eitaa logo
روایتگری شهدا
23هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
(۷) 🔹️لباس روحانیت 💠وقتی به زندان رفت می خواستند لباس روحانیت را از تنش در آورند،اما او با شجاعت گفته بود:"اربابان شما هم از این لباس می ترسند،شما که جای خود دارید.بی خود خودتان را خسته نکنید و برای ما هم دردسر درست نکنید،من هرگز از این لباس مقدس جدا نخواهم شد"💠 ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۸) 🔹️عاشورا 💠زمانی که از طرف ساواک اصفهان او را دستگیر کردند و به زندان بردند با سخنرانی های خود دیگران را متحول کرد و به یاد دارم در یک روز عاشورا در زندان در حال سخنرانی بود،افسر نگهبان برای آرام کردنش اسلحه را جلوی او گرفت و تهدید کرد که اگر ادامه دهد او را به قتل می رساند و او در جواب گفت:چقدر تشنه شهادت در روز عاشورا هستم و اگر لایق آن باشم حتماّ شلیک خواهی کرد💠 ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۹) 🔹️گروه الله اکبر 💠در سال ۱۳۵۴ یک گروه چریکی را در سپیدان آموزش می داد. به همه نوع سلاح تسلط کافی داشت. افرادی که در گروه بودند همه از نماز گزاران بودند. هیچ وقت نمی گفت که با کجا ارتباط دارد، اما می گفت : روزی ما به عنوان گروه الله اکبر قیام می کنیم. 🔸️بعدها که ایشان به خرمشهر رفت ما فهمیدیم که ایشان همرزم شهید نواب صفوی(ره) بوده است💠 ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۱۰) 🔷️نخستین پایه گذار جنگ های چریکی 💠شاید به جرأت بتوان گفت شهید شریف قنوتی، نخستین پایه گذار جنگ های چریکی در خرمشهر بود. در حالی که نیروهای مردمی با پیروی از دستور امام خمینی ـ رحمت الله ـ برای مقابله با دشمن و دفاع از انقلاب اسلامی و کیان کشور به طور داوطلب وارد خرمشهر می شدند، شهید شریف قنوتی با تشکیل گروه های چریکی، به آنها آموزش های خاص مقطعی می داد و آنها را در مکان های حساس خرمشهر مستقر می کرد. او با توجه به امکانات محدود، با عملیات های ایذایی و بازدارنده، تلاش داشت جلو تصرف خرمشهر را بگیرد. 🔸️از این روی، با انسجام نیروهای داوطلب و مردمی و آموزش آنها، به ارتش مجهز عراق حمله می کرد و در حد توان خود، نیروها و امکانات موجود دشمن را به صورت مقطعی به عقب می راند. 💢شناخت شهید شریف قنوتی از وضعیت خرمشهر در آن دوره زمانی به اندازه ای بود که فرماندهان دسته یا گروهان های اعزامی به خرمشهر، درباره نوع درگیری با دشمن و ادوات زرهی آنها و شیوه انهدامشان، از شهید شریف قنوتی یاری می گرفتند💠 ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۱۱) 🔹️کرامت الهی 💠روزی در نشسته بودیم که چند نفر ژاندارم ها به مسجد ریختند و گفتند: قنوتی کجاست؟ در حالی که او مقابلشان نشسته بود. آنها تمام صحن و شبستان مسجد را گشتند اما نتوانستند او را که درست مقابلشان نشسته بود ببینند 🔸️بعد از رفتن ژاندارم ها ایشان می گوید: حق ندارید تا من زنده هستم این جریان را برای کسی تعریف کنید.💠 ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۱۲) 🔹️آزادی 💠شهید قنوتی در زندان مسجد سلیمان نیز دست از فعالیت بر نمی داشت و برای افشاگری بر ضد رژیم، به مدت هشت روز دست به اعتصاب غذا زد.او در عاشورای۱۳۵۷ به همراه زندانیان به اقامه عزاداری پرداخت که به شورش زندانیان انجامید.این فعالیت ها در درون زندان و نیز فشار روحانیت مبارز و مردم مسجد سلیمان سبب شد تا رژیم،شریف قنوتی را از زندان آزاد کند💠 ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۱۳) 🔹️عطوفت 💠در مقر با نیروهای هماهنگی نشسته بود و صحبت می کرد.دیدیم یک جوان رزمنده هجده نوزده ساله به سمت ما می آید.چنان خسته بود که تلو تلو می خورد،کم مانده بود اسلحه اش هم زمین بیفتد .شیخ تا این جوان را دید رفت به سمتش و او را در آغوش گرفت و بوسیدش،بعد زانو زد و پاهایش را هم بوسید💠 ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۱۴) 🔹️پشتیبانی 💠شیخ شریف شخصا برای نیروها آب و غذا و مهمات فراهم می کرد و آن را به نیروها در نقطه درگیری می رساند و خود به خشکه نانی قناعت می کرد و اگر می دید نیروها در محاصره دشمن هستند،به هر ترتیبی که بود،سلاح و مهمات و تدارکات را به آن ها می رساند و از چیزی نمی هراسید... ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۱۵) 🔹️خستگی ناپذیر 💠با تکه نان خشکیده و مقداری آب سر می کرد. روزی به او گفتند:《آشیخ!عمامه ات را بردار که مزاحم کارت نشود‌》 گفت:عمامه کفن من است و حاضر نیستم آن را بردارم. آن قدر کار کرده بود که عمامه سفیدش تقربیا سیاه شده بود.💠 ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۱۶) 🔹️رنج تبلیغ 💠ممنوع المنبر بود واز سوی ساواک مورد تعقیب ولی جلسات سخنرانی اش را بر قرار می کرد... ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۱۷) 🔹️نماز اول وقت 💠شیخ شریف یک حالت خاصی داشتند.معلوم بود که یک ارتباط خاصی با خدا دارند. ایشان در اولین فرصت از شب،نماز شبشان را به جا می آوردند.ساعت ۱۵و۱۲ دقیقه ظهر بود که اذان گفته شد.شیخ شریف نمازش را در پاسگاه، در اول وقت اقامه کرد و من بخاطر کار،قدری نمازم به تاخیر افتاد. 🔸️شیخ شریف به من گفت:سعی کن که نمازت را به موقع بخوانی. این راهم به یاد داشته باش که ما برای می جنگیم.دشمن از احیاء نماز میترسد،نه از ما💠 ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۱۸) 🔹️جلسه با بنی صدر 💠در جلسه سال۵۹ شیخ شریف به بنی صدر گفت:آقای بنی صدر شما فرماندهی کل قوا هستید،چرا نیرو نفرستادید؟بنی صدر گفت:شما از آمدن نیرو چه می دانی؟چرا ما نیروئی را فدا کنیم؟ در صورتی که شهروندان می توانند از شهر دفاع کنند. 🔸️شیخ شریف عصبانی شد چوب کوتاهی در دستش بود. آن را به بنی صدر نشان داد و گفت: با این از شهر دفاع کنیم. با این حرفی که شما می زنید بگویید:ما می خواهیم شهر را با مردمش تحویل بدهیم‌. بنی صدر به شیخ شریف گفت: شما که تکنیک رزمی ندارید! احساساتی چرا برخورد می کنید؟ شما از جبهه و جنگ چه می دانید؟این ما هستیم که تشخیص می دهیم‌. من فرمانده کل قوا هستم. 🔸️شیخ شریف به بنی صدر گفت:شما چه باشید چه نباشید تا وقتی ما هستیم خرمشهر سقوط نمی کند. وقتی نباشیم شاید...💠 ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۱۹) 🔹️خدا لعنتتان کند 💠در این هنگام(در جلسه با حضور بنی صدر) سرهنگی که همراه بنی صدر بود ،رو به شیخ کرد و گفت: اینها دیوانه هستند.شیخ شریف در جواب گفت:دیوانه، بعدها مشخص می شود که کیست؟🔸️دیوانه همان شخصی است که قصد خیانت دارد. ما قصد خیانت نداریم. 🔸️شیخ شریف که خیلی ناراحت شده بود.دستش را با عصبانیت تکان داد و با همان چوبدستی محکم به قبایش زد و رو به آنها کرد و گفت:خدا لعنتتان کند و جلسه را ترک کرد.بعد از این جلسه فقط شیخ شریف بود که به سمت خرمشهر برگشت و آن آقایان و فرماندهان همه همراه بنی صدر به اهواز و تهران برگشتند. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۲۰) 🔹️خیانت بنی صدر 💠در بین راه بازگشت از جلسه(با بنی صدر)به شیخ شریف گفتم:حاج آقا شما یک مقداری رعایت کنید. هر چه باشد الان بنی صدر رئیس جمهور است.شما نباید با او اینطور حرف می زدی‌. 🔸️شیخ شریف از شدت ناراحتی(به خاطر خیانت بنی صدر و اطرافیانش)تا یک ساعت با من حرف نزد.یک حالت بهت و حیرت به او دست داده بود و از این قضیه بسیار متاثر بود.چرا که او غربت امام و اسلام را می دید.او می دید که دست خیانت چگونه باعث سقوط خرمشهر می شود. 🔸️اگر این مقاومت هم نباشد.شهرها یکی پس از دیگری سقوط خواهد کرد.بعد از آن هم این خیانتها به سقوط نظام مقدس اسلامی منتهی می شود💠 ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۲۱) 🔸️شهادت با لباس روحانیت 💠حتی در نبرد های خیابانی هم در لباس روحانیت بود و کمتر سلاح به دست می گرفت. وقتی اوضاع بحرانی می شد، فانوسقه ای به کمر می بست و تفنگی به دست می گرفت و نیروها را هدایت می کرد. 🔹️روزی به او گفتم: حاج آقا شریف ! این لباس و عمامه در نبردهای خیابانی هدف مهمی برای دشمن است.بهتر است این چند روز عمامه را از سر بردارید و لباس نظامی را به تن کنید. 🔹️شیخ با تبسم پاسخ داد:《با خدا عهدی بسته ام و آرزوی من این است که در به برسم و همین لباس کفن من شود》 آن روز عمق این پیام را درک نکردم و به سادگی از کنار آن گذشتم و همان شد که شیخ می خواست. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۲۲) 🔹️چوب کوتاه 💠تا قبل از این ما نمی دانستیم چرا شیخ شریف در خرمشهر این چوب کوتاه را در دست می گیرد و با آن نیروها را هدایت می کند 🔸️بعدها معلوم شد که این چوب کوتاه در دست شیخ شریف اسلام،امام و خرمشهر است. 🔸️یعنی ای نسلهای آینده بدانید که ما در خرمشهر با از اسلام و امام دفاع کردیم. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۲۳) 🔹️دستور به مقاومت 💠متوجه شدیم برخی از نیروها به سرعت در حال ترک شهر هستند و حتی بخشی از سلاح های خود را نیز رها کرده اند 🔸️با مشاهده این صحنه، نزد سرگرد شریف نسب که فرماندهی بخشی از نیروهای ارتش را به عهده داشت،رفتم ایشان گفت:عقب نشینی من نبوده است و از مافوق(بنی صدر)صادر شده و من در جریان کم و کیف آن نیستم،اما به من دستور اکید برای عقب نشینی داده اند، لکن من هم بلا تکلیف هستم. 🔸️با هم به سراغ شیخ در مسجد جامع رفتیم.اوضاع بسیار بدی بود. پیاده های دشمن به خیابان های منتهی به مسجد و خانه های مشرف به مسجد رسیده بودند. 🔸️شیخ خشمناک بود و فریاد می زد:《 است؛ خیانت، ما از شهر عقب نشینی نمی کنیم. فوقش این است که کُشته می شویم. ما تا آخر می جنگیم.باید کنیم.》 ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۲۴) 🔹️شیخ لجوج 💠یک افسر عراقی را که اسیر کرده بودند،میگفت:《ما قصد داشتیم در طول سه چهار روز خرمشهر را تصرف کنیم و حتی خوزستان را بگیریم.به ما اطلاع دادند که ارتش در خرمشهر نیرو ندارد.نیروی مقاومت زیادی هم از سپاه و مردم در شهر نیست.》به آن افسر عراقی گفتیم:《پس این مقاومت چیست؟》افسر عراقی گفت:《در خرمشهر یک شیخ لجوجی هست به نام شریف که تعدادی از جوانهای شهر را جمع کرده و مانع آمدن لشکر عراق به داخل شهر و مانع سقوط خرمشهر شده است. اگر عراقی ها به شیخ شریف دست پیدا کنند،او را قطعه،قطعه می کنند》آن ها فکر می کردند با کشتن و شهادت شریف قنوتی می توانند خرمشهر را تصرف کنند.حقیقت هم همین بود؛لذا پس از شهادت شیخ شریف دشمن توانست شهر را تصرف کند💠 ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۲۵) 🔷️ مقاومت دیگر فایده ای ندارد ! 💠آقای رضا آلبوغبش، اهل خرمشهر، از رزمندگان می گوید: 🔹️...شب را تا صبح همراه شیخ شریف در کوچه و خیابان در اطراف شاه آباد قدیم، پشت پلیس راه با عراقی ها درگیر بودیم. صبح که شد، از عراقی ها خبری نبود. خیال کردیم که آنها عقب نشینی کرده اند. در صورتی که در خانه های پیرامون کمین کرده بودند. عراق نیروهای زبده اش را وارد میدان کرده بود. آنها بدون داد و فریاد و با حرکت دست با یکدیگر ارتباط برقرار می کردند. با توجه به قضایایی که در حضور بنی صدر پیش آمد، به شیخ گفتم: «مقاومت دیگر فایده ای ندارد.» 🔸️گفت: «تو که می گفتی نمی ترسم!... تو هم جا می زنی؟» 🔹️همراه شیخ به طرف مسجد جامع رفتیم. شیخ نیروهای تازه نفس را فرستاد به محل درگیری تا نیروهایی که تمام شب را جنگیده بودند لحظاتی استراحت کنند💠 ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۲۶) 🔹️شیرینی شهادت 💠روز 24 مهر 59 پس از اینکه در پاسگاه امیرآباد سرپایی چند لقمه غذا (سیب زمینی کوبیده با گوجه) خوردم، دوباره همراه شیخ به سمت خرمشهر حرکت کردیم. در بین راه شیخ، شیرینی خودش را که در پاسگاه به او داده بودند و نخورده بود، از جیبش درآورد، و به من گفت: «این شیرینی را بخور». 🔸️گفتم: «من سهم  شیرینی خودم را خورده ام، این مال شماست.» 🔹️شیخ خنده ها و شوخی هایش با من زیاد شد، تا آن موقع سابقه نداشت که با من یا کس دیگری شوخی یا مزاح کند. دست در گردن من انداخت و شیرینی را به من داد و گفت: «این شیرینی شهادت من است. ان شاء الله بخواست خدا، اگر سعادت داشته باشم، امروز یا فردا به شهادت می رسم. لذا از شما می خواهم که اگر من رفتم و تو زنده ماندی (و احتمال می دهم که تو زنده بمانی)، مواظب بچه ها باش!» 🔹️چون پسر بزرگش «محمد محسن» مجروح و در آبادان بود و ایشان با اینکه مجروح بود، برای حمل شهدا و مجروحین و کمک رسانی یک خودرو وانت در اختیارش بود و پسر دیگرش «محمد سعید» هم در خرمشهر حضور داشت. من فکر کردم بچه های خودش را می گوید. از این روی گفتم: «آقا کدام بچه ها؟» 💢گفت: «بچه های گروه الله اکبر را می گویم!» درست 15 دقیقه بعد از این قضیه من و شیخ شریف اسیر عراقی ها شدیم💠   📌(راوی آقای رضا آلبوغبش، اهل خرمشهر، از رزمندگان مقاومت خرمشهر) ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۲۷) 🔷️ما یک خمینی را اسیر کردیم ! 💠به همراه شیخ از پل گذشتیم و داخل خرمشهر شدیم. میدان فرمانداری را که دور زدیم، یک تانک روبه رویمان بود. به علامت پیروزی انگشتمان را بالا بردیم و سلام کردیم. آنها هم جواب سلام ما را دادند. 🔸️در خرمشهر تجهیزات نظامی نداشتیم. ادوات جنگی ما عبارت بود از: سه فروند تانک فاقد مهمات، چهار قبضه آرپی جی هفت، یک قبضه خمپاره انداز 60 میلی متری، تعدادی اسلحه ژ-3 و یک نوع سلاح قدیمی به نام ام یک (استفاده از سلاح ام یک هم خود حکایتی دارد، که گاهی مجبور بودیم با پا روی گلنگدن برویم تا یک گلوله شلیک کنیم) و از تکاوران عراقی کلاش های تاشو غنیمت گرفته بودیم، برخی که کار با آنها را بلد بودند به دیگران هم یاد می دادند. 🔸️داخل خیابان چهل متری که شدیم، شیخ شریف گفت: «می ترسم خرمشهر سقوط کند و ما نزد مردم شرمنده شویم». 🔸️نزدیکی های مقر گروه الله اکبر (مدرسه استثنایی سابق  و بنیاد شهید کنونی) چند نفر سرباز دیدیم. اول خیال کردیم  ایرانی هستند بلافاصله به من ایست دادند و به عربی گفتند: «قف!» 🔸️فریاد زدم: «اینها عراقی هستند.»شیخ گفت: «با سرعت برو!»... پدال گاز را فشار دادم. عقربه سرعت  روی 90 کیلومتر بود، که ما را به رگبار بستند. 🔹️چند گلوله به گردن و دست شیخ و یک گلوله هم به زانوی من اصابت کرد. من تعادلم را از دست ندادم. شیخ شریف دست به اسلحه برد، اما فرصت نشد. در همین زمان، یک گلوله آرپی جی7 به چرخ عقب ماشین اصابت کرد و منفجر شد. کنترل ماشین از دست رفت و ماشین واژگون شد و پس از دو بار غلتیدن روی سقف به جدول کنار بلوار برخورد کرد و باز هم به حالت اول برگشت. 💢تا خودمان را از ماشین بیرون کشیدیم، عراقی ها از درون خانه ها بیرون دویدند. چند نفر به سراغ من آمدند و یک عده عراقی هم به سراغ شیخ شریف رفتند. عراقی ها بیشتر متوجه شیخ شریف بودند تا من. آنها خیلی خوشحال بودند که شیخ شریف را اسیر کرده اند. خیال می کردند، امام خمینی (ره) را اسیر کرده اند. آنها اطراف شیخ را گرفته بودند و حوسه (رقص) و هلهله می کردند و فریاد می زدند: «اسرنا الخمینی! اسرنا الخمینی! ما یک خمینی را اسیر کرده ایم.»من را به باد کتک گرفتند. سه، چهار متر با شیخ فاصله داشتم. نگرانش بودم. تمام حواسم به او بود. 🔸️شیخ فقط می گفت: «الله اکبر- لااله الا الله...» 🔹️استقامت، پایداری، شجاعت و مردانگی شیخ شریف در مقابل عراقی ها درآن لحظه انگیزه و جرأتی دوچندان در من ایجاد کرد. هرچند مجروح بودم آنها بینی و کتفم  را هم شکستند، اما موفق نشدند زبان من را باز کنند! و بفهمند من، عربم یا عجم💠 💢راوی آقای رضا آلبوغبش، اهل خرمشهر، از رزمندگان مقاومت خرمشهر   ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۲۸) 🔷️این فرمانده مقاومت است! 💠چندین گلوله به بدن شیخ شریف اصابت کرده بود و خونی که از بدنش می رفت و به خاطر بی خوابی شب ها و روزهای گذشته و تلاش های خستگی ناپذیر و مجاهدت ها و سلحشوری ها و سخنرانی های پی در پی و گرسنگی و تشنگی، دیگر رمقی برایش نمانده بود. با این حال، عراقی ها با اسلحه به پاشنه پای راست شیخ  شلیک کردند ولی این مرد شجاع چون کوهی ایستاد و با لحنی رسا به عربی فصیح به عراقی ها گفت: «از خاک ما بیرون بروید، مگر ما همه مسلمان نیستیم؟» 🔹️عراقی ها که مقاومت و شجاعت شیخ شریف را دیدند بیش از پیش عصبانی شدند و به دست راست و پاشنه پای راست شیخ، شلیک کردند و گفتند: «هذا آیة المقاومة... این فرمانده مقاومت است.» 💢سپس آنها شیخ را به رگبار بستند که پاهای این روحانی بزرگوار سوراخ، سوراخ شد. پس از آن حدود ده نفر شیخ شریف را می زدند. شیخ تکبیر «الله اکبر» می گفت و آنها می زدند. 🔹️عراقی ها همان گونه که اطراف شیخ شریف حوسه (هلهله و پای کوبی) می کردند، عمّامه شیخ را با سرنیزه برداشتند و به زمین انداختند و فریاد می زدند: «اسرنا الخمینی، اسرنا الخمینی، ما خمینی را اسیر کرده ایم.» 🔹️اسارت شیخ برای آنها خیلی مهم بود💠 🍁راوی آقای رضا آلبوغبش، اهل خرمشهر، از رزمندگان مقاومت خرمشهر ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
 (۲۹) 🔷️دفاع از (ره) 💠هرچند من در کربلا نبودم که ببینم کوفیان با امام حسین علیه السلام و یارانش چه کردند ولی در کربلای خونین شهر بودم و دیدیم که عراقی ها با یکی از اصحاب امام حسین (علیه السلام) چه کردند. 💢شیخ شریف، در آن ساعت نتوانست از اسلحه استفاده کند، ولی از زبانش استفاده کرد با اینکه مجروح بود، آنها می زدند و روی زمین می کشیدند. شیخ به زمین می افتاد ولی دوباره برمی خاست. 🔹️در آخرین ایستادن، به زحمت برمی خاست و چون کوه در کنار ماشین سر پای ایستاد و در همان وضعیت با صدای بلند به زبان عربی فصیح فرمود: «الیوم خمینی حسینٌ (علیه السلام) و صدام یزید...؛ امروز خمینی، همانند حسین زمان و صدام یزید زمان است. از زیر پرچم یزید بیرون بروید و زیر پرچم حسین ـ علیه السلام ـ قرار بگیرید.» 📍این کلام شیخ لرزه بر اندام دشمن افکند. آن ها شگفت زده به شیخ چشم دوختند. 🔶️سخن آخر از زبان روحانی شهید شریف قنوتی: بالای هر نیکی، نیکی است تا آنگاه که مرد در راه خدا کشته شود. پس چون در راه خدا کشته شد، بالاتر از آن نیکی و ارزشی وجود ندارد. 📌امروز، روز امتحان است. برای خدا کار کنید و خود را به سختی بیندازید و جسمتان را پرورش ندهید که این جسم، است و به زیر خاک می رود.، سعادتی است که نصیب هر کس نمیشود و خون پاک و مطهر میخواهد💠 💢راوی آقای رضا آلبوغبش، اهل خرمشهر، از رزمندگان مقاومت خرمشهر ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۳۰) 🔶️ترسیم 💠یکی از عراقی ها که فرمانده آنها نیز بود شخصی بلند قامت، تنومند و بسیار ورزیده بود. مثل شمر، با سرنیزه به طرف شیخ شریف حمله ور شد. متحیر ماندم که این دشمن خدا با شیخ شریف چه می خواهد بکند؟ او به محض اینکه به شیخ رسید، از سمت چپ سرنیزه را در شقیقه شیخ فرو برد و چرخاند. از شیخ فقط آیه «انا لله و انا الیه راجعون» شنیده شد. 🔹️ضربه دوم را که زد، فریاد شیخ به الله اکبر بلند شد، ضربه سوم که پیشانی شیخ را از هم درید. شیخ زبانش را لای دو دندان گذاشت تا آرزوی شنیدن ناله را به دل دشمن بگذارد. عراقی ها چشمان او را از حدقه بیرون آوردند ولی صدای ناله شیخ شریف قنوتی را نشنیدند. 🔹️آن سفاک با همان سرنیزه کاسه سرشیخ را جدا کرد. جمجمه اش را از جای عمامه برداشت. محاسنش را به خون سرش رنگین کرد. مغز سر شیخ نمایان شد و پس از افتادن کاسه سر به روی آسفالت گرم خیابان چهل متری خرمشهر، مغز سر شیخ نیز به روی زمین قرار گرفت، بعد بدن مقدسش به آرامی به حالت نشسته کنار زمین افتاد. 🔹️همان گونه شد که شریف قنوتی در سال 1352 حدود هفت سال پیش از شهادتش گفته بود که خیال کردید من به این مفتی ها می میرم. من باید فرقم مانند مولایم علی ـ علیه السلام ـ شکافته شود؛ و این گونه بود که فرق شیخ شریف قنوتی شکافته شد. این آخر کار نبود. بعثی های جنایتکار در اطراف بدن مقدس شیخ شریف به رقص و پای کوبی پرداختند؛ هلهله می کردند و فریاد می زدند: «قتلنا الخمینی، قتلنا الخمینی، ما خمینی را کشتیم...»💠 💢راوی:آقای رضا آلبوغبش، اهل خرمشهر، از رزمندگان مقاومت خرمشهر ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
(۳۱)آخر 🔶️سه مزار برای یك شهید 💠روز 24 مهر با خون شیخ و یارانش خرمشهر، خونین شهر شد. جسد مطهر شیخ با حمله مدافعان اسلام از صدامیان پس گرفته شد و در روز 27 مهر 1359 آن بدن مطهر با قبای خونین ـ كه حالاكفنش شده بود ـ در قبرستان شهدای آبادان، قطعه شهدای خرمشهر در میان یارانش غریبانه دفن شد تا برای همیشه مزارش میعادگاه عاشقان و آزادگان باشد. 💢این قدر یاد این شهید در دل مردم (اردکان) جاودانه مانده که یادبودی از شهید قنوتی در قبرستان شهدای این شهر ساخته اند. مردم که همواره برای زیارت قبور شهدا می روند، نخست به زیارت مزار شهید قنوتی می روند. 🔹️شهید شریف قنوتی در بهشت شهدای بروجرد و در میان خیل مقدس شهدا سنگ یادبودی برای زیارت عاشقان خود دارد، ولی مدفن اصلی این شهید بزرگوار همان گونه كه گفته شد، در گلزار شهدای آبادان است؛ جایی که شهدای گمنام قبر آن بزرگوار را در بر گرفته اند💠 ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛