eitaa logo
روایتگری شهدا
23هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 آقایان مسئولین؛ اگر می خواهید وضعیت حجاب را درست کنید، بدون درست کردن وضعیت معماری، نمی توانید! 🍀دکتر منان رئیسی، دانشیار دانشکده معماری دانشگاه قم 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔰(۲) 🔸️بنا دارم تصویر دوستان و همرزمانی را که چهل سال پیش با هم در جبهه بودیم، بگذارم شاید که دوستان و همشهریانش او را بشناسند و به من اطلاع دهند. 🌿بهمن ۱۳۶۴ پادگان دوکوهه لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) گردان شهادت هنگام عزیمت برای عملیات والفجر ۸ محمود نایب زاده در کنار "محمد مهدی سعیدیان" نایب زاده را پیدا کردم و با او در ارتباط هستم ولی دوست عزیز و شجاع سعیدیان را که دوست صمیمی شهید فریدون عباسیان ‌بود، بعد از عملیات والفجر ۸ دیگر ندیدم و خیلی مشتاقش هستم هرکس او را شناخت در اینستاگرام در دایرکت و در تلگرام و ایتا به این نشانی پیام بدهد 🍂صفحه شخصی برادر رزمنده حمید داودآبادی hdavodabadi ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت پنجاهم 📝 عمل جرّاحــــی♡ 🍃محمّد گرفتار درد پهلو بود و برای درمان به کلینیک شهر فاروج مراجعه کردیم. از کلینیک فاروج که برگشتیم چند روزی داروهایش را خورد ولی باز هم حالش تغییر نکرد و هم چنان از شدّت درد به خود می پیچید. 🌷گفتم: داداش جان! اگر قرار بر بهبودی بود که تغییری حاصل میشد، دست روی  دست بسیار است و هر پزشک تشخیص خود را دارد. باز هم مقاومت کرد و به حوزۀ علمیّه برگشت تا اینکه یکی از دوستان وی خبر وخامت حال محمّد را داد  و هر طور که بود محمّد را با همان دوستی که بنده را مطّلع کرد به درمانگاهی در شهرستان قوچان بردیم 🍃پزشک به محض معاینه گفت: بیمارتان مبتلا به آپاندیسیت است و باید هر چه زودتر عمل بشود. با دستپاچگی گفتم: هر طور که صلاح میدانید . 🌷با دستور پزشک، همان شب محمّد در بیمارستان آیت الله طالقانی(ره)بستری شد تا برای جرّاحیِ فردا محمّد را آماده کنند. خودم بالای سرش بودم و لحظه ای چشم از او بر نمی داشتم. 🍃 پیش از اینکه زمان جرّاحی برسد، صدای شیونی به گوشمان رسید: آقای دکتر! دخترم دارد می میرد با شنیدن این صدا، محمّد ماجرا را پرسید و فهمید که تنها دختر آن پیرزن آپاندیسش ملتهب است ولی چون ما دیروز نوبت گرفته بودیم، محمّد زودتر عمل جرّاحی می شد. 🌷 با شنیدن این صحبت ها، محمّد با ناراحتی گفت: آقای دکتر! عرضی داشتم، اگر اجازه دهید و صلاح بدانید، بنده منتظر میمانم اگر روزی خور دنیا باشم، طوری نمیشود، تعیین تکلیف نباشد، میخواهم خواهشی کنم اینکه دختر این پیرزن حالش وخیم.تر از بنده است، لطفاً او را جرّاحی کنید 🍃  با این جمله، دکتر پزشکیان خواهش او را پذیرفت. الحمدلله دخترِ بیمار عملش با موفّقیّت انجام شد، پس از او محمّد را به اتاق جرّاحی بردند و تکلیف آپاندیسش مشخّص شد و برادرم پس از مدّت.ها درد و رنج بیماری خواب راحتی داشت... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 و سـلام بـر نگـاه هـایے ڪہ تـا ابـد بـر مـا دوختـہ شـده انـد... 💔🥀 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 🌹سردار حاج حسین همدانی: دشمنان نمیدانند و نمی‌فهمند که ما برای شهادت مسابقه می‌دهیم و وابستگی نداریم و اعتقاد ما این است که از سوی خدا آمده‌ایم و به سوی او می‌رویم. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 به یاد سید شهیدان اهل قلم شهید 🎞 شهید سید مرتضی آوینی: اگر مقصد را در زیر این سقف‌های دل‌تنگ و در پس این پنجره‌های کوچک نمی‌توان جست بهتر آنکه پرنده روح دل در قفس نبندد ... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید سیدمرتضی آوینی - @khadem_shohda.mp3
4.68M
🔷 در این روزهای سخت، چیزی بهتر از کلام ملکوتی سید مرتضی آوینی نیافتم که مرحم دردهایمان باشد 🔸ترکیبی فوق العاده زیبا از صوت‌های برجای مانده از شهید آوینی ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت پنجاه و یکم 📝 فریــــاد رس ♡ 🔸️ پس از شهادت محمّد افراد زیادی به دیدارمان آمدند و در آن روزهای سخت با حضور خود تسلّی بخش خاطرمان شدند.روزی طلبه ای جوان به منزل ما آمد و خود را«نقوی»  معرّفی کرد و پس از قرائت فاتحه، خاطرۀ بسیار جالبی را از محمّد برایم نقل فرمود 🌷او در حالی که گریه کلامش را می برید، مدام این جمله را تکرار میکرد والله ، خدا شاهد است که از شنیدن خبر شهادت محمّد به قدری سوختم که باورش برای شما دور از انتظار به نظر می رسد. پسرم؛ حاج هیبت الله  با تعجّب پرسید: شما محمّد ما را از کجا می شناسید؟ پاسخ داد: شهید  گردنم حقّ زندگی دارد چون او مرا از مرگ نجات داد. 🔸️با کنجکاوی پرسیدم: مایلم بدانم برادرم چه کار خیری در حقّتان روا داشته است؟ او مدام سر تکان میداد و با دو دست بر سر می زد و جریان را برایم تعریف می کرد او چند سالی از من کوچکتر بود ولی آن قدر نسبت به همۀ بچه‌ها محبّت می ورزید که هر کسی در هر سنّ و شرایطی با او راحت بود و مشکل گشای دوستان به حساب می آمد 🌷یک شب در اواسط هفته دل درد شدیدی به من دست داد کمی داروی گیاهی خوردم و خوابیدم. نیمه های شب از شدّت درد بیدار شدم و مثل مارگزیده ها بر خود پیچیدم، گویا همه خواب بودند و صدایم در دل تاریکی به گوش هیچ کسی نمی رسید، مانده بودم چه کنم، باید کسی را در جریان وضعیّتم قرار میدادم که حالم را خوب درک کند و دست ردّ به سینه ام نزند، 🔸️ناگاه محمّد برزگر را به خاطر آوردم و گفتم: اکنون محمّد تنها محرم و مرهمی است که بی درنگ به فریادم می رسد. 🌷یک دست به دیوار و دستی بر شکم ؛افتان و خیزان خود را به حجره محمد رساندم مثل هر شب نور ضعیفی از زیر در اتاقش بیرون می تابید 🔸️با زحمت در زدم که محمد سریعا در را به رویم بازکرد. سجاده ای درگوشه اتاق پهن بود و شمع کوچکی داخل نعلبکی قطره قطره آب می شد.از چیدمان اتاق دانستم نماز شب می خواند 🌷محمد تا اوضاع مرا دید بدون هیچگونه پرسشی مرا به دوش کشید و تا حیاط برد. گفتم :ازکجا وسیله جورکنیم؟ با خوشرویی پاسخ داد:"الحمدالله دوچرخه ای هست که همیشه جور مرا می کشد؛این هم نبود با جان و دل شما را کول می کردم و تادرمانگاه  می رساندم. 🔸️بی معطلی سوار دوچرخه شدیم و به راه افتادیم محمد به سرعت رکاب می زد و من سرم را روی شانه اش گذاشته بودم و از دل پیچه می نالیدم تا اینکه به بهداری رسیدیم. 🌷بی رمق کنار حیاط بهداری خزیدم ؛ اصلا توان راه رفتن نداشتم ؛محمد باز هم مرا از جلو درمانگاه تا نزد پزشک کول کرد و پرستار را از وضعیتم آگاه کرد و مرا به اتاق معاینه فرستاد 🔸️پزشک برایم سرم و دارو نوشت و محمد با همان دوچرخه به داروخانه شهر رفت و دواهایم را خرید و فورا خودش را به درمانگاه رساندوتاصبح کنارم نشست وقتی سرم تمام شد به حجره بازگشتیم 🌷محمد مرا به اتاق خود برد و تا چند روز مثل یک پرستار از بنده مراقبت کرد تا اینکه کاملا بهبود یافتم و با کمک شهیدبرزگر دوباره به زندگی برگشتم چند وقت از این ماجرا گذشت از بچه ها می شنیدم محمد مدام مرخصی می گیرد و داوطلبانه درجبهه ها شرکت می کند 🔸️نگرانش بودم و دوست داشتم یک بار دیگر روی ماهش را ببینم تا اینکه بالاخره او را در کتابخانه حوزه ملاقات کردم گفتم: آقا محمد..... شهید فورا مرا شناخت و بطرفم آمد 🌷گفت: سلام علیکم، گفتم: پارسال دوست امسال آشنا، کجایی پسر؟ نگفتی دلتنگت می شویم؟   لبخندی زد و گفت: حقّ با شماست، مرخّصی بودم. 🔸️پرسیدم: چرا این قدردر حوزه غیبت داری؟ شاید داماد شدی و ما را محرم نمیدانی! گفت: فعلًا که جنگ زندگی را بر کام ملّت تلخ کرده است انشاءالله برای مراسمم حتماً خبرت می کنم. گفتم: آدرس بدهی حتماً با خانواده در مراسم شادیت خدمت میرسیم شهید با اصرار نشانی اش را داد و در حقیقت قصدم این بود برای جبران محبّت گذشته ها در جشن ازدواجش شرکت کنم، 🌷 چه میدانستم تقدیر مرا به مراسم ترحیمش میکشاند. مدّتی بود که او را دیگر در مدرسه نمی دیدم و سراغش را از طلاب گرفتم،آنها گفتند: محمّد به جبهه رفته است . دلهره داشتم و چیزی که انتظارش را نداشتم سرم آمد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رحم کن به حال زاررم، زمین گیر کرده مرا زنجیره‌ای گناه؛رهایم کن از این قفس.... شهرمان عطرآگین شده است با حضورتان.‌.. 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
▪️این دعای مدامِ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را زیاد تکرار کنیم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢ارتش اسقاطیل که از پیدا کردن رهبران حماس ناامید شده با پخش اطلاعیه‌هایی اعلام کرد در ازای دریافت اطلاعات درباره رهبران حماس پول می‌دهد:😅 یحیی سنوار - ۴۰۰ هزار دلار محمد سنوار - ۳۰۰ هزار دلار رافع سلامه - ۲۰۰ هزار دلار محمد ضیف - ۱۰۰ هزار دلار 🇵🇸 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯