فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی این کلیپ برای من انگیزشی بود.☺️
و در این روزهای زمستون جون گرفتم.
گفتم بذارم تو کانال شماهم ببینید:
داستان سیدحسن نصرالله که میگه گاهی خسته می شدم و کم میآوردم اومدم پیش رهبری توصیه ای بهم کرد که هر وقت عمل می کنم جون میگیرم و پر قدرت ادامه میدم ...
اما اون توصیه رهبری چی بود؟👆
رفیق دل بده گوش کن حالت بهتر میشه😌
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جان_فدا ی #امام_زمان(عج)
@maghar98
هدایت شده از بردگی مدرن
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸علوم انسانی، رسالۀ عملیه است🔸
علوم انسانی، درواقع «رساله» است. این رساله عملیه است که از غرب میآید و در داخل شما اسمش را میگذارید کتاب جامعهشناسی و فکر و خیالتان راحت میشود! خیر، اینها رساله عملیه هستند. بانکداریتان علم بانکداری است یا رساله عملیه بانکداری؟ شما رسالهها را آرمِ علم زدهاید و نفس این عمل اشتباه است. رساله که علم نیست. رساله فتوی است و علوم انسانی هم فتوی است.
اینکه در روایات داریم که مسلمانها در آخرالزمان احکامشان را از علمای یهود و نصارا میگیرند، معنایش همین است. آیا شما منتظرید که یک رساله از طرف آنها بیاید که اسمش توضیح المسائل باشد؟! اینطور نیست! رساله آمده است! سالهاست که آمده و دارد اجرا میشود. همین علوم انسانی که در دانشگاهها تدریس میشود، رساله عملیه آنهاست. اینکه وزارت اقتصاد ما، وزارت کشور ما، وزارت ارشاد ما، مسائل را بر مبنای علوم انسانی آنها حل میکنند، این همان رساله عملیه آنهاست. رساله عملیۀ هرکسی متناسب با خودش است. مفتی آنها هم دانشمندان علوم انسانی هستند.
@haerishirazi
هدایت شده از شهیدانه
🌟یک خانه ساده، یک خانواده ساده.
پدر نان حلال برایش مهم تر بود تا در آمد فراوان.
مادر هم زندگی پر آرامشی که با دستان خودش نان بپزد، جارو کند و خانه را برای مَردش پر از محبت کند، برایش شیرین تر بود تا هزار وسیله و غصه قرض و وام!
بچه اول و دوم و سوم به دنیا آمدند اما برای چشمان خوش حال پدر و مادر نماندند.
🌟یک سایه غم افتاده بود روی صورت هر دو، نه! نا امید نبودند.
درسایه همین امید هم بود که خدا پسری روزیشان کرد. اسمش را گذاشتند عبدالمهدی!
شش ماهه بود که مریض شد، مریضی سختی عبدالمهدی را از پا انداخت. دکترها گفتند فایده ندارد، زنده نمی ماند؛ حیرت و غصه کنار هم آمده بود، سراغ پدر و مادری که داغ کودکان قبلیِ شان را هم تجربه کرده بودند.
🌟خدایا! باید با این غصه چه می کردند؟
این سؤال شاید برای شاید برای خیلی ها جواب نداشته باشد؛ اما برای کسی که بی کسی و کار نیست و خودش را بی صاحب نمی داند، نقطه امید است.
خدایا چه کنیم؟ حتی اگر بی جواب باشد، اما بدون نشانه راه نیست.
مادر به دلش افتاد که او را نذر کند، و نذر اربابش کرد.
🌟 تاریکی رفت و روشنایی آمد..... امید که در خانه قدم بگذارد، شور و نشاط هم می آید؛ نذر آقا اباالفضل کردند و گوسفندی که برای او قربانی شد و به فقرا رسید.
همان ساعت های دلگیر بود که؛ مادر می گوید: متوجه نشدم بیدار بودم یا کمی خوابم برد...اما شنیدم کسی کنارم زمزمه کرد: "عبدالمهدی برایتان می ماند."
#عبدالمهدی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
هدایت شده از شهیدانه
🌟خسته از سرکار می آمد، دیر هم می آمد، صبح زود هم باید می رفت؛ اما بازهم می نشست کنار بچه های کوچیکش بازی می کرد.
می خنداندشان و تا آن ها رضایت نمی دادند و نمی خوابیدند عبدالمهدی بیدار می ماند.
🌟حتی اگر تا اذان صبح طول می کشید.
می گفت:
-بچه ها که من را خیلی نمی بینید بگذار باب دلشان باشد این لحظات کوتاه!
وقتی شهید شد سه نازدانه قد و نیم قد داشت که دیگر بابا عبدالمهدی نداشتند!
🌟برای این بچه ها زیاد مایه گذاشت.
بعد از به دنیا آمدنشان اولین صدایی که شنیدند صوت قرآن پدرشان بود.
لالایی آن ها نوای قرآن و دعای پدر و مادر بود.
آغوش گرم عبدالمهدی که پر از نور مجاهدت بود، میدان بازیشان بود......
#عبدالمهدی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
هدایت شده از شهیدانه
🌟عبدالمهدی خوب قرآن می خواند، خوب قصه های پر مفهوم تعریف می کرد، خوب سرود تمرین می کرد......
خلاصه اینکه خوب می توانست هم بچه ها را دور خودش جمع نگه دارد، هم جمع را مفید اداره کند.
🌟کم کم مُحرّم می شد می شد، نوحه هم می خواند و بچه ها با نوای او دست بر سینه می کوبیدند و همراهی می کردند.
در مدرسه هم درسش را چنان یاد می گرفت که بتواند یاد دیگران هم بدهد. گاهی خانه بچه ها می رفت و ریاضی یادشان می داد، اما این ها خیلی مهم نبود چون کار عادی عبدالمهدی بود.
🌟خارق العاده تر از آن این بود که خانه یکی از همین بچه ها رفت و ریاضی یادش می داد، مادر بچه برایش نوشابه کوکاکولا آورد تا لبی تر کند اما؛
عبدالمهدی نخورد!
#عبدالمهدی
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
هدایت شده از شهیدانه
🌟روز خرید، در بازار عبدالمهدی گفته بود هرچه عروس دوست دارد بگیرد. هرچه می خواهد.
بانو خودش زیر بار خرید گران و کلان نرفته بود. به ذائقۀ خانواده ها نگاه نکرده بود. به اندازۀ نیاز اندک و ارزان خریده بود.
🌟 نیازش نگاه خدا بود دنبال زندگی شان، نه طلا و پارچه و چرم گران وسط خرت و پرت های خانه شان!
به همین راحتی هم عقد کردند و هم عروسی. آخر شب عبدالمهدی رفت تا عروسش را بیاورد. دست عروس سفید پوشش را که گرفت، چادر عروسش را که روی صورتش کشید، آرام آرام کنار گوشش زمزمه کرد:
🌟_ آخر شب آمدهام دنبالت که چشم نامحرمی به خانمم نیفتد… آدم باید یک جایی دلش را تحویل عشق بدهد و پله پله برود بالا تا خدا!
خانه اجاره ای، وسایل مورد نیاز، شروع زندگی شیرین و ....
بعد هم سکونت در ۲ اتاق خانۀ عموی عبدالمهدی. عروس و داماد زندگی را زیر سایهی خدا و نگاه خدا شروع کرده بودند.
پس نه اصرافی بود، نه تلخی ای، نه توقعی، نه حسادتی، نخ حسرتی.... راحت بودند و خوشحال، کمکِ هم بودند و می ساختند با تمام کم و زیادها!!
#عبدالمهدی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
هدایت شده از شهیدانه
🌟دل وقتی که زیاد بیمحبتی ببیند، میگیرد.
این را همه قبول دارند. دل، فرماندۀ عاطفی جسم و روح است، تنها که بشود، اذیت میشود.
همین هم میشود که انسانها دنبال کسی میگردند که بشود محرم دلشان و پناه
عاطفیشان!
🌟همین آدم را در به در میکند، میکشاند تا ناکجا آباد!
سر مزار عبدالمهدی اما آبادی دلهاست؛ کفایت میکند دقایقی در گلزار شهدای کرمان توقف کنی، از جمعیت متفاوتی که سر مزار او مینشینند و با او گرم گفتوگو میشوند، مبهوت میشوی.
کوچک و بزرگ، پیر و جوان… جوان جوان جوان…
🌟عبدالمهدی کتاب پنجم مجموعه از او ،نوشته نرجس شکوریان فرد است که در انتشارات عهد مانا به چاپ رسیده است.
🌟این کتاب که در حوزه ادبیات پایدرای و دفاع مقدس جای دارد به قصهٔ شهید عبدالمهدی مغفوری میپردازد.
🌟 مجموعه از او پنج جلد دارد که هر جلد حاوی خاطرات شیرینی از شهدا است.
و این کتاب راوی زندگی شهیدی از تبار حاج قاسم است که.....
#عبدالمهدی
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
هدایت شده از 🖤شهیدانه🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲 نماهنگ | آغاز ماه دعا
💫 حضرت آیت الله خامنهای:
« باید همه به یکدیگر تبریک عرض کنیم [این] توفیق الهی را که توانستیم بار دیگر وارد@ماه_رجب بشویم. ماه رجب یک فرصت تقرّب به ارزشهای الهی و تقرّب به ذات مقدّس پروردگار و فرصت خودسازی است. این ایّامی که در روایات ما بهعنوان ایّام برجسته معرّفی شدهاند، اینها همه فرصتند؛ هر فرصتی هم نعمت است و هر نعمتی هم نیازمند شکر و سپاس است. شکر و سپاس نعمت هم این است که انسان نعمت را بشناسد، بر طبق اقتضای این نعمت رفتار کند، از آن بهره ببرد، نعمت را از خدا بداند و آن را در راه خدا به کار ببرد؛ ماه رجب از این نعمتها است.» ۱۳۹۴/۰۲/۰۶
#ماه_رجب
#رجب
#امام_زمان(عج)
@shahid_seyed_mahdi
هدایت شده از بانوان مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👏ایران رتبه اول دنیا
⁉️می دونستید
✅طبق اعلام موسسه nature index جمهوری اسلامی ایران در یک دهه گذشته بزرگترین جهش علمی دنیا را در زمینه علوم و فنی مهندسی داشته و رتبه نخست دنیا را کسب کرده؟
☀️باوجود قرار داشتن ایران در شرایط تحریمی، تولید علم در ایران طی ۴۰ سال گذشته بیش از ۹۰ برابر رشد کرده!!!!
👌این واقعیت ها را باید همه ی ایرانیان بدونن تا در جنگ ترکیبی فریب سیاه نمایی های دشمنان را نخورند
#جهاد_تبیین
#ایران_قوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خاخامهای یهودی:
جمهوری اسلامی نباید ۴۰ سالگیش رو ببیند
اگر به ۴۰ برسد قدرتش چندین برابر خواهد شد و یهود را نابود خواهد کرد.
🔻برژینسکی در جلسه ناتو آتلانتیک شمالی :
دنیا وارد یک پیچ تاریخی شده که تابلوهای این پیچ را خمینی و خامنه ای نصب کردهاند!
چند دقیقه مهم و حیاتی را حتما ببینید.
#لبیک_یا_خامنه_ای #امام_زمان(عج) #ماه_رجب
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️خواستم فقط یک لحظه
کربلا را بدون زینب علیها السلام تصور کنم
کربلا از ذهنم رخت بست.
فهمیدم کربلا بدون زینب علیها السلام
حتی در فرض هم نمیگنجد.
◾️چه زیبا!
خدا معناداری عالم را بسته به میدانداریِ یک زن کرده است. اما کدام زن؟
شیرزنی که جنگیدن و عفت ورزیدن را
چنان همراه کرد
که دیگر کسی به بهانۀ عفت، از جنگ غافل نشود و یا به بهانۀ رزمیدن دور عفت ورزیدن را خط قرمز نکشد.
▪️🌸▪️
◾️زنی که مردان عالم در برابر عزت او
احساس ذلت میکنند.
زنی که اقتدارش همدستی قدیمی مظلومیت و خواری را قطع کرد.
او مظلومیت و اقتدار را
که فرسنگها از هم فاصله گرفته بودند
کنار هم نشاند
و حجت خدا شد بر همۀ عالم
تا هیچ کسی مظلوم واقع شدن را
توجیهی برای ظلم پذیری نداند.
▪️🌸▪️
◾️قهرمان کربلا
زیبایی مصیبت را چنان به جلوه درآورد
که دیگر، کسی بهانهای برای شِکوه از بلا نداشته باشد.
وای بر ما!
در ذهن خویش تصویر زنی ضعیف از او ساختهایم
که نالیدن کار اصلی او است
و سالها پای این تصویر ِ خودساخته به گریه نشستهایم.
▪️🌸▪️
◾️چنین نقشی چه نسبتی دارد
با واقعیت بانوی مظلوم مقتدر کربلا، زینب علیها السلام
باید برای زینب علیها السلام کربلا، خون گریه کردباید فریاد کشید و ضجه زد
اما اگر اشکها آینۀ شکوه حماسۀ این بانو نباشند،
◾️باید از گریه های جاهلانهمان استغفار کنیم.
▪️🌸▪️
#وفات_حضرت_زینب
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
@maghar98
هدایت شده از 🖤شهیدانه🖤
.
🇮🇷جمهوری ما نشانگر اسلام است
🇮🇷افکار پلید فتنه جویان خام است
🇮🇷جمهوری اسلامی ما جاوید است
🇮🇷دشمن زحیات خویشتن نومید است
سالگرد پیروزی شکوهمند
انقلاب اسلامی ایران🇮🇷
مباااااااااااااااااااااارک🌹
اللهم_صل_علی_محمّدوآل_محمّدوعجّل_فرجهم
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#دهه_فجر
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@shahid_seyed_mahdi
╰━━⊰⊰⊰❀🦋❀⊱⊱⊱━━╯
هدایت شده از شهیدانه
وقتی کتابی مطالعه میکنی و به نکتهای می رسی که مفهوم آن را نمیدانی، به سرعت از آن عبور مکن. برسر آن بایست و با وسواس و کنجکاوی در کشف آن بکوش. دقت و موشکافی در فهم این نکات است که راه زندگی آدم ها را از هم جدا میکند،از یکی محقق تیزبین میسازد و از دیگری پوسته ای بی مغز!
جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#روز_جوان #ماه_شعبان
#میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)
هدایت شده از شهیدانه
در کتاب جوانی در ۱۸۰ ثانیه مجموعه داستانهایی از حسین سروقامت با موضوع برخی از ارزشها و مفاهیم اخلاقی میخوانید. نویسنده این کتاب را در راستای کتاب قبلی اش، میشکنم در شکن زُلف یار» منتشر کرده است که چهل داستان واقعی برای جوانان داشت.
جوانی در ۱۸۰ ثانیه شامل مجموعه داستانهای کوتاه فارسی که در آنها به مسائل ارزشی و اخلاقی پرداخته شده است. در این داستانها کهشخصیتهای اصلی جوانان هستند، به مسایلی مانند: اهمیت خدمت کردن به مردم،حکمت برخی از سختیها در زندگی، تغییر قضا و قدر الهی، حقیقت خوشبختی، عشق و عاشقی، پرهیز از کبر و غرور، حقیقت غم و شادی در زندگی، انحرافات اجتماعی و ریشه آنها، اهمیت محبت به اهلبیت(ع) و توسل به آنان، اهمیت دادن به فرهنگ خودی و پرهیز از فرهنگ بیگانه، آسیبهای اجتماعی و راههای مواجهه با آنها بسیاری مسایل اخلاقی و اجتماعی متناسب با جامعه امروزی و زندگی جوانان اشاره شده است.
سروقامت نام کتاب را از آن رو جوانی در ۱۸۰ ثانیه گذاشته است که به گفته خودش، شما میتوانید برای خواندن هریک از این ماجراهای واقعی فقط سه دقیقه وقت بگذارید و در عوض با یکی از فوت و فنهای دوره جوانی آشنا شوید.
جوانی در ۱۸۰ ثانیه تداوم کتاب 《 میشکنم در شکن زلف یار» است که با گذر از چاپ پانزدهم به عنوان یکی از ده کتاب منتخب سال ۱۳۹۵ به جامعه عرضه شده اتفاقات جذاب زندگی جوان، که با قلمی روان به رشته تحریر درآمده اند.کمتر کسی است که این دو کتاب را بخواند و از آن هیچ طرفی نبندد. مطمئن باشید؛ در بحران قحطی مطالعه می ارزد.
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#ماه_شعبان
#روز_جوان
معرفی کتاب
هدایت شده از شهیدانه
ساحل زیبای دریای خزر...
این آرامش فوقالعاده است. غذای روح است. امواج، سر به شانه یکدیگر، به آرامی میآیند و به کناره ساحل میخورند.
نسیم دریا میوزد و چون حریری زیبا جسم و جان آدمی را به بازی گرفته، به ملایمت لابهلای موهای آدمی میخزد.
این لحظات برای کسی چون من که از کوچکترین فرصتی برای رهایی از زندگی ماشینی نمیگذرد، خیلی مغتنم است.
نَم نَم باران این اجازه را به من نمیدهد که نوشتن این اوراق را روی سنگهای کنار ساحل ادامه دهم. صبر کنید اندکی بروم دورتر؛ زیر سایبانی، سقفی.
آها! حالا بهتر شد.
میدانم در همین لحظاتی که برای من پیامآور آرامش و اطمینان است، عدهای از هموطنانم پشت درِ اتاق روانشناسان و روانپزشکان به نوبت نشستهاند. روزها یا شاید هفتهها انتظار کشیدهاند تا حکایت اضطراب و تشویش خویش را با طبیبی دردآشنا بیان کنند.
بگویند آسودهخاطر نیستند، مدام آرامبخش میخورند، همیشه چیزی مثل سیر و سرکه در درونشان میجوشد، دلشوره دارند و حرفهایی از این دست...
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#روز_جوان
#ماه_شعبان
هدایت شده از شهیدانه
عیب جوانی نپذیرفته اند.
پیری و صد عیب، چنین گفته اند
از میان ادوار عمر، جوانی چنان رخشان و وسوسه انگیز است که هیچ دوره ای به گرد پای آن نمی رسد!
_ و چنان پرشتاب و گذرا، که گاه جوان، خود جا می ماند و از این سرعت و شتاب، چندان توشه برنمی گیرد. و تو در میمانی که این بنیان استوار جوانی را که هشته و این مزرع سبز را که کشته است؟!
مزرع سبز فلک دیدم و داس مہ نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#روز_جوان
#ماه_شعبان
بریده کتاب
هدایت شده از شهیدانه
کنار پنجره اتاق کوچک خود گلدان زیبایی گذاشته بود
از حسن يوسف. به یاد یوسف خویش که سالها پیش
رفته بود و تکه استخوانهایی از او باز آمده بود!
... و پیراهنی که در چین و چروک های خاک آلود آن
میتوانست بوی او را استشمام کند.
اما مگر باور می کرد؟!
هر بار که صدای در خانه می آمد،
دلش فرو می ریخت و نگاهش به تندی به سوی در می گشت.
شاید پدر باز آید. اما نه! گویا این انتظار را پایانی نبود.
گاهی یادش می آمد روزهایی را که پدر او را بغل می کرد.
و در آغوش می گرفت. او نیز آرزو داشت پدر را بلند کند،
اما نمیتوانست. با خود می گفت حتما چند سال بعد میتوانم.
اکنون سالها گذشته و او به آرزوی خود رسیده بود.
در عالم کودکی خوشحال بود که می تواند پدر را بلند کند.
پدر سبک شده بود... به سبکی یک پلاک و چند تکه استخوان!
عصاره پدر همان استخوانها بود که به رسم ودیعت به
خاک سپردند.
اما حال او حال کودکی مصیبت زده نبود، حال يعقوب بود در فقدان یوسف!
اما این بار فرزند مانده بود و پدر، لاله سرخ فامی شده بود در لاله زار مصفای وطن!
#جوانی_در_۱۸۰_ثانیه
#روز_جوان #ماه_شعبان