✍ #خاطرات_شهدا
#همسر شهید چمران :
#وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، طاقت نمی آوردم و میگفتم :
"بسه دیگه ! استراحت کن #خسته شدی "
او می گفت : " #تاجر اگر از سرمایه اش خرج کند بالاخره ورشکست میشود باید سود در #بیاورد که زندگیش بگذرد ، ما #اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ، ورشکست میشویم. "
اما من که خیلی #شب ها با گریه مصطفی بیدار می شدم کوتاه نمی آمدم و می گفتم :
" اگر اینها که اینقدر از شما #میترسند بفهمند این طور گریه میکنید...
#مگر شما چه معصیت دارید ؟ چه گناهی دارید ؟ خدا همه چیز به #شما داده، همین که شب بلند می شوید خود یک توفیق است "
آن وقت #مصطفی گریه اش هق هق می شد و میگفت : " آیا به خاطر این #توفیق که خدا داده اورا شکر نکنم ؟...
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🆔 @majnon313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌿من خواندم وصیّتنامهی این #شهید را که به همسرش میگوید که اگر #شما نبودی، من به این راه نمیرفتم .
شما بودی که کمک کردی من به این راه بروم✌️🏻
اینطوره خانم ؟»
همسر شهید که گویی از تلطّف آقا جا خورده ،🙄
چیزی نمےگوید .
#مادر_شهید اما به زبان میآید که :
- بله ، همینطوره ؛😌
محمد اصلاً خونه نبود و بار زندگی و بزرگ کردن چهار تا بچه ،
روی دوش خانومش بود .❤️
در آغوش همسر شهید ،
دختر ۲۰روزهی شهید قرار دارد .👼
همسر شهید از آقا خواست که در گوش فرزندش اذان و اقامه بگوید .😇
آقا نیز رو به جمعیت مردان گفت که بچه را از مادرش بگیرند .
آقا شروع کرد در گوش راست اذان گفتن😍💚
به گوش چپ که رسید گویا نوزاد هوشیار شده بود و کمکم داشت تقلّا میکرد
که رهبر آهستهآهسته او را تکان داد تا مجدداً آرام شود .
🌹شهید_محمد_بلباسی
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊