمی خواهی او را ببینی خدیجه چشمان خود را باز میکند فاطمه را میبیند که به روی او لبخند می زند.
#بانوی_چشمه
#حضرت_خدیجه(ع)
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🥀پیامبر خدا، همراه با خدیجه (س) و علی(ع) به طواف کعبه می آیند و با بی اعتنایی از مقابل بت ها عبور میکنند.
در روزگاری که همه مردم در مقابل ها سجده میکنند این سه نفر با خشم به بت ها نگاه می کنند و فقط خدای یگانه را می پرستند.
🥀گوش کن دو تن از بزرگان مکه دارند با هم سخن میگویند:
آیا آنها را می شناسید؟
_محمد و علی و خدیجه هستند.
_ آنها کنار کعبه چه می کنند؟
_محمد خود را پیامبر خدا میداند و دین تازه ای را آورده است و آنها دارند نماز میخوانند.
🥀به راستی که این سه نفر چه کاری زیبایی انجام میدهند، نماز خود را کنار کعبه می خوانند. مردم نماز آنها را میبینند و برای آنها سوال ایجاد میشود که آنها در مقابل چه کسی سجده می کنند.
🥀 هر چه نگاه می کنی در مقابل آنها هیچ بتی نیست آنها در مقابل خدایی سجده کردهاند که با چشم دیده نمی شود.
#بانوی_چشمه
#حضرت_خدیجه(ع)
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🥀او به یاد سالها پیش می افتد، روزی که مسافری از شام به مکه آمده بود تا زادگاه آخرین پیامبر خدا را ببیند.
🥀هنوز طنین صدای آن مسافر در گوش خدیجه است: بزودی آخرین پیامبر خدا در این شهر ظهور خواهد کرد و به آیین بت پرستی پایان خواهد داد.»
🥀خدیجه از همان روز منتظر آخرین پیامبر بود؛ اما نمی دانست که گمشده اش، پسرعمویش محمد (ص) است.
🥀حتما تعجب میکنی؟ شاید این مطلب را تا به حال نشنیده ای . محمد (ص) و خدیجه هر دو از نسل « قُصَی ّ» میباشند.
🥀نمیدانم نام قُصَیّ را شنیده ای؟ او از نسل ابراهیم ( ع ) بود و چندین پسر داشت، یکی از پسرهایش «عبدالمناف» بود که محمد(ص) از نسل اوست، پسر دیگر او «عبدالعزی» بود که خدیجه از نسل اوست.
#بانوی_چشمه
#حضرت_خدیجه(ع)
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🥀سالها پیش استادی داشتم که برای من تورات میخواند. نسخه ای از تورات اصلی به دست او رسیده بود. او برایم میگفت که علمای یهود تورات را تحریف کرده اند.
🥀یک روز مرا صدا زد و به من خبر داد که مرگش نزدیک است. سپس،صفحه ای از تورات را به من نشان داد و گفت: این صفحه را بخوان.
🥀من شروع به خواندن آن کردم. در آن صفحه، نشانه های آخرین پیامبر خدا نوشته شده بود. آن نشانه ها آنقدر واضح بود که وقتی من آن صفحه را خواندم، خیال کردم که پیامبر موعود را میبینم.
🥀اشک در چشمان استادم حلقه زد، بعد دست مرا گرفت و کنار درخت خشک شده ای لرد و گفت: به زودی آخرین پیامبر خدا از اینجا عبور خواهد نمود و زیر این درخت خواهد نشست.
🥀این درخت سالهاست که خشکیده است، وقتی آخرین پیامبر زیر آن بنشیند، این درخت سبز خواهد شد و برگهای تازه خواهد داد. این معجزه ای خواهد بود تا بتوانی او را بشناسی.
🥀
یادت باشد که سلام مرا به او برسانی.
#بانوی_چشمه
#حضرت_خدیجه(ع)
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🥀کتاب «بانوی چشمه» مشتمل بر 14 داستان است، عنوان کرد: داستان های این کتاب علاوه بر زندگی حضرت خدیجه(س)، به خوبی اوضاع دوران جاهلیت را نشان می دهد.
🥀 روایت ها به خوبی دسته بندی کرده است و در انتهای کتاب منابع و سند ها را آورده است.
« بانوی چشمه » اثری جذاب به خصوص برای جوانان است. این کتاب، داستان روایی است بنابراین برای مخاطبان به خصوص جوانان جذابیت دارد.
🥀 قلم این را بسیار روان و جذاب است. نوشته های این نویسنده که پژوهشگر و استاد حوزه و دانشگاه است، دلی است و به همین دلیل کتاب های ایشان خواندنی و مورد پسند مخاطبان است.
🥀این کتاب با جمله ای از دعای ندبه آغاز میشود و در مقدمه آن با حضرت خدیجه(س) درد و دلی زیبا شده است.
🥀بخشی از کتاب: «این چه رازى است که خدایت به تو مباهات مى کند؟
جبرئیل از آسمان ها به زمین مى آید تا سلام خدا را به تو برساند. تو چه کرده اى که این چنین عزیزِ خدا شده اى؟
🥀چرا این گروه گمراه مى خواهند تو را از یادها ببرند؟ قصّه غصّه تو، قلب شیعه را مى سوزاند. کاش تو را بیشتر مى شناختم!
باید قلم در دست بگیرم و بنویسم. باید براى دوستانت از حماسه اى بگویم که تو آن را آفریده اى.
🥀اى خدیجه! اى چشمه همه خوبى ها!
اى مادر همه اهل ایمان! تویى اُمّ المؤمنین!
قبر تو در دل همه ماست. مى دانم یک روز فرا مى رسد که شیعه براى مادرِ خوب خود، حرمى باصفا مى سازد. آن روز چقدر نزدیک است!»
#بانوی_چشمه
#حضرت_خدیجه(ع)
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98