eitaa logo
روایتگری شهدا
23.7هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
84 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
16.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو هیچ نگفتی زهراجان... 💔🥀 👤 احساسیِ "صورت مثل گلت" با نوای حاج‌عبدالرضا تقدیم نگاهتان 🏴 ایام شهادت ؛ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
واحد چند رسانه ای راسخون12_Ramezani_Pedar_Mafghodolasar_(www.rasekhoon.net).mp3
زمان: حجم: 1.66M
🎙مداحی بسیار زیبای و قدیمی کربلایی مجتبی رمضانی درباره پدر مفقود الاثر به یاد مادر سادات و شهید مفقودالاثر غلامرضا عباسی ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
3.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شهید رئیسی: هرجا گرفتار می‌شدم توسل به صدیقه طاهره(س) می‌کردم باید توسل در خانه اهل بیت داشته باشیم. (س) ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💔 حرف آخر... میگفت: باید در راه خدا زجر کشید مشقت کنید... میگفت مگر ما از فاطمه زهرا سلام الله بالاتر هستیم؟ برای تعالی اساام باید سیلی خورد... باید خون دل خورد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
-مۍگفـت: اگر میگویـید الگویتان حضرت زهراسلام‌الله‌علیها است باید ڪاری ڪنید ایشان از شما راضے باشند و حجاب‌شمافاطمۍباشد...🌿 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💔 .. انسی داشت با حضرت زهرا سلام الله در شادترین لحظاتش با شنیدن نام حضرت زهرا علیها السلام بارانی می‌شد. وارد اتاقش که شدم روضه یک نفره راه انداخته بود. گفتم چرا گریانی؟.. گفت برای مظلومیت حضرت زهرا سلام الله... بعد ادامه داد: "شما هم وقتی شهید شدم بیائید سر مزارم روضه حضرت زهرا سلام الله بخوانید. 📚 روز تیغ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
1.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 به یاد مردی که در آخرین فاطمیه عمرش، گفت فاطمیه سال بعد نیستم باز شد فاطمیه، حسرت دل‌ها برگرد آن حکیمی که تو گفتی، شده تنها برگرد تشنۀ گریۀ بسیار تو بیت‌الزهراست روضۀ حضرت مادر شده برپا برگرد.. گریه‌های حاج قاسم سلیمانی در روضه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💢یا فاطمه (س) تو مادر رزمندگانی 🔹در آستانه شهادت (سلام‌الله‌علیها) بامداد امروز از جدیدترین دیوارنگاره میدان ولیعصر (عج) با تصویری از رزمندگان مقاومت# حزب‌الله رونمایی شد. 🇵🇸 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌸اعــتقاد عجــیبی به داشـت. محال بـود روزے از روزهاے جبهه بگذرد و شیخ حدیث کسا را نخواند. بیشتــر هم به خاطــر محوریتی که (سلام الله علیها) در این حدیـث دارد. آنقدر شــیخ در توسلاتش نام حضرت زهرا را می آورد که آوردن نام ایشان، نام حضـرت زهـرا را هـم در ذهن می آورد. جالب ایـنکه روز حضــرت زهــرا، با تیــرے در گلــو و پهلــو در حالےڪه یا زهـــرا و یا حسیــن ع می گفت شد. در وصیتش نوشــته بود : دوست دارم مثل (س) بے نشان باشم. ده ســــال در غربت بی نشان افتاده بود و مفقودالاثر بود.. 🌷 علیــرضا نجف پور ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✍ مسئولان اردوگاه چند ساعت پیش از پخش غذا آمار زائرین را می‌دادند تا فرصتی برای پخت غذا داشته باشیم. یک بار نزدیک ظهر بود که یک اتوبوس به آمارمان اضافه شد. نمی‌دانستیم باید چه کار کنیم؟ غذا کم بود. سید بدون هیچ استرسی یک پارچه سبز (ع) را روی دیگ کشید و به بچه‌های خادم گفت، «بچه‌ها بیایید دور دیگ غذا جمع بشوید و هرکدام برای یک شهید کنید.» سپس ذکر صلوات گرفت و یک کوچک نیز به (س) پیدا کرد. پرچم را از روی دیگ برداشت و یاعلی گفت و مشغول تقسیم غذای زائرین شدیم. برای ما خیلی عجیب بود، نه تنها غذا کم نیامد، مقداری هم غذا باقی مانده بود. همه حسابی غذا خوردند؟! سید خیلی خوشحال بود. آن‌جا بود که فهمیدیم، چقدر سید با شهدا است و شهدا نیز حسابی هوای‌مان را دارند.🌷 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
گلوله­‌های دشمن پشت سر هم می‌ریخت روی سرمان. مانده بودیم چه‌کار کنیم. جابری گفت: «متوسل بشین به حضرت فاطمه تا بارون بیاد». دست برداشتیم به دعا و (س) را واسطه کردیم. یک ربع نگذشته بود که باران بارید و آتش دشمن آرام شد. الله­یار داشت از خوشحالی گریه می‌کرد. گفت: «یادتون باشه از حضرت فاطمه دست برندارین. هر وقت گرفتار شدین را قسم بدین به جان مادرش، حتماً جواب می‌گیرید». شهید الله­یار جابری🌷 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
مجید می دانست شهید میشود : مجید قبل از اعزام خوابی دیده بود. توی خواب حضرت زهرا (س) را دیدم که به من فرمودند: مجید! تو وقتی می آیی سوریه بعد از یک هفته پیش خودمی. روی همین حساب بود که یک روز برای تشییع شهید محمد فرامزی رفته بودیم گلزار شهدای یافت آباد. آنجا بود که به عمه اش گفته بود: عمه جان! من هم عازم سوریه ام. دو هفته دیگر جای من هم همین جاست. وقتی بردیمش سوریه، چون تک پسر بود نمی خواستم عملیات ببرمش. به مرتضی کریمی گفتم: مجید و یکی از بچه ها را می گذاریم نگهبان دم ساختمان ها و خط نمی بریم. اما یک بار حرف آخر را زد. گفت: سید اگر من را بردی که هیچ . اگر نبردی شکایتت را به (س) می کنم. خودت می دانی و حضرت فاطمه (س). روزی هم که می خواست با خواهرش عطیه خداحافظی کند، گفت: توی عملیات از بین دویست نفر، فقط دوازده سیزده نفر شهید می شوند. همین هم شد. از یک گردان ۱۸۰ نفره چهارده نفر شهید شدند که یکی اش مجید بود. راوی: پدر و مادر شهید و سید فرشید کتاب مجید بربری؛ زندگی داستانی حرّ مدافعان حرم شهید مجید قربان خانی، نویسنده: کبری خدا بخش دهقی،ناشر: دار خوین؛ نوبت چاپ: هفتم- ۱۳۹۸؛  صفحه ۵۶-۵۵ و  ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯