#خاطره_از_شهدا
✍مادر که با یتیمی و نداری سلمان را بزرگ کرده بود می گفت: نرو! من شماها رو با یتیمی بزرگ کردم دیگه دلم نمی خواد بچه هاتم با یتیمی بزرگ بشن... سلمان اولش با احترام و ادب گفت: مادر جان! اگه من نرم ناموس ما در خطره... مادر متقاعد نمی شد. یک دفعه عصبانی شد و گفت: مگه فقط تو باید بری به انقلاب خدمت کنی؟ سلمان ناراحت شد و با آنکه همه عمرش سعی می کرد حرف، حرف مادر باشد حتی اگر علیرغم میل باطنی اش باشد اما ایندفعه گفت: نمی تونم به حرف شما گوش بدم. جنگه و حکم امام واجب. من باید برم... بعد زمان امام حسین علیه السلام را مثال زد و از بی غیرتی مردم آن زمان گفت. با چنان شور و حالی داشت از امام حسین علیه السلام می گفت که دیگر نه مادر و نه هیچ کس دیگری نتوانست در برابر #غیرت_حسینی او حرفی بزند!
#شهید_سلمان_شفقی
📚منبع : هفته نامه یا لثارات الحسین علیه السلام، شماره 640
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊