eitaa logo
روایتگری شهدا
22.9هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت هشتاد و هشت 📝بیت المال♡ 🔹️محمّد در طول زندگی کوتاهش کارهای بزرگی کرد. او در دو سنگر علم و عمل تلاش کرد و خود را به بهای اندکِ دنیا نفروخت تعطیلات حوزۀ علمیّه بود که به روستا آمد و یک یا دو شب کنارمان بود بعد هم طبق روال همیشگی ساک سفرش را بست و عازم جبهه شد 🌷هیچ کدام حریف رفتنش نمی شدیم چون او هر بار ما را محکوم به عقایدمان می کرد، خلاصه همیشه پیروز بود. نماز شبش را خواند و با نیایش و قرآن آن را به نماز صبح متّصل کرد. سپیده دم بود که با شور و شوق بسیار خود را آمادۀ سفر میکرد ما در سکوتی محض به تماشایش نشسته بودیم، سخت ترین لحظه یعنی فرا رسید و او رفت آفتاب غروب می کرد که درِ منزل به صدا در آمد گفتم: که هستی؟ آمدم. 🔸️بی محابا در را که باز کردم محمّد؛ برادرم را پشت در مشاهده کردم، با تعجّب و خوشحالی او را در آغوش کشیدم و گفتم: به منزلت خوش آمدی. محمّد پس از احوال پرسی با حالتی گرفته به اتاقش رفت. شب شد و مادر در حالی که سفرۀ شام را آماده می.کرد صدا زد: پسرم شام مهیّاست محمّد با حالِ گرفته کنارمان نشست و چیزی نگفت، مادر که او را زیر نظر داشت گفت: چی شده پسرم؟ 🔸️کشتی هایت غرق شده، غذایی که دوست داشتی را برایت پختم، شاید از دستپختم خوشت نمیآید؟ محمّد لبخند تلخی زد و گفت: نه، مادر جان! تقصیر از بنده است. مادر با دل خوری گفت: جان به لبم کردی، نمیخواهی بگویی چه شده؟ محمّد با صدایی بغض آلود جواب داد: اعزام کاروان به تعویق افتاد، از صبح در مقرّ به انتظار ماندیم تا به عصر که مدیر کاروان همۀ داوطلبان اعزام را جمع کرد و گفت: برنامۀ اعزام به دلایلی تغییر کرده، فردا صبح حرکت میکنیم، هر کس مایل به رفتن است فردا اینجا آماده باشد 🌷با شنیدن این خبر سعی کردیم محمّد را منصرف کنیم، هر یک با خوشحالی دلیلی برای نرفتنش میآوردیم. مادر گفت: لابدّ رفتنت به مصلحت نیست. برادرم میگفت: کشاورزی شروع شده، اگر بمانی کمک حالمان می شوی. بنده گفتم: طلبگی هم جهاد با نفس است، دَرست را ادامه بده و ... 🔹️محمّد آهی کشید و گفت: حتماً لایق رفتن نیستم. ما که فکر میکردیم او را متقاعد کرده ایم آسوده غذا میخوردیم ناگهان محمّد گفت: نه، راستی پس حساب آن ناهاری که امروز در مقرّ به ما داده اند چه می شود؟ همه سکوت کردیم. مادر پرسید: مگر به تو تنها ناهار دادند؟ گفت: نه، به همه. داداش گفت محمّد! قصد تو رفتن از خانه بود یا فرار از خانه؟ گفت: اینها که دلیل خوبی برای حساب بیت المال نیست، من سهم یک وعده غذای رزمنده ای را خورده ام، پس مدیونم باید دین ام را ادا کنم، میروم که عمل نشان مردم دهم نه حرف،این را گفت و از جا برخاست و ما دوباره به شکست شدیم. صبح روز بعد با شوق از یکایک ما خداحافظی کرد و برای همیشه از میان ما پرکشید و رفت... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔹️در حسرت جهاد شما، صدق شما، رفاقت شما و... نهایت شما! 🔸️تصویر سه شهید دیروز حزب الله لبنان که به دست سفاکان صهیونیست به آرزوی خود رسیدند. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 الهی صبح⛅️را آفریدی و ما را خلقتی دوباره بخشیدی خلقت دوباره ی تو را در این صبح شاکریم الهی به امید و یاری تو 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
اگر گلوله‌هایمان تمام شد و شمشیرهایمان شکست، مشت هایمام که سالم است، سینه هامان که ستبر است، قلب هایمان که پر خون است، آنقدر خون می دهیم تا خصم کافر در خون ما غرق شود... شهید جعفر نجفی آشتیانی❣🍃 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
♻️ما از مردن نمی‌هراسیم... می‌ترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند. باید بمانیم تا آینده شهید نشود و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند... عجب دردی! 🌷 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌹شهیدحسن باقری؛ جوان طراح جنگ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️ بخشی از وصیت نامه شهید مدافع حرم مهدی ایمانی: بدان که برای این چادر که هدیه حضرت زهرا سلام الله علیها است، خون دلها خورده شده و خون های بسیاری برای حفظ آن بر زمین ریخته است. 📎 📎 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇾🇪بالا رفتن پرچم انصارالله روبروی کنسولگری رژیم صهیونیستی در ترکیه ♦️مردم ترکیه در اعتراض به اقدامات رژیم صهیونیستی در نسل کشی مردم غزه، تجمع اعتراضی بصورت کاروان خودرویی در مقابل کنسولگری این رژیم در استانبول برگزار کردند. ♦️معترضان همچنین با در دست داشتن پرچم کشورهای محور مقاومت بخصوص مقاومت انصار الله یمن، اقدامات یمنی ها در حمله به منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی را مورد حمایت قرار دادند. 🇵🇸 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت هشتاد و نه 📝پایداری♡ 🌷زمانی که شهید به دنیا آمد، بنده متأهّل و مستقلّ بودم و سعید؛ پسر کوچکم به لحاظ سنّ کمی کوچکتر از او بود. روستا امکانات خوبی برای ادامۀ تحصیل بچه ها نداشت. به همین خاطر مجبور شدیم، املاک کشاورزی را رها کرده و به شهر کوچ کنیم. ♻️ فرزندانم قرار بود وارد دانشسرا شوند که جنگ تحمیلی شروع شد محمّد و امیر [؛ فرزندانم] که علاقۀ بسیار به ادامۀ تحصیل داشتند هر دو تصمیم گرفته بودند به خارج از کشور مهاجرت کنند و کردند با تلفن جویای احوال هم می شدیم. 🌷از قضا روزی به زیارت مزار پدر و مادرم رفتم وازآنجا برای احوال پرسی از مادرخوانده ام؛ فاطمه به منزل پدری سری زدم.همین موقع چشمم به محمّد؛ برادرم افتاد که روی بهارخواب نشسته و پارچه ای را دور زانویش می چرخاند سراغش رفتم و از او پرسیدم: چکار میکنی؟ گفت: آبجی عزّت! مگر نمیدانی بنده طلبگی می خوانم :از جا برخاستم، پیشانیش را بوسیدم و گفتم.خوش به سعادت پدرم ... ♻️قدری با هم حرف زدیم و از بچه هایم پرسید، گفتم: همه چیز خوب است، فقط دوری از بچه ها اذیّتم می کند، به دیدنشان نروم دلتنگشان میشوم و اگر بروم احساس غربت میکنم. محمّد لبخندی زد و گفت: مهمّ پایداریست. 🌷 پرسیدم: پایداری یعنی چه؟ پاسخ داد: هر جای عالم که باشی اگر از غافل نشوی، خدا یاریت خواهد کرد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 آقا مرتضی آوینی می‌گفت: «مَشک رنج‌های انقلاب را به دندان کشیده‌ایم، دست و پا داده‌ایم، اما آن را رها نکرده‌ایم...» ما نیز تا زنده ایم آن مشک را رها نخواهیم کرد حتی به اشک! به خون، به سر...♥️ 🌷 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💌 شهید ابرهیم هادی❣🍃 قلبت بزرگ باشد، خدا بزرگت میکند. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁آقا حجاب رو خود آخوندها درست کردن! اصلا تو قرآن نیومده❗️ ⚠️ازدواج‌سفید چه اشکالی داره که مخالفت می‌کنید؟ ⁉️ چرا میگید قربانی اصلی خود زنان هستند؟ 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂یمنی‌ها مغازه‌های خود را طوفان‌الاقصی نام گذاشتند 💥یمنی‌ها که این روزها یک تنه رژیم صهیونیستی و آمریکا و انگلیس را به چالش کشیده‌اند، با نام‌گذاری مغازه‌ها و اماکن مختلف به نام طوفان‌الاقصی، اوج دشمنی خود را با رژیم صهیونیستی به نمایش می‌گذارند. 🇵🇸 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥دشمنان انقلاب بدانند وقتی ما از جان‌مان گذشتیم دیگر هیچ راهی برای تسلط بر ما ندارند 🍂شهید آوینی ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 لحظاتی از حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر مزار شهید «محمد امین صمدی» که اخیرا در حمله رژیم صهیونیستی به دمشق به شهادت رسید. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت نود 📝محبت ماندگار♡ 🌷بنده ده سال بیشتر نداشتم ولی رفت و آمد عمو را خوب می فهمیدم. یک روز از شدّت گرما از خانه بیرون زدم و خود را به چشمۀ بیرون منزلمان رساندم پاچه هایم را بالازدم و برای خنک شدن درون آب قَدَم بر میداشتم و درعین حال توت های رسیده ای را که روی آب شناور می شدند از دست نمی دادم 🔸️غرق در خیال کودکانه خود بودم و با خاکهای خیس خوردۀ لبِ جوی بازی می کردم و برای خاله بازی ام؛ سرویس چایخوری می ساختم و حال خوشی داشتم که با بوق مینی بوس لحظه ای به خود آمدم و به طرف جاده چرخیدم، چشمم به عمو محمّد افتاد که کنار جاده قدم زنان به سوی سرویس حرکت میکرد 🌷عمو دیشب گفته بود که عزم رفتن دارد، باید از او خداحافظی میکردم. فوراً روسری ام ر ا جلو کشیدم و پاچه هایم را پایین دادم و شتابان به سمت عمو قدم بر میداشتم و بلند بلند صدایش میزدم: عمو! عمو محمّد! گر چه بارها و بارها شاهد رفت و آمدهای عمو بودم ولی هیچ وقت این احساس درونی را در دل نداشتم 🔸️بغض عجیبی گلویم را می فشرد، ناخوداگاه اشک از چشمانم سرازیر شد، وقتی به عمو رسیدم با محبّت در آغوشم کشید و از عمق جانش بوسه ای کرد و با تکیه کلام همیشگی گفت: تو چی چی می گویی؟ وروجک... از کجا مرا دیدی؟ گفتم.از چشمه دیدمت مینی بوس کنار پای عمو نگه داشته بود و مرتّب بوق میزد. 🌷 عمو به من گفت: خب، می بینی که وقت تنگ است باید بروم،اگر کارم داری زودتر بگو تا مسافرها منتظرم نمانند. گفتم: کاری نداشتم فقط آمده ام با شما خداحافظی کنم. عمو گرهِ روسری ام را محکم کرد و بوسه به گونه ام زد و از جیبش یک سکّه در آورد و گفت: این هدیّۀ من به توست، هر چه می خواهی بخر، خداحافظ عزیز دلم. 🔸️ عمو سوار مینی بوس شد و از پنجره برایم دست تکان می داد.ای کاش ماشین زمان همانجا ازحرکت می ایستاد و عمو برای همیشه کنارم می ماند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯