eitaa logo
روایتگری شهدا
24.3هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
روایتگری شهدا
☁️🌞☁️ 🌷 : از ولایت فقیه غافل نشوید و بدانید من "به یقین رسیده ام" که امام نائب بر حق امام زمان است... 🔷🔹✅🔹🔷 🔴 یکی گفت حاج اقا از کجا بدونم آقای خامنه ای برحق هست؟ این همه علیهش کانال و مطلب هست! 🔵 گفتم نمیخوام برات چند صفحه استدلال بیارم. فقط یه جمله! 🌹 همه خوب های عالم، پاک ترین انسان های روزگار، همگی با تمام وجود عاشق رهبر انقلاب هستن 💢 و همه جنایتکاران عالم، دزدها و قاتلان، همگی با تمام وجود مخالف رهبر انقلاب هستن. حالا خودت ببین کی حقه و کی باطل....☺️ اون بنده خدا حسابی به فکر فرو رفت... 🍃🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔸" معجـزات شهـدا "🔸 از منطقہ زنگ زدن و خبر دادن علی اڪبر شہـید شده و ۹ روز قبل جنازه شو فرستادن مشہـد ، چرا نمے‌رین تحویل بگیرین ؟! مردهای فامیل رفتیم برای تحویل گرفتن بدن علی اڪبر . روی انبوهے از بدنہ تابوت‌ها اسم شہـدا رو نوشتہ بودن ڪه بعضیاشون خیلی بدخط و ناخوانا بود . بعد از زمانے طولانے ڪم ڪم داشتیم از پیدا ڪردن جنازه علی اڪبر نا امید مے‌شدیم . ڪه یہ هو صداشو شنیدم . « حـاج آقـا ! حـاج آقـا ! من اینجام ! یازدهمین تابوت از همین ردیف ڪه جلوش وایسادین » . چنان یڪہ خوردم ڪه نتونستم تعادلمو حفظ ڪنم . شڪسته بسته بہ پسرم حالے‌ ڪردم ڪه تابوت یازدهم رو بیارن پایین . وقتے در تابوت رو وا ڪردیم علی اڪبر رو دیدیم . باور میڪنین ؟! بعد ۹ روز از شہادتش دونه‌هاے عرق مثل شبنم رو صورتش نشسته بود ! 🌹 بـہ یـاد شہـید علـےاڪبـر بـازدار @shahidabad313 🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃
💢 خدا شوخی هایش را خرید دو سال قبل از شهادت محمدرضا که هنوز آموزشهای نظامی شروع نشده بود سر مزار شهید جهان‌آرا بودیم و محمدرضا عادت داشت روی مزار شهدا را با گل تزئین کند. در همین حین من در حال فیلم‌برداری از محمدرضا بودم. به من گفت این فیلم‌ها را بعد از شهادتم پخش‌کن. من هم مثل همیشه شروع به خندیدن کردم و به او گفتم «حالا کو تا شهادت یک چیزی بگو اندازه‌ات باشه». در همین حین به او گفتم «حالا قرار است کجا شهید بشی؟»، گفت «دمشق»، گفتم «تو بروی دمشق دمشق کجا میره؟ یک چیزی بگو واقعا بشه». گفت «اگر دمشق نشد حلب شهید می‌شوم». همان موقع این صحبت‌ها به نظرم شوخی آمد الان وقتی به شوخی‌های محمدرضا نگاه می‌کنم می‌بینم یا می‌دانسته و این حرف‌ها را می‌زده و یا خدا شوخی‌هایش را خریده است. به نقل از خواهر @shahidabad313 💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸 آخــــــرین باری که می رفت جــــــبهه بدرقه اش کردم وقت رفتن خواستم صــــورتش را ببوسم ، که یکی صداش کرد ســـــرش رو برگردوند سمت صدا ، نا خود آگاه به جای صورتش ، پشت گـــــردنش رو بوسیدم پیکرش رو که آوردند رفتم بالای سرش .. دیدم تـــــرکش خورده به گردنش درست همون جایی که بوســــــیده بودم .. مادرش تعریف میکرد .. @shahidabad313 🌿❤️🌿❤️🌿❤️🌿❤️🌿❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ناظران۳۱۳
🕊شهادت لباس تک سایزی‌ست که باید تن آدمی به اندازه آن درآید(شهید آوینی) چنین روزی بود که برخی از شیربچه های لشکر ۲۵ کربلا‌ی مازندران بار سفر بستند و در #خانطومان کربلایی شدند هنوز هم که هنوزه پیکرهای خیلی ها یشان برنگشته است ... 🌺شادی روحشون صلوات🌺 @nazeran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ناظران۳۱۳
┈••🌺 🌺••┈ 🌷 ✍️سردار دربندي در آسمان كردستان بوديم و سوار بر هلي كوپتر🚁.ديدم ايشان مدام به ساعت شان نگاه مي كند. علت را پرسيدم. گفت:موقع نماز است. همان لحظه به خلبان اشاره كرد كه همين جا فرود بيايد تا نماز را در اول وقت بخوانيم.👌 خلبان گفت: اين منطقه زياد امن نيست، اگر صلاح بدانيد تا مقصد صبر كنيم. شهيد صياد گفت: اشكالي ندارد، ما بايد همين جا نماز را بخوانيم.😊هلي كوپتر نشست. با آب قمقمه اي كه داشت، وضو گرفتيم و نماز ظهر را همگي به امامت ايشان اقامه كرديم🌷. 🌸 🌸 @nazeran313
هدایت شده از ناظران۳۱۳
•┈•✾ 🌺 #دوستان_شهدا 🌺✾•┈• فراموش نکنید😊 زیر باران دعای #فرج بخوانید👌 🌸#شهید_رضابخشی @nazeran313
هدایت شده از ناظران۳۱۳
❤️🌷❤️🌷❤️🌷❤️🌷 کرامت شهدا چندروز مانده به چهلم علي، وصيت نامه اش به دستم رسيد. وصيت نامه را باز كردم. علي نوشته بود: «پدر جان من دوست دارم كه در وادي رحمت در كنار ساير دوستانم به خاك سپرده شوم». 🌷اما وصيت نامه دير به دست ما رسيد و ما علي را در قبرستان ستارخان دفن كرديم. احساس ملامت مي كرديم. به هر كجا سرزدم تا اجازه ي انتقال جنازه اش را بگيرم، موفق نشدم. از امام اجازه ي نبش قبر خواستيم، اما اجازه ندادند، ناچار گذاشتيم جنازه در همان قبرستان ستارخان بماند، اما هر وقت علي را در خواب مي ديدم، مي گفت: «هرچه احسان داريد، به وادي رحمت بياوريد. من در آن جا كنار دوستانم هستم و فقط به خاطر شما به قبرستان ستارخان مي آيم.» 🌷اين شد كه پنج شنبه ها به وادي رحمت مي رفتم و بعدازظهرها به ستارخان. تا اين كه 13 سال بعد از طرف شهرداري خبر آوردند كه گورستان جاده كشي مي شود، بايد اجساد و اموات انتقال پيدا كنند. 🌷 درست در سالگرد شهادت علي براي انتقال جنازه ي او به قبرستان ستارخان رفتيم. بر سر مزار حاضر شديم و خاك آن را برداشتيم. به سنگ ها كه رسيديم، خودم خواستم كه روي سنگ ها را جارو كنم تا خاك به استخوان ها و روي جنازه نريزد. 🌷سنگ اول را كه برداشتم، بوي عطر شهيد بيرون زد كه بچه ها به من گفتند: «حاجي گلاب ريختي؟» گفتم: «نه، مثل اين كه اين بو از قبر مي آيد،» عطر جنازه همه جا را گرفت. سنگ ها را كه برداشتم نايلون را بلند كردم، ديدم سنگين است. آن را بغل كردم، ديدم كه سالم است. 🌷 صورتش را داخل قبر زيارت كردم. مثل اين بود كه خوابيده است و همين شامگاه او را دفن كرده ايم. 🌷با ديدن اين صحنه يك حالت عجيبي به من دست داد، قسمت سبيل هايش عرق كرده و سالم بوده و در همان حال مانده بود. موهاي صورتش و سبيل هايش هنوز تازه بود. 🌷موها و پلك ها همه سالم بودند. مثل اين بود كه در عالم خواب است. دستم را كه انداختم به نايلون پاييني، چند تا از انگشت هايم خوني شد، مادر علي هم اصرار كرد كه او را زيارت كند؛ وقتي خواستيم پيكر شهيد را لاي پارچه اي بپيچيم، مادر علي گفت: «بگذاريد صورتش را ببوسم، من هنوز صورتش را نديده ام.» يعقوب پسرم گفت: «كمي آرام باش مادر!» خواستم كه نايلون روي صورتش را باز كنم كه در وادي رحمت مانده بود، دستم خوني شد. 🌷پسرم سال ها در انتظار ملحق شدن به دوستانش در وادي رحمت مانده بود. راوي : پدرومادرشهيدعلي ذاكري ❤️🌷❤️🌷❤️🌷❤️🌷❤️ @nazeran313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ناظران۳۱۳
✅از شهید نواب پرسیدن: چرا آرام نمی نشینی؟ ببین آیت الله بروجردی ساکت است... نواب گفت: آقای بروجردی سرهنگ است؛ من سربازم. سرباز اگر کوتاهی کند، سرهنگ مجبور میشود بیاید وسط!! 🔴هر بار که #امام_خامنه_ای دارد میاید وسط، یعنی ما سربازها کم گذاشته ایم...😞😞😞 @nazeran313