.
گفتم به کجا؟!
گفت صدایم کردند :)
گل بودم و از شاخه
جدایم کردند!
گفتم که فرشتگان
چه کردنت؟!
گفت: روزی خورسفرهی
خدایم ڪردهند :)
#شهید_احمد_مهنه
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 #سخن_یار
🌹 #شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی:
« هرکدام از شما یک شهــید را دوست خود بگیرد و سیره عملی و سبڪــ زندگـــــی او را بڪار ببندید ببینید چطــور رنگ و بوی شهدا را به خود میگیرید و خدا به شما عنایت میکند.»
💔 حاج قاسم عزیز دلتنگت شدیم
دست ما را هم بگیر . روحت شاد
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
14.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 سخنان شنیدهنشده از شهید حسن باقری در روزهای دفاع مقدس در مورد اهمیت نماز اول وقت
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#وصیت_شهید
سفارش می کنم که همچنان حمایت و پشتیبانی معنوی ، روحی و جانی از ولایت فقیه داشته باشید
که این حمایت ، نه نیاز او ، که برای خودتان است....
#شهیدسیدهادی_نصرالله
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#زندگینامه_شهدا
اکبر در تاریخ ۴۱/۱۱/۱ در شهر تهران به دنیا آمد ، قنداقه را که دست مادرش دادند ، دلش هری ریخت ، به دلش افتاد این بچه ماندنی نیست .
نور چشمی حاج علی بود و زود بزرگ شد و قد کشید آنقدر که توی تظاهرات بین آدم هایی که از جنس انقلاب بودند پر جنب و جوش ، همه کار می کرد .
۱۸ ساله بود که جنگ شروع شد با تمام عشقی که به درس داشت از مدرسه انصراف داد و راهی جبهه شد و در کنار زین الدین ، مردانی ، گلهری و... خیلی چیزها یاد گرفت تا اینکه یک فرمانده آب دیده شد .
اکبر برای جنگ از همه چیز مایه گذاشت ، او بی قرار چیزی بود که باید به آن می رسید ،
در زمستان ۶۲ بی قراریش به انتها رسید و در عملیات بدر آسمانی شد...
#شهیداکبر_غلامپور
📕 ستارگان حرم کریمه ، ج26
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_هشتم
#ماجرای_آشنایی_شهیدحججی_باهمسرش😍
💢از زبان همسر شهید💢
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_هفتم
#ماجرای_آشنایی_شهیدحججی_باهمسرش😍
💢از زبان همسر شهید💢
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
👈روز #خرید_عقد مان #روزه بود. بهش گفتم: "آقا محسن، حالا واسه چی امروز روزه گرفتی؟"
.
گفت: "می خواستم مشکلی تو کارمون پیش نیاد می خواستم راحت به هم برسیم. "😍
چقدر این حرفش و این کارش آرامم کرد از هزار #دوستت_دارم هم پیشم بهتر بود. 🤩👌🏻😌
•••••
یک روز پس از عقد مان من را برد #گلزارشهدای نجفآباد،و بعد هم گلزار شهدای اصفهان.
.
سر قبر شهدایی که باهاشان #رفیق بود
من را به آنها معرفی می کرد و می گفت: "ایشان زهرا خانم هستند. خانوممن. ما تازه عقد کرده ایم و... "
شروع میکرد با آنها حرف زدن. انگار که آنها #زنده باشند و روبه رویش نشسته باشند و به حرف هایش گوش بدهد. 😌
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊