eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 پیشنهاد جالب شهید باقری برای افزایش مهر و محبت #متن_خاطره اگر بینِ بسیجی‌ها حرفی می‌شد ، می‌گفت: «برای این حرفها به همدیگر تهمت نزنید، این تهمت‌ها فردا باعثِ تهمت‌های بزرگتر می‌شود؛ اگر از دستِ هم ناراحت شدید، دو رکعت نماز بخوانید و بگویید: "خـدایا! این بنـده ی تو حواسش نبود ، من از او گذشتم ، تو هم از او بگذر..." اینطور مهر و محبت بینِ شما زیاد می‌شود...» 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حسن باقری 📚منبع: یادگاران۴ «کتاب شهیدباقری» صفحه ۳۰ #دوستی #گذشت #شهیدباقری #آشتی #تهمت #غیبت #بسیجی #محبت 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
در کنار مراقبت از ویروس ، مراقب هم باشیم 💠امام صادق علیه السلام 🔺 إذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ انْمَاثَ الْإِيمَانُ مِنْ قَلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ.َ 🔰هرگاه مؤمن به برادر [دينى] خود بزند، ايمان در قلب او از ميان مى‏رود، همچنان كه نمك در آب، ذوب مى‏شود. 📙اصول كافى، ج 2، ص 36159 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌺 وقتی اینگونه شدیم، انقلابیِ واقعی خواهیم بود... : عده‌ای گفتند: حالا که شعارِ « مرگ بر شاه » همه‌گیر شده ، یک شعارِ جدید بدیم: شاه زنا زاده است .......... خمینی آزاده است شهید بهشتی تا این شعار رو دید، آشفته شد و گفت: «رضاخان ازدواج کرده ، پس این شعار حرام است ؛ از پلکانِ حرام نمی‌شود به بامِ سعادتِ حلال رسید...» 📌خاطره‌ای از زندگیِ شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی 📚منبع: کتاب « نگاهی به زندگی و مبارزات شهید بهشتی » 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت شصت و هشتم 📝تـُهمـت ممنـــــوع♡ 🌱فصل تابستان بود و وقت درو، من و برادرم مجبور بودیم در آن هوای گرم از طلوع آفتاب تا غروب گندم درو کنیم و سخت کار کنیم   🌷من و داداش مشغول درو بودیم که ناگهان صدای محمّد به گوشمان رسید: سلام! خدا قوّت برادرها، نیرو کمکی نمی خواهید؟ داس در دستمان از حرکت ایستاد، دست از کار کشیدیم و برخاستیم، با خوشحالی نگاهی به هم انداخته و گفتیم: محمّد؟!! 🌱وقتی پیشمان رسید، با همان چهرۀ دلنشین و لبخند همیشگی اش، با کمال تعجّب دیدم که داسی هم با خود از خانه آورده است، به محض رسیدن و احوال.پرسی با ما نشست و گفت: وقت طلاست، مشغول شوید 🌷 پرسیدم: تو کی آمدی؟ گفت: یک ساعتی می شود. گفتم: هنوز خستگی راه به تنت مانده چرا استراحت نکردی؟! چند ساعت دیگر می آمدیم. محمّد گفت: داداش! چه می گویی؟ رزقی که  خداوند به ما داده را رها کنم و در خانه بنشینم. 🌱و بعد هم با ذکر مشغول درو شد ولی من و داداش با هم صحبت می کردیم که برادرم از موضوعی صحبت کرد و محمّد با ناراحتی گفت: داداش! این حرف شما بوی و میدهد، شما که با چشمِ خودت ندیده ای، درست نیست آبروی مسلمانی ریخته شود. 🌷برادرم گفت: همه می گویند. محمّد با جدّیّت بیشتری گفت: همه بگویند، شما لااقلّ نگویید، هر کس مسئول عمل خویش است، چرا اعمال نیکت را با این کلام شبهه ناک می سوزانی با این تذکّر به جای محمّد، برادرم از جایش برخاست و گفت: تو کوچک تر از منی و مرا نصیحت می کنی؟! 🌱 محمّد گفت: قصد جسارت نداشتم، برادر جان! ولی قبول کن این کلام شما گناه محض است بدانید و آگاه باشید گناه غیبت از زنا هم بالاتر است. 🌷بعد هم بحث را عوض کرد، موقع غروب که شد به منزل برگشتیم برادرم در غیاب محمّد به من می گفت: محمّد با اینکه کوچکتر از ماست، چقدر خودش را از هوای نفس مصون داشته، 🌱خدایی که خیلی کار میکند، راستش را بخواهی از خجالتم اقرار به اشتباهم نکردم ولی کاملاً به کلام و تذکّرات محمّد ایمان دارم، او نگران کار ماست، هر چه می.گوید به خود ماست... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯