💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۵۹
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#سوریه #حیدریون #فاطمیون #قاسم_آباد #فرمانده #جابر
✍می خواستم او را ببرم به محور دیگری. تا خبر به گوش #فرمانده قاسم آباد رسید، به دست و پایم افتاد که جابر را نبر. چرا؟ با همه کنار می آمد، ایرانی و #حیدریون و #فاطمیون هم نداشت.
💢می رفت در سنگرشان می نشست، با آن ها غذا می خورد، شب توی چادرشان می خوابید و حواسش به خورد و خوراکشان بود که کم و کسری نداشته باشند.
#جابر:نام جهادی شهید محسن حججی
#قاسم_آباد:نقطه صفرمرزی مرز عراق و سوریه
🍀راوی:سید رضا میر فندرسکی،هم رزم شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۶ ص ۲۹۸
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۶۱
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#فیلم #مصاحبه #اسارت_جابر #شهادت_جابر
✍در هتل دیدم که داعشی ها در شبکه هایشان از یک برنامه ویژه خبر می دهند.
همان شب، #فیلمش را دیدم. داعشی ها بعد از درگیری و به آتش کشیدن پایگاه جشن گرفتند و پایکوبی کردند.
تا سوار شدند که منطقه را ترک کنند #جابر از پشت خاکریز بلند شد ایستاد.
💢داعشی ها بلافاصله رفتند سراغش.به حالت بی هوش بود که رسیدند بالای سرش. بند پوتینش را باز کردند و دست هایش را از پشت بستند. داشت از پهلویش خون می رفت.
تا برسند شهر القائم توی ماشین مدام می زدند به سر و صورتش. او را بردند داخل اتاقی و ازش #مصاحبه گرفتند.
♻️با ابهت رو به دوربین خودش را معرفی کرد: محسن حججی هستم اعزامی از اصفهان،شهرستان نجف آباد. فرمانده دبابه(تانک)هستم و یک فرزند دارم.
💠توی #فیلم نشان دادند که چگونه سرش را بریدند و بعد هم پاهایش را بستند به عقب یک وانت و توی شهر چرخاندند. دیگر نتوانستم بقیه اش را ببینم بی هوش شدم
🍀راوی:احمد اکبریان،فرمانده شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۶ ص ۳۱۷
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_سی_و_چهار
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
⚡﷽⚡
👈هر روز محسن با #موتور می رفت به آن شش #پایگاه سر میزد. نیروها را خوب توجیه می کرد، ساعت ها به آن ها آموزش می داد و وضعیت زرهی شان را چک میکرد.😇👌🏻
🔹️چون توی #سفر قبل، دوره ی تانک تی ٩٠ روسی را گذرانده بود و به جز این تانک، از هر تانک دیگری هم خوب و دقیق سر در می آورد، نیرو ها رویش حساب ویژه ای باز میکردند.🙋🏻♂️ به چشم یک #فرمانده نگاهش میکردند.😲
🍂بچه های #عراقی و #افغانستانی به غیر از کاربلدی و مهارت محسن، شیفته اخلاق و رفتارش هم بودند.😍
💥یک #جابر میگفتند، صد بار جابر از زبانش می ریخت.
خیلی از عصرها که محسن می رفت به پایگاه هایشان سر بزند، دیگر نمی گذاشتند شب برگردد.😑😄
او را پیش خودشان نگه می داشتند.
میگفتند: "جابر هم #عزیزدل ماست و هم توی این بیابان ،#قوت_قلب ماست."😍😇
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊