#خاطرات_شهدا🔥
همہ از #بوی خوش عطرش می شناختنش .
هر ڪجا می رفت آنجا را نیز #خوش_بو می ڪرد .
وقتی از نام #عطرش می پرسیدیم ؛ همیشہ جواب #سر بالا می داد .
شهید ڪه شد در #وصیت نامہ اش نوشتہ بود :
بہ #خدا قسم ؛ هیچ گاه بہ خودم #عطر نزدم .
هر وقت می خواستم #معطر شوم از تہ دل می گفتم : #یا_حسین (ع )
#شهید_علی_حیدری🖤
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🚩 شعر "علیرضا قزوه" برای #سردار_قاسم_سلیمانی
مرا یاد است سطری بی بدیل از #شعر_خاقانی:
"که #سلطانی است #درویشی و #درویشی است #سلطانی"
الا #روح_صداقت ، معنی #ایثار و #آگاهی
جهان غرق است در خودبینی و تزویر و نادانی
تویی از #عاشقان #سر به زیر و #سربلند ماه
تویی از #اهل_بیت#عشق ای #خورشید_پیشانی
دمی که با #شهیدان خدایی #راز می گویی
تو حتی می توانی #قدسیان را هم بگریانی
چه رازی خفته در #جان تو ای #آیینه_ایمان
که #روحانیت تو #آبرو داده به #روحانی
نوشتی #دیو_نفست را ببر اول به #قربانگاه
به روی #خاتم انگشترت با #خط_دیوانی
#خلیل خود شکن کم دیدهام چونان تو در #میدان
که #اسماعیل جان را میکند هر روز #قربانی
به #بازار قلندرها قلندروار پا بگذار
سرت را #صرف کن در کوی صرافان ربانی
برآ از این #شب سنگین چو مولانا و شمسالدین
بخوان آی ای مسلمانان مسلمانی #مسلمانی
الا #پیر_خراسانی مریدی این چنین داری
سبق برده ست از #رستم مگر این گرد#کرمانی
#سلام_ما به این #ظلمت_شکن #ماه بلند اختر
درود ما به آن #خورشید، آن #پیر_خراسانی
صدای پارسایان از #عراق و#شام میآید
مگر #ایران برون آرد #جهان را از #پریشانی
یهودایند این از #گرگ بدتر این برادرها!
نیفتی در درون #چاه_کنعان،#یوسف_ثانی
الا ای #قاسم فتح درخشان #فتح دیگر کن
که خصلتهای #قاسم داری و خوی#سلیمانی
در این #میدان فراوان_مدعی دیدم مگر آخر
#نگین_قدس را از دست#اهریمن تو بستانی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_هفدهم
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
⚡﷽⚡
👈مسئول #هیئت بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم #خادم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻
♦️سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمیکردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍و #معنویت از توی صورتش میبارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود.
💎رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯
گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای #سنگین و #سخت رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای #پشت_صحنه. نمیخوام توی دید باشم." #اخلاص توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم.
💥 ماه #محرم که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و میآمد اصفهان هیئت.😯 ساعتها خدمت میکرد و #عرق می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت میکرد. کفش را جفت می کرد. ☺️
♦️یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار میکرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش خسته و کوفته راه می افتاد سمت نجف آباد.😶
⚡تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅
نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید #سر داد!!!😔
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
«در استان اصفهان حسینیهای وجود دارد که ۴۰ شب #روضه برگزار میکرد، شهید به مدت دو سال جزو خادمان این حسینیه بود. او از نجفآباد حدود ۵۰ کیلومتر را طی میکرد تا به اینجا بیاید، وقتی برای پذیرش آمد دو نکته گفت، یکی اینکه من را پشت قضایا بگذارید که جلوی چشم نباشم و دوم هر چه کار سخت در این حسنیه هست را به من بگویید انجام دهم. بعضی از شبها آنقدر خسته میشد که وقتی عذرخواهی میکردیم، میگفت برای امام حسین باید فقط #سر داد.»
#شهیدمحسن_حججی
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯