#سیره_شهدا
یک دفترچه یادداشت کوچک داشت ، همیشه همراهش بود و به کسی نشان نمی داد .
یک بار یواشکی دفترچه را برداشتم تا ببینیم چی نوشته !؟
در آن کارهای روزانه اش را نوشته بود ، سر چه کسی داد زده ! ، چه کسی را ناراحت کرده ! ، به چه کسی بدهکاره ! و....
همه را نوشته بود ریز و درشت ، نوشته بود تا یادش باشد و در اولین فرصت صافشان کند.....
#شهیدمحمدعلی_رهنمون
📕 امام سجاد و شهدا ، ص25
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
﷽
#درس_هایی_از_عاشـورا [ شماره ۳ ]
◼️عزاداری یعنی نگاه داشتن خاطرات فداکاران... بر تمام افرادی که توان دارند، حج واجب شده وبخشی از اعمال حج زنده نگاه داشتن. خاطرات حضرت ابراهیم و اسماعیل و هاجر است.
زائران خانه خدا در صفا و مروه شبیه سازی می کنند و همچون هاجر با هیجان می روند، تا آن خاطره زنده بماند.
◼️وما همانگونه که از پدر و همسر در مکه تجلیل می کنیم، باید از امام حسین علیه السلام و فرزندان و اصحاب و حضرت زینب کبری و خاندان او نیز تجلیل کنیم.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره_شهدا 🖤🍃
یک دفترچه یادداشت کوچک داشت ، همیشه همراهش بود و به کسی نشان نمی داد .
یک بار یواشکی دفترچه را برداشتم تا ببینیم چی نوشته !؟
در آن کارهای روزانه اش را نوشته بود ، سر چه کسی داد زده ! ، چه کسی را ناراحت کرده ! ، به چه کسی بدهکاره ! و....
همه را نوشته بود ریز و درشت ، نوشته بود تا یادش باشد و در اولین فرصت صافشان کند.....
#شهیدمحمدعلی_رهنمون
📕 امام سجاد و شهدا ، ص25
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#محرمی_شویم (۵)
🏴علیک به مجالس ورشکسته!🏴
💠 یکی از رفقا می گفت: آیت الله حق شناس(ره) یک روز،۷-۸ تا جلسه روضه کوچک رفتند...
♻️ من همراه ایشان می رفتم وایشان مدام به من می فرمود: علیک به مجالس ور شکسته.
🔰یعنی همین مجالس کوچکی که۲-۳نفر نشسته اند و گریه می کنند ویک کسی هم می آید و روضه می خواند.
⬅️در مجالس بزرگ"احساس"آدم خوب تحریک می شود و عظمت امام حسین(ع) دیده می شود،اما در این مجالس کوچک "باور"
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
☀️پیام معنوی
✅ @pmsh313
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
#کلام_از_شهدا
✍مواظب منافقین داخلی باشید و نگذارید آنها پا روی خون شهدای ما بگذارند و ثمره خون شهدای ما را پایمال کنند.
#شهيد_يونس_زنگي_آبادي
📚منبع:اسك دين
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خاطره_از_شهدا
✍رسیدم دو کوهه. علی اصغر رو دیدم که داره اینور و اونور می ره و نیروها رو جابجا می کنه. من را هم دید. اما اصلا تحویلم نگرفت. خیلی ناراحت شدم.
◼️پیش خودم گفتم: داداش بودن داداشای قدیم! اصلا انگار نه انگار که من اونجا بودم، رفت دنبال کارهاش و شب اومد و گفتش: حسین کجایی؟ گفتم: اون موقع که باید جلوی جمع تحویل می گرفتی، نگرفتی. الان که تک و تنها شدم اومدی سراغم که چی؟ گفت: اون موقع کار داشتم، موقع کار بود. داشتم نیرو جدا می کردم، سازماندهی می کردم، الان وقت استراحته، برادریمون سر جاش.
#شهید_علی_اصغر_صادقی
📚منبع : کتاب صادقی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره_شهدا 🖤🍃
برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار دو کوهه وارد ایستگاه تهران شد ساعت دو نیمه شب بود. با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. علی اصغر را جلوی خانه شان در خیابان طیب پیاده کردیم.
پای او هنوز مجروح بود. فردا رفتیم به علی اصغر سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم ، مادر اصغر جلو آمد ، بی مقدمه گفت ، آقا سید شما یه چیزی بگو!؟
بعد ادامه داد ، دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو صدا کنه. صبح که پدرش میخواسته بره مسجد اصغر رو دیده!!
از علی اصغر این کارها بعید نبود. احترام عجیبی به پدر و مادرش میگذاشت. ادب بالاترین شاخصه او بود......
#شهیدعلی_اصغر_ارسنجانی
📕مهر مادر
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
﷽
#درس_هایی_از_عاشـورا [شماره ۴]
عزا داری یعنی وحدت ملی و جهانی در زیر سایه تفکر دینی و اعتقادی وحق طلبانه که زن ومرد،پیر و جوان...ترک و فارس،کُرد و لُرو... واز طرفی عرب و عجم، روس و چینی،هندی و آفریقایی،اروپایی و آمریکایی و...با هر نوع زبان و لهجه وآداب و رسوم برای یک اعتقاد واحد الهی و اعلام باحق بودن وبرای ظلم ستیزی همراه و همدل، عزاداری می کنند.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
❃↫✨«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»✨↬❃
#ساعت_بہ_وقت_شهادت"
✍انگار دلم از شب تاسوعا داغون بود. از استرس داشتم خفہ میشدم. من توی این دو سال و نیم دائم آیةالکرسی میخوندم. حتی جای لالایی محمدعلیم آیةالکرسی می خوندم. فاطمہ میگفت: "مامان چرا برای من نمیخونی؟" میگفتم این برای باباست.
✍شب تاسوعا نمیتونستم آیةالکرسی بخونم. همش نصفہ میخوندم باقیش فراموشم میشد. تا ظهر تاسوعا نمیتونستم جایی بند بشم. همیشہ دلم بہ این خوش بود تا من رضایت ندم اتفاقی برای عزیزم نمیوفتہ. اون روز ظهر رفتم مسجد. نمیدونم چرا روحانی داشت دعای علقمہ اون هم بہ فارسی میخوند. دعای علقمه خودش روضه بازِ. اومدم دعای همیشہ خودم را بگم کہ مصطفام زنده و سالم بیاد، شرمم شد. فقط بہ اندازه چند دقیقه از شرمندگی گفتم: "خدایا هر طور صلاح میدونید و خواست شماست، فقط همین."
✍وقتی ساعت شهادت مصطفام را گفتن شوکہ شدم. من روز تاسوعا بہ وقت ما ساعت ١٢ این رو گفتم. مصطفام ظهر تاسوعا بہ وقت سوریه ساعت ۱۱:۴۰ شهید شد و خدا و اهل بیت رو دید. این رو هم بگم کہ ساعت ما یک ساعت از سوریہ جلوتره. یعنی فقط چند دقیقه قبل شهادتش خدا خودش دلم رو راضی کرد.
#شهيد_مصطفى_صدرزاده
راوے : #همسر_گرامى_شهيد
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#وصیت_شهید
عشق حسین (ع) از همه عشق ها برتر ،
و عاشقان او عاشق تر از دیگران ،
اگر نمی بُود عشق حسین (ع)
دل ها زنگ زده و سیاه و کدر می شد ،
پس ای ثاراللّه ،
ما را از عاشقان حقیقی قرار بده
و عشقمان را افزون کن ،
و از شراب عشقت سیرابمان بنما ،
و از شهدای کربلا ما را جدا نفرما...
#غواص_شهیدحاج_رضا_داروییان
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷شهید ظهر عاشورا
🌷شهید مدافع حرم
▪️نام:وحید نومی گلزار
▪️نام پدر: حسین
📅ولادت:1361/5/5 ( تبریز )
📅شهادت:1394/8/2 ( بیجی ، عراق )
▪️وضعیت تاهل:متاهل ، دارای یک فرزند پسر
▪️مسئولیت:تک تیرانداز
▪️نحوه شهادت:
صبح روز عاشورا مسئولیت حراست از یک معبر را بر عهده داشته.
او در بالای یک پشت بام مستقر می شود و از گروه ۲۰ نفری داعش که از آن نقطه قصد نفوذ داشتند، ۱۲ نفر را به درک واصل می کند.
کم کم داعشی ها خودشان را به وحید میرسانند
و با پرتاب نارنجک در مرحله ی اول او را از ناحیه دست زخمی می کنند.
سپس وقتی وحید می خواسته جایش را عوض کند تیربار را می بندند و او را به شهادت می رسانند.
✨بهش گفتند بیا بریم #کربلا
خندید و گفت
عاشورا پیش اربابم هستم
و ظهرعاشورا #فدای_اربابش شد🌷
روحش شاد و یادش گرامی با صلوات
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خاطرات_تفحص
عصر عاشورا بود ،
در فکه مشغول جست و جو بودیم اما هیچ خبری از شهدا نبود. به شهدا التماس کردم که خودی نشان دهند ، ناگهان میان خاک ها و علف های اطراف ، چشمم افتاد به شیی سرخ رنگ که خیلی به چشم می زد.
دقت کردم ، یک بند انگشت استخوانی داخل حلقه ی یک انگشتر بود ، با محمودوند و دیگران آن جا را گشتیم ، آن جا یک استخوان لگن و یک کلاه آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم. خیلی عجیب بود ، در ایام محرم نزدیک عاشورا و اتفاقاً صحنه ی دیدنی بود.
همه نشستیم و زدیم زیر گریه ؛ انگار روز عاشورا بود و انگشت و انگشتر حضرت امام حسین (ع) ...
📕 تفحص ، ص112
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✅ امام صادق علیه السلام
آنکه برای ظلمی که به ما وارد شده ، اندوهگین باشد ، نفسش تسبیح و حزنش عبادت است....
📕 بحارالانوار ، ج۴۴ ص۲۷۸
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#وصیت_شهید
خدایا من شنیدم که امام حسین (ع) سرش را از قفا بریدند ، من هم دوست دارم سرم از قفا بریده شود .
من شنیدم که سر امام حسین بالای نی قرآن خوانده ، من که مثل امام حسین اسرار قرآنی نمیدانستم که بتوانم با آن انس بگیرم که حالا از مرگم قرآن بخوانم ولی به امام حسین (ع) خیلی علاقه و عشق دارم ، دوست دارم وقتی شهید میشوم سر بریده ام به ذکر یاحسین یاحسین باشد.....
#شهیدحاج_آقا_آقاخانی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره_شهدا
هیچ وقت ندیدم که بی مورد عصبانی شود ، اگر در اوج عصبانیت بود سریع خودش را کنترل می کرد ، به اعصاب و رفتارش کنترل داشت .
وقتی کارهای مسجد را انجام می داد خیلی حرف شنید ، خیلی اذیت شد ، اما هیچ برخوردی نکرد .
سید در عمل به دیگران ثابت کرد که ، روش او درست است.....
#شهیدسیدعلیرضا_مصطفوی
📕 امام سجاد و شهدا ، ص24
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊