eitaa logo
روایتگری شهدا
22.9هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
27.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دیدار سردار باقرزاده از خواهر فرمانده مجاهد عراقی شهید ابومهدی المهندس ⏰سه شنبه ۷ بهمن ۹۹ 📍عراق، بصره 📎دانلود نسخه با کیفیت : https://aparat.com/v/f0XAv 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 پوستر | مادرِ مردها 🏴 ۱۳‌جمادی‌الثانی، سالروز رحلت حضرت (سلام الله علیها)‌ 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🍃 🌱 مهـربان‌ترین نامادرے تاریخ بود؛ همچون آن‌هنگام که به بشیر خیره شد، و دوباره پرسید: از حسینم چه خبر آورده‌اے؟...💔 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰اخلاص ص ۱۸۱ ✔عباس هادي 💚روزی رسان خداست...❤️ 🔰...ابراهيم به نيز خيلي اهميت مي داد. هميشــه دوســتان را به خانه دعوت مي کرد و غذا مي داد. 🔰در دوران مجروحيــت که در خانه بســتري بود، هــر روز غذا تهيه مي کرد و کســاني که به ملاقاتش مي آمدند را ســر ســفره دعوت مي کرد و پذيرائي مي نمود و از اين کار هم بي نهايت لذت می برد 🔰به دوستان مي گفت: ما وسيله ايم، اين رزق شماست. مؤمنين با است و... 🍁@shahidabad313 🔰در هيئت ها و جلسات مذهبي هم به همين گونه بود. وقتي مي ديد صاحب خانه براي پذيرائي مشکل دارد، بدون کمترين حرفي براي همه ميهمان ها و عزادارها غذا تهيه مي کرد. 🔰مي گفت: مجلس امام حسين(ع) بايد از همه لحاظ كامل باشد.شب هاي جمعه هم بعد از برنامه بسيج براي بچه ها شام تهيه مي کرد. 🔰پــس از صرف غذا دســته جمعي به زيارت حضرت عبدالعظيم(ع) يا بهشــت زهرا(س) مي رفتيم. 🔰بچه هاي بســيج و هيئتي، هيچ وقت آن دوران را فراموش نمي کنند. هر چند آن دوران زيبا و به ياد ماندني طولاني نشد! 🍁@pmsh313 🔰يک بار به ابراهيم گفتم: داداش، اين همــه پول از کجا مي ياري؟! از آموزش وپــرورش ماهي دو هزار تومان حقوق مي گيري، ولــي چند برابرش را براي ديگران خرج مي کني! 🔰نگاهي به صورتم انداخت و گفت: روزي رســان خداست. در اين برنامه ها من فقط وسيله ام. من از خدا خواستم هيچ وقت جيبم خالي نماند. خدا هم از جائي که فکرش را نمي کنم اسباب خير را برايم فراهم مي کند. ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @shahidabad313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
👈آخرین عکس ! سه‌شنبه 7 بهمن 1365 🔹️شلمچه، عملیات کربلای 5 💢آن روز صبح، کنار «محسن کردستانی» و «سلیمان ولیان» داخل سنگر کوچک‌شان نشسته بودم. سنگر جا برای دراز کشیدن نداشت. محسن پیک دسته بود. جثه‌اش ریز بود، ولی ایمانی قوی داشت. زیر شدیدترین آتش، این طرف و آن طرف می‌دوید و پیام‌ها را می‌رساند. این بار هم دوربینم را همراه آورده بودم. برای این‌که آسیب نبیند، آن را داخل کیسه‌ی پلاستیکی پیچیده بودم و در کیف کوچک کمک‌های اولیه جا داده بودم. محسن گفت: حالا که دوربینت رو تا این‌جا آورده‌ای، دو سه تا عکس از ما بگیر. 🔸️اصلا به فکرم نرسیده بود. راست می‌گفت. فکر دوربین نبودم. آن را درآوردم و به محسن گفتم: - ژست بگیر می‌خوام یه عکس مشدی ازت بگیرم. با تبسمی ‌دل‌نشین در گوشه‌ی سنگر نشست و من عکس گرفتم؛ چهره‌ی خاک‌گرفته‌ای که خستگی چند روز نبرد مداوم از آن پیدا بود و چشمانی که زودتر از لبانش می‌خندیدند. دوربین را به او دادم و او هم عکسی از من و سلیمان ولیان گرفت که پهلوی هم ته سنگر تکیه داده بودیم. دقایقی بعد رفتم تا به خاکریز عقبی سر بزنم. 🍂در برگشت، دوان دوان به طرف پست امداد رفتم. جلوی در ورودی، حاج آقا تیموری امدادگر را دیدم که روی مجروحی دولا شده بود و سعی می‌کرد به او کمک کند. مجروح همچنان دست و پا می‌زد و آخرین لحظاتش را می‌گذراند. جلوتر که رفتم، کردستانی را شناختم. سرم گیج رفت. آخر، دقایقی قبل پهلویش بودم و حالا داشت جلوی چشمم جان می‌داد. ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
روایتگری شهدا
👈آخرین عکس ! سه‌شنبه 7 بهمن 1365 🔹️شلمچه، عملیات کربلای 5 💢آن روز صبح، کنار «محسن کردستانی» و «سلیم
چشمانش زل شد در چشمانم که زبانم را بند آورد. مانند کبوتری که هدف گلوله قرار گرفته باشد، دست و پا می‌زد. سریع دوربین را درآوردم و خواستم از آخرین لحظات حیات محسن عکس بگیرم، ولی دوربین یاری نکرد. دکمه‌ی دوربین پایین نمی‌رفت و رضایت نمی‌داد تا آخرین نگاه سوزاننده‌ی محسن را ثبت کنم. به دوربین التماس می‌کردم. هر چه بر دکمه‌هایش کوبیدم، فایده‌ای نداشت. 🍂لحظه‌ای بعد، محسن آرام از حرکت ایستاد. بر بالینش خم شدم و بر چهره‌اش که هنوز حرارت وجودش را با خود داشت، بوسه‌ای جانانه زدم. بدنش هنوز گرم بود که آن را به بیرون از پست امداد منتقل کردیم، چون امکان داشت نتوانند جنازه‌اش را به عقب منتقل کنند، یکی از بچه ها دست در جیب پیراهن محسن برد و نامه‌ای را که احتمال می‌داد وصیت‌نامه‌اش باشد، درآورد. 💢به محض این‌که داخل پست امداد شدم، مجروحی را دیدم که سرش را میان باند پوشانده بودند و خونابه از روی باند خودنمایی می‌کرد. به طرفم آمد و با صدایی گرفته سلام و علیک کرد. با تعجب جوابش را دادم و گفتم: تو کی هستی؟ از روی انبوه باندها و گازهای خونین، اصلا نتوانستم بشناسمش. گفت: من ولیان هستم. وقتی قضیه را جویا شدم، گفت: - همین که از سنگر رفتی بیرون، چند دقیقه نگذشت که یه خمپاره درست خورد بغل سنگر. دیگه نفهمیدم چی شد. فقط دیدم کردستانی داره دست و پا می‌زنه ... ببینم اون شهید شد، نه؟ 💢ولیان را از کنار پتویی که پیکر بی‌جان محسن زیر آن خفته بود، رد کردیم و سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب. پس از عملیات وقتی به تهران آمدم، در صفحه‌ی دوم روزنامه، عکس ولیان را دیدم که برایش مجلس ختم گذاشته بودند. از بچه‌ها شنیدم که هنگام انتقال به عقب تمام کرده است. محسن کردستانی متولد: 27/9/1348 شهادت: 7/11/1365 عملیات کربلای 5 شلمچه. مزار: بهشت ‌زهرا (س) قطعۀ‌ 27 ردیف 88 شمارۀ ت سلیمان ولیان متولد: 6/4/1348 شهادت: 7/11/1365 عملیات کربلای 5 شلمچه. مزار: بهشت ‌زهرا (س) قطعۀ 29 ردیف 50 شمارۀ 15 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎐 || ۱. آن‌سوی نگاه 🔹حق دارد. گاهی اینقدر فکر و خیال از ذهن میگذرد که سر له می شود. روی تن سنگینی میکند. مجبوری دست را ستون کنی بگذاری زیر چانه که توی جمع کسی نفهمد دل و هوشت کجاست... 🔹️بارها همینجوری دست را ستون می کرد و گوشه چشمهایش تنگ میشد و هیچکس نمی‌دانست دارد به طراحی عملیاتی تازه فکر میکند یا اینکه برای دختر شهید که همین روزها تولدش است کادو چی بخرد... ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡﷽⚡ ☀️(۳۸) 🔸سی و هشتمین فراز از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی: 🔹خطاب به علما و مراجع معظم… 💢من حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای را خیلی مظلوم و تنها می‌بینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات با بیانتان و دیدارهای‌تان و حمایت‌های‌تان با ایشان می‌بایست جامعه را جهت دهید. 💢اگر این انقلاب آسیب دید، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود، بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود. 💢دست مبارکتان را می‌بوسم و عذرخواهی می‌کنم از این بیان، اما دوست داشتم در شرف‌یابی‌های حضوری به محضرتان عرض کنم که توفیق حاصل نشد. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... ✍قبل از آنکه تنشان را به آب بزنند. دلشان را به دریا زدند. 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ببینید 🔺 مادر شهید مفقودالاثر: 🎙️«کفش‌اش هم برایم بیاورید آرام می شوم!» 🌹 مادر شهیدان «احمدی مزرعه»: 🤲🏻 «دعای فرزندم این بود که مفقودالاثر شود». 💔 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خدایا منو می رسونی؟ 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🍃 شهادت ، شوخےنیـست ؛ قـلبت رابومـےڪننـد بوےدنیـاداد ، رهـایت مےڪننـد ... ! 🌸 🌸صبحتون شهدایی🌸 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی از «دفترچه تلفن» شخصی حاج قاسم 🔺«دفترچه» عنوان چهارمین قسمت از مجموعه «چهل‌ سردار» است که به مناسبت روز تکریم همسران و مادران شهدا تولید شده است. 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
کلام از شهدا ✍ما نسبت به عيوب خود غافل هستيم و نسبت به عيوب ديگران خيلي دقيق. بيشتر انسان دوست دارد با كسي رفت و آمد كند كه با او در عيب هايش مدارا كند. و كسي كه انسان را به عيب هايش متوجه كند- چون براي انسان تعهد مي آورد - انسان از آن دوري مي كند... 📚منبع:اسك دين 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
خاطره ازشهدا ✍سید مرتضی همه خوبیها را توامان داشت! فقط نویسنده و کارگردان و اهل قلم خوبی نبود در خانه هم می درخشید... وارد خانه که می شد آنقدر شوق داشت که انگار مدتهاست اهل خانه را ندیده است! زیاد اهل حرف زدن نبود و بیشتر به حرف ساکنان خانه دل می داد. اگر از چیزی یا رفتاری ناراحت می شد سعی می کرد به جای برخورد و تذکر، شرایط را به گونه ای فراهم کند تا تغییرات مورد نظرش خود به خود اتفاق بیفتد و با وجود مشغله های گوناگون و زیادش هیچ وقت خرید خانه را فراموش نمی کرد... سید شهیدان اهل قلم سید 📚منبع : هفته نامه یالثارات الحسین علیه السلام، شماره 616 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊