⭕️یک روز که رفته بودم دانشگاه محل تحصیل آقا مصطفی صدرزاده، اتفاق عجیبی افتاد.
🔸سرکلاس به مناسبتی صحبت آقا مصطفی شد، یکی از دانشجویان دختر گفت حرف محرمانهای دارم، بعد ماجرای زندگی خودش رو برای من با حال گریه میگفت که من سابقاً بسیار بد حجاب بودم وشهادت آقا مصطفی چه انقلابی در من ایجاد کرد.
🔹حتی میگفت من عکس ایشون رو روی کاشی سفارش داده و ساختهام، هر وقت به این تصویر بسیار زیبای برجسته ایشون روی کاشی نگاه میکنم، خیلی در مورد کارهای روزم و اشتباهاتم الهامات خوبی به من میشه.
🔸کاملا احساس میکنم ایشون با نگاهش با من صحبت میکنه و خطاهام رو به من تذکر میده، حاجات و مشکلات سختی رو در زندگیام رفع کرده تا اینکه با او عقد اخوت بستم... اینک این دانشجوی عزیز ترم دو رشته فقه است."
🔹مصطفی اخیرا میگفت مامان دعا کن آنچه که صلاح هست پیش بیاد، اگه رفتنم مؤثرتر بشه. میگفتم بمونی که بیشتر میتونی خدمت کنی ولی با رفتنت...
🔸بعد جواب داد اونجا دستم بازتر هست. با این پیامها تازه متوجه شدم "دستم بازتر هست" یعنی چی!
حتی شهادت رو برای خودش نخواست؛ برای این بود که بتونه دستگیری کنه. از خدا خواست آنچه که مؤثرتر هست اتفاق بیافتد.
این یعنی نهایت انسان دوستی وعشق ورزیدن به کار فرهنگی...
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#درس_اخلاق
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔺 نامهای عجیب از شهید " #سیدمجتبی_میرغفاری " که ۳۰ سال پس از شهادت به خانوادهاش رسید.
در بخشهایی از این نامه آمده است:
🔹وقتی در #شلمچه با دشمن نبرد میکردم به خودم آمدم احساس کردم نسیمی از سوی #کربلا میآید، وقتی درون این احساس بودم یکدفعه صدای ملکوتی را احساس کردم، در همین لحظه، ملائکهای مرا به آغوش کشید، وقتی چشم باز کردم خود را در صحن #اباعبدالله_الحسین در کنار سرور شهیدان یافتم، آری مادر، آری مادرِ شهید مجتبی و ای مادران و همسران شهدا، این است مقام شهیدان.
🔹 مادر ماها پشت سر سرور شهیدان #نماز میخوانیم، هنوز باور ندارم چه میبینم، خوابم یا بیدار، خدایا بچههای فلاح به من خوشآمد میگویند، همه بچهها اینجا هستند، وقتی به مقصد رسیدم بچهها جویای حال خانوادهشان بودند... مادر حال میفهمم من اینجا زنده هستم، در آنجا بیجانی بیش نبودهام...
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۱۵
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#حسرت #زندگی #عشق #زیارت #قم #جمکران #حال_معنوی #شهر_غریب #شام
✍...هفت ماهه فرزندمان علی را باردار بودم و حسرتش ماند که در چله زیارت قم و جمکران همراهی اش کنم می خواستم.کنارش بنشینم وتا خود #قم بگوییم و بخندیم، برایش چای بریزم و بدهم دستش، خودم قند بگذازم توی دهانش، وقتی بیسکویت می ریزد توی ریشش با دستمال کاغذی تمیز کنم، وسط صحبت کردن با موبایلش کلاچ بگیرد و دنده را عوض کنم، مداحی ها را عوض کنم، در اوج حال #معنوی_اش سر به سر بگذارم.
برای اینکه توی شهر غریب هر غذایی را نخورد شام هم برایش می پختم. ذوق می کرد. توی #جمکران #شام زهرا پز خیلی می چسبه.
🍀راوی:زهرا عباسی،همسر شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۱ ص ۸۱
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔸یک روز صیاد از من پرسید: "فلانی! میزان شرکت رزمنده ها در نماز جماعت چطوره؟"
🔹گفتم: "اکثر رزمنده ها در نماز جماعت ظهر و مغرب شرکت می کنن، ولی تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت صبح کمه."
🔸ایشون گفت: "به همه اعلام کن فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشن." صبح همه در حسینیه حاضر شدن.
🔹صیاد بلند شد و گفت: "برادران! شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید، ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای اذان، شما رو به نماز جماعت می خواند، توجه نمی کنید!"
این کار خیلی حاضران رو تحت تاثیر قرار داد.
#شهید_علی_صیادشیرازی
#درس_اخلاق
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۱۶
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#محرم #صفر #روضه #مقتل #نجوا #مناجات #سجاده #لباس_مشکی #چله #زیارت_عاشورا #اربعین #حضرت_زهرا(س)
✍...دو #ماه_محرم و صفر کامل #لباس_مشکی می پوشید. از چهل روز قبل از #عاشورا شروع می کرد #زیارت_عاشورا خواندن، بعد از #عاشورا تا #اربعین هم یک #چله دیگر می خواند. تخمه و آجیل و خوراکی های ایام شادی هم تعطیل. از آن سال که #روضه_های دو نفره مان سه نفره شد، برای علی هم جدا #روضه می خواند وسینه می زد.
💦نصف شب صدای #نجوا می شنیدم. می رفتم می دیدم پای #سجاده_اش تنهایی #روضه می خواند. دلم طاقت نمی آورد. می رفتم پیشش. از بس با #سوز می خواند، از یک جایی نفسم بالا نمی آمد؛ نه که از گریه، از #غم .بهش می گفتم: محسن کوتاهش کن! پای #روضه های #حضرت_زهرایش که دوام نمی آوردم. اجازه نمی دادم زیاد بخواند. گاهی می زد به #مقتل، گاهی #روضه را می کشاند به ناحیه مقدسه. دلش که می گرفت پناه می برد به مناجات #امیرالمومنین(ع)
🍀راوی:زهرا عباسی،همسر شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۱ ص ۸۴
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊