eitaa logo
روایتگری شهدا
23.7هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
84 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
لَفـ🌷ـظ خوش شهـ🌹ـادت ❇️ سردار شهید قاسم سلیمانے: «وقتی مهتاب گم‌شد» کتاب بسیار ارزشمندی است ڪه اشڪ را بر چشمان حضرت امام خامنه‌ای جاری ساخت. من همه ڪتاب را خواندم و در اغلب اوراق ڪتاب گریه ڪردم... شهید خوش‌لفظ، خیلی زیبا، صادقانه، عارفانه و عامیانه خاطرات زیبای خودش را بیان ڪرد. 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
روایتگری شهدا
#دلتنگے_شهدایے 🌿🌸 ________ لبخنـد میزنـد دلــم وقتے نگاهت میڪنم ♥️✨ #شهید_مصطفے_صدرزاده 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🎤♥️ ________ در فرهنگسرای شهریار کلاس بازیگری🎭 گذاشتند... مصطفے  مصمم بود که در کلاسها شرکت کند✨ وقتی دیدم برای رفتن اصرار دارد؛ گفتم : مامان به دو دلیل امکانش نیست؛ اول اینکه از نظر فرهنگ این جور کلاس ها با خانواده ما سازگار نیست! دوم اینکه از نظر مالی هزینه اش برای ما زیاد است، چون شهریه سه ماه را یک جا می گیرند... اما باز مصطفے  روی خواسته اش پا فشاری کرد! با اینکه نسبت به حقوق پدرش میزان هزینه برای ما خیلی زیاد بود؛  گفتم: من برات شهریه را فراهم می کنم ولی خودت پشیمان می شوی...💯 مدتے در کلاسهای تئوری شرکت می کند و به کلاس های عملی که رسید به یک هفته نکشید که کلاسها را ترک کرد! با ناراحتی پیشم آمد گفت: ازشون خواهش کردم بقیه شهریه رو پس بدن قبول نکردن. خیلے ناراحت بود😞💔 خندیدم و گفتم: اشکال ندارد مامان فدای سرت؛ حالا چرا ادامه ندادی؟! گفت: همون که گفتید. مامان اصلا من و که هیچ به حساب نمی آورند؛  تازه از مردهای بزرگ هم حجاب نمی گیرند و خیلی چیزها را رعایت نمی کنند!😕  راوی مادرشهید 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
روایتگری شهدا
#دلتنگے_شهدایے💖🖇 _________ گاه گاهی با نگاهی حال ما را خوب کن💔 خلوت این قلب تنها را کمی آشوب کن #م
🌿 ___________ زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن، خواندن نماز شب، نماز غفیله و نماز امام زمان(عج)، ورزش صبحگاهی، قرآن خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سوره‌های قرآن کریم، دعا کردن در صبح و ظهر و شب، کمتر گناه کردن تا کم‌خوردن صبحانه، ناهار و شام.❤️ 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
◾️‍ ✨💔 ____ همیشه به من می‌گفت که او را از زیر قرآن رد کنم.... تصمیم گرفتم هنگام دفن برای آخرین بار او را از زیر قرآن رد کنم :) وقتے تربت امام حسین «علیه السلام» را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی مصطفی انداختند، قرآنم را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم. گفتم که این قرآن را روی صورت مصطفی بگذارند و بردارند. به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفے گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم مصطفی بسته شد!💔 همان جا گفتم: «می‌خواستی در آخرین لحظه، «عند ربهم یرزقون» بودنت را نشانم دهی و بگویی که شهدا زنده هستند؟!🥀 همه اینها را می‌دانم! من با تو زندگی می‌کنم مصطفے 🙃♥️». شهید 🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۶۸ 🌺 نوجوانِ عاشقِ خدا... با اینکه هنوز به سنِ تکلیف نرسیده بود، نماز شب می‌خواند... یک بار ناخواسته و اتفاقی، نمازِ صبحش قضـا شـد. اونقدر گریه کرد، که ما فکر کردیم شـاید برایِ برادرش اتفاقی افتاده... 🌹خاطره‌ای از زندگی نوجوان شهید جلال تقوا طلب 📚منبع: کتاب محراب عشق ، صفحه ۳۶ 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🎙💛 شهید تورجی‌زاده در جبهه بارها مجروح شد به گونه‌ای که در میان دوستان به شهید زنده معروف شد و هر بار پیش از بهبودی کامل باز به جبهه عزیمت می‌کرد.سرانجام شهید تورجی‌زاده 5 اردیبهشت سال 66 در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان حین فرماندهی گردان یا زهرا(س) در سنگر فرماندهی به شهادت رسید. جراحتی که سبب شهادت وی شد همچون حضرت زهرا(س) بود: جراحاتی بر پهلو و بازو و ترکش‌هایی مانند تازیانه بر کمر وی. 💔 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✍سر سجاده نشسته بود. ابراهيم تا مي‌فهميد نمازش تمام شده،‌ مي‌آمد كنارش مي‌نشست و مي‌گفت «مادر! حالا نماز بگو، منم بلد بشم.» 🔹چهار زانو مي‌شد و دست‌هاي ابراهيم را در دستانش مي‌گرفت. نگاه‌هاي ابراهيم به لب‌هاي او خيره مي‌شد. كلام به كلام مي‌گفت و او تكرار مي‌كرد. يواش يواش،‌ چشم در چشم هم، آيه به آيه مي‌خواندند، تا اين كه او ساكت مي‌شد و ابراهيم ادامه مي‌داد. 📚منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مريم برادران ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✍نادر خلق محمدی داشت. بسیار مهربان و آرام و صبور. طوری که هرگز کسی او را عصبانی ندید. حتی در خانه و میان خواهر و برادرهایش هم از همه آرامتر و صبورتر بود. در همه حالی او را متبسم می دیدی. با کسی تندی نمی کرد. 📚منبع : هفته نامه یالثارات الحسین علیه السلام، شماره 622 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✍در عملیات آزادسازی خرمشهر، هنگامی كه عراق، دفاع پرحجم و سختی تشكیل داد، بسیاری از رزمندگان ما شهید و یا مجروح شدند. در یكی از خاكریزها فردی را دیدم كه آرپی‌چی به دست بود و مرتب جای خود را تغییر می‌داد و به سمت دشمن شلیك می‌كرد. همین امر باعث شد اندك نیروهای باقی مانده، با روحیة بالا فعالیت كنند. 🔸اگر خاكریز، قبل از رسیدن نیروهای كمكی سقوط می‌كرد، وضعیت خط بحرانی می‌شد. در دل خود، آن آرپی‌چی زن را تحسین می‌كردم. وقتی پشت خاكریز رسیدم، آرپی‌جی‌زن را دیدم. او كسی جز احمد كاظمی نبود كه یك تنه ایستاد تا نیروهای كمكی از راه برسند و خط سقوط نكند. 📚منبع : راوي: سيد ناصر حسيني، ر.ك: فاتحان خرمشهر، شهيد كاظمي، ص 55 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📝♥️ یک دفتر خاص برای دانشگاه آماده کرده بود و در تمام صفحات آن تصاویر امام خامنه ای مد ظله العالی و شهدا را چسبانده بود به دفترش... دفترش را که دیدم به او گفتم اگر میخواهی به مدرسه بروی این چه کاری است؟ جواب داد :" عکس شهداست! چه اشکال دارد ؟ خیلی هم خوب است😁!" گفتم : "فکرش را کرده ای اگر کسی ببیند چه می گوید؟!" گفتم:"مهم نیست هر کس هر چه می خواهد بگوید من کاری را که دوست دارم انجام می‌دهم!" واقعاً عاشق شهدا بود هر بار که تصاویر شهدا و دفاع مقدس از تلویزیون پخش می شد، مصطفے ضجه می زد💔 فردا که از دانشگاه برگشت با خوشحالی گفت :"دیدی بد نشد!" تا دفتر را باز کردم یکی از دوستان پرسید این عکس شهید هنری اینجا چه می کند؟ و هم ادامه داد لباسی که هنگام شهادت تنش بود و منشور عملیات را به او دادم. مصطفے هم که عاشق دفاع مقدس بود ، حسابی سوال پیچش کرده و کلی اطلاعات از او گرفته بود... مصطفے متوجه شده بود که این شهید و دوستانش بچه های گردان عمار لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله هستند همان کسانی که در فکر محاصره شده و قتل عام شدند. مصطفی به این گردان و رزمندگان و شهدای علاقه‌مند شد و در مورد آنها تحقیق زیادی کرد.✨ 🤍 راوی همسر شهید ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🎤♥️ سخنان حاج قاسم در وصف شهیدمصطفےصدرزاده : "من آن زمان در دیرالعدس دیدم یک صدای خیلے برجسته ای می آید... سیدابراهیم صدرزاده خیلے صدای مردانه ای داشت! مثل داش مشتی های تهرانی🖐🏻 من او را نمی شناختم. وقتی از پشت بی سیم حرف میزد، گفتم: «او کیست که از تهران آمده و در تیپ فاطمیون جای گرفته است؟!» حسین (بادپا) گفت: «سیدابراهیم🍃» وقتے از دیرالعدس برمی گشتیم، از حسین (بادپا) سؤال کردم: «این سیدابراهیم کیه که با این صدای بلند و مردونه صحبت می کرد؟» سید را نشان داد (و) گفت: «این!» یک جوان تو دل برویی بود! آدم لذت می برد نگاهش کنه...♥️ من واقعا عاشقش بودم..✨ پرسیدم: «چطور به اینجا آمده اس؟.» (گفتند:) این جوان چون ما راه نمی دادیم بیاید، رفت مشهد و در قالب فاطمیون و به اسم افغانی ثبت نام کرده و به اینجا آمده بود. زرنگ به این می گویند! زرنگ به من و امثال من نمی گویند..! زرنگ فردی نیست که به دنبال مال جمع کردن و گول زدن مردم است! زرنگ و با ذکاوت شخصے است که فرصت ها را به این شکل به دست می آورد🖐🏻 زرنگ یعنی کسے که فرصت ها را به نحو احسنت استفاده می کند. چرا او این کار را کرد؟ این خیلی قیمت دارد! خدا کسے را که در راهش جهاد می کند، دوست دارد♥️ "فَضَّلَ اللّهُ المجاهدینَ عَلَی القاعِدینَ أَجرًا عظیمًا" اگر کسے را خدا دوست داشته باشد، محبت، عشق و عاطفه اش را در دل ها آکنده می کند. امثال سیدابراهیم در خیابان‌های تهران بسیارند، اما آن چیزی که سیدابراهیم را بسیار عزیز کرد، این مسأله بود.🕊" ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🎤♥️ فاطمہ (دختر شهید ) گفت: عمھ من میدونم بابا مصطفام شهید شده... بار آخری که اومد تهران، من رو با خودش برد بهشت‌زهرا سر مزار شهدا بهم گفت: فاطمه..! یادت باشہ شهدا همیشھ زندن ! وقتی ݣہ چشمات رو ببندی میتونے؛ اونا رو ببینے و باهاشون حرف بزنی:)✨ 🤍 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯