🍃💚🍃
🔻 #شما_و_شهید
خوابش را دیدم !!!
من و آقا رضا سر سفره، تو امام زاده قاسم هریکنده نشسته بودیم، که آقا رضا برخاست و
گفت: باید برم به خونه.
گفتم: چرا آقا رضا ...؟
گفت: از مشهد برام مهمان داره میاد، جلسه داریم ....!
فردای آن روز نزد مادر #آقا_سیدرضا رفتم؛
خوابم را برایشان گفتم.
گفتن: ما هرسال شهادت امام رضا (ع) تو خونمون مراسم می گیریم.
""2شب مانده بود به شهادت امام رضا(ع)""
🔺#نقل_از آقای سعید قاسم نتاج
از روستای علمدار، بابل
🍃تورا
گم می كنم هر روز
و پيدا می كنم هر شب؛
بدين سان
خواب ها را
با تو زيبا می كنم هر شب؛🍃
🌴کانال"شهید سیدرضا طاهر"
🆔 @shahid_taher
💠 #خاطرات_شهید
سرِ پُستم بودم و خسته آمدم که بخوابم.
نصفههای شب بود.
وارد اتاق که شدم، دیدم #سیدرضا نشسته و تا مرا دید رفت زیر پتو.
در دلم گفتم: "باز این پسره شوخیش گرفت."
حرفی نزدم و رفتم داخل کیسه خوابم و کلاهش را به سرم کشیدم؛ ولی زیر چشمی نگاه میکردم ببینم سیدرضا چکار میکند.
لحظاتی که گذشت، دیدم سرش را از زیر پتو در آورده و نگاهی به من و اطراف انداخت.
بلند شد و ایستاد به نماز.
بیسر و صدا نگاهش میکردم.
خواند و خواند تا به نماز وتر رسید.
دست چپش بالا رفت و با دست راستش تسبیح به دست گرفت.
دلم نمیآمد بخوابم و این صحنهی بینظیر را از دست بدهم. حال خوشی داشت.
بارها به من گفتهبود: "کمیل! هرکس به هرجایی رسید، با نماز شب رسید. نماز شب رو برای خدا بخون تا خدا دستت رو بگیره."
🔸 #نقل_از همرزم شهید طاهر
🔹برگرفته از کتاب #طاهر_خانطومان
_______________________
🌴کانال"شهید سیدرضا طاهر"
🆔 @shahid_taher