eitaa logo
روایتگری شهدا
22.9هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 «حضرت آیت الله خامنه ای» را مظلوم و تنها می بینم او نیازمند همراهی شماست .. | شهید سپهبد قاسم سلیمانی❣| ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📸 گریه های حاج قاسم سلیمانی در روضه مادر سادات ▪️تصاویر منتشر نشده از مراسم ایام ، بیت الزهرا (سلام الله علیها) کرمان. 📆 ۲۴ روز تا چهارمین سالگرد شهادت شهدای مقاومت ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سخنان تلنگرآمیز شهید علی چیت‌سازیان ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰🖼 پوستر/ فلسطین برای تمام فلسطینیان است. 🇵🇸 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند🕊🕊... 🎙شهید آوینی👌 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹همه منتظر بودند اما نماز جمعه اقامه نشد... ♦️۲۰ آذر سالروز شهادت شهید محراب آیت الله دستغیب ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 استاد رحیم‌پور ازغدی: به ما می‌گویند  قانون به نفع حجاب نگذارید ولی خودشان با قانون از برهنگی و همجنس‌بازی دفاع می‌کنند ♦️ عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در گرامیداشت روز دانشجو در دانشگاه پیام نور مشهد:اگر مساله حجاب به قانون ربطی ندارد چرا قانون علیه حجاب می گذارید؟ حتی شما قانون برای همجنس بازان گذاشتید. ♦️ با قانون از برهنگی و همجنس‌بازی دفاع می‌کنید و حجاب را ممنوع می‌کنید بعد می گویید مسلمانان حق ندارند قانون به نفع پوشش بگذارند؟ ما مسلمان هستیم لیبرال نیستیم. غربی ها که لیبرال هستند و شعارشان آزادی لباس و همه چیز است چرا این قانون ها را می گذارند؟ آنها دروغ می گویند کلاهبردار هستند. 🍃 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت چهل و ششم 📝 گلزار شهــــدا ♡ 🍃چند وقتی بود که به زادگاهم؛یعنی روستای سینگلی نرفته بودم، بار سفر را بستم و به سوی دیارم حرکت کردم. برای رسیدن به روستایم باید از روستای رستم آباد عبور میکردم. 🌷 هنگام گذر از این آبادی به تابلوِ نصب شدۀ شهیدان نگاه می انداختم و به راهم ادامه میدادم تا اینکه با دیدن تابلو شهید محمّد برزگر به چهل سال پیش برگشتم.هر دو متولّد فصل بهار بودیم 🍃 مادرم دخترِ خالۀ زلیخا خانم  ؛ مادربزرگِ شهید محمّد بود برای همین هم دیگر را«پسرخاله »خطاب میکردیم. فاصلۀ روستای ما تا رستم‌آباد ۲ یا ۳ کیلومتر است و ارتباط صمیمانه ای داشتیم، 🌷 در واقع با هم بزرگ شدیم، با هم به حوزه رفتیم و هم اتاق یکدیگر شدیم . شوخ طبعی هایش خستگی درس و بحث را از طلبه ها می گرفت،همه به خاطر اخلاق نیکش به دور او حلقه می زدند 🍃ظهر یکی از روزها در حجره چای می خوردیم و گفتگو می کردیم که از رادیو اخبار جنگ و کشته شدن رزمندگان اعلام شد،محمّد با حالتی منقلب چای خوردن را رها کرد و با عصبانیّت گفت: می گویند نیروی رزمنده کم داریم ولی نمیدانم چرا به ما اجازۀ رفتن به جبهه را نمیدهند 🌷گفتم: من هم جبهه رفتن را دوست دارم ولی سن مان پایین است نگاهی با صلابت به من انداخت و گفت: والله به تو قول میدهم، اگر توانستم روزی جبهه بروم تا آخرین قطرۀ خونم برای دفاع از وطنم با متجاوزان میجنگم. 🍃خندیدم وگفتم: بگذار به سنّ قانونی برسی بعد برو. گفت: انشاءالله  خواهم رفت. سپس بغضی کرد و گفت: خیلی دلم برای شهدا تنگ شده است...می آیی برویم گلزار شهدا؟گفتم: البتّه. 🌷باهم راهی مسجد جامع فاروج شدیم، نماز ظهر و عصر را خواندیم و به حوزه برگشتیم. پس از خوردن ناهار استراحتی کوتاه کردم، عصر که شد به محمّد گفتم: پسرخاله! بیا برویم سرقرار ظهرمان. 🍃تا این را شنید از خوشحالی، فوراً آماده شد و دو نفری پیاده به سوی گلزار شهدا حرکت کردیم. وقتی به گلزار رسیدیم، چهرۀ پسرخاله در هم رفت و خنده اش گم شد، طوری که تا کنون چنین حالتی را از او ندیده بودم 🌷او با صدایی لرزان و چشمانی پر از اشک با شهدا صحبت می کرد، از کنار هر شهیدی که می گذشتیم آهی می کشید و جملۀ«خوش به حالتان »را به زبان می آورد و می گفت: پسرخاله می بینی، اکثر این شّهدا کم سن اند، کاش ما هم با شهادت از دنیا برویم. 🍃 باز سراغ شهیدی دیگر میرفت فاتحه ای میخواند و با او غرق گفتگو می شد. 🌷 آن روز، هر طور که بود محمّد را از جدا کردم ولی او مدام آرزوی شهادت میکرد و صحبت رفتن می کرد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯