eitaa logo
روایتگری شهدا
22.9هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 سرداری گمنام و مظلوم ! 🌿 برادران رزمنده و فرماندهی بی توقع از جنس همان شهیدان مظلوم جنگ بود . 🔸۹۰ ماه حضور مستمر در جبهه و زخم های جنگ و سمت فرماندهی یگان ادوات ۲۱_امام_رضا_علیه_السلام هیچگاه نانی برای زندگی پس از جنگش نشد . 🔻وی که سپاهی بود ، در سال های میانی جنگ با سوتدبیر فرماندهی وقت سپاه که مقرر کرد ؛ نیروهای رسمی سپاه می بایست به ازای مدتی خدمت در جبهه به شهرها مأمور شوند ، به اتفاق دوستان همرزمش برای اینکه به مأموریّت اجباری به شهرها نیایند و جنگ را فشل نکنند ، استعفا دادند و تا آخر جنگ بسیجی در جبهه ها حضور داشتند . ⭕️وی پذیرفته شده ی دانشگاه فنی در ابتدای انقلاب بود که پس از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها در جنگ هضم شد و پس از جنگ به طلبگی روی آورد ، وی که در امور نرم افزاری متبحر بود ، در پایه گذاری « مرکز تحقیقات علوم کامپیوتری دفتر تبلیغات حوزه » نقش مؤثری داشت ، که متأسفانه پس از راه اندازی آنجا مانند خیلی از رزمندگان بی توقع مورد بی مهری حوزه قرار گرفت و حتّی در اقدامی زننده جایگاه شغلی وی که به دلیل مجروحیت توان ارتقای مدرک علمی نداشت را نگهبانی قرار دادند . ❌ دید استراتژیک و تاکتیکی بسیار قوی ای داشت ، ولی قبیله گرایی ها مانع استفاده از تجربیات وی شده بود . 👈با همکاری در همان اوائل راه اندازی « گروه تفحص سیره ی شهدا » _که مثل الان به دکانی تبدیل نشده بود_ به اتفاق ایشان و برادر شیخ علی رضا منصوری دوره ای برای راویان جنگ برگزار کردیم ، که تعهد و وجدان کاری ایشان در این دوره که ریالی هم پرداخت نمی شد را از نزدیک شاهد بودم ، شب ها تا صبح مطالعه می کرد و با اشک و گریه خاطراتی که خود فرمانده ی آن بود ، از تا پایان جنگ را مرور کرده و می نوشت تا درست تحویل خواهران و برادران دوره قرار دهد و امیدوار بود که همان زمان و یا پس ازخودش آن نوشته ها که تقریباً خود یک دوره ی دافوس بود را منتشر کنند ، که به دلیل حرف های مگو هنوز هم نشده است . 🔷مجاهدتش منجر شده بود که تحلیلات عمیقی داشته باشد ، که در روش تحلیلی حقیر هم تأثیر گذار بود ، که بعضاً نکاتی را متذکرمی شد که سال ها پس از رحلت ایشان بر ما فاش شد . ⭕️ با وجود مشکل معیشتی و داشتن خانه ی محقر کمتر از ۵۰ متری که با همسر و چهار فرزندش در آن زندگی می کرد ، هیچگاه پرونده ی جانبازی اش را به جریان نیانداخت و با وجود اینکه اغلب به نان شب هم محتاج بود و حتّی پس از تدریس دوره ی روایتگری به دلیل بی پولی مجبور می شد ساعتی پیاده تا خانه برود ، ولی می گفت : هر وقت وسوسه می شم که حقوق بنیاد بگیرم ، به یاد قطعات گوشت آن شهید ۱۹ ساله که بی سیم چی اش بود و آنهایی که از فشار و حجم آتش در چزّابه خودشان را زدند به هور و غرق شدند می افتم و خجالت می کشم . ☘️ روحیه ای و متواضع داشت که هیچگاه نمی شد که به کسی ، _آشنا یا غیر آشنا_ برسد و زودتر سلام نکند ، و برای کوچکتر و بزرگتر از جا برنخیزد ، و همین نیز در کویر احساسات بعضا منجر به تحقیرش می شد و بهش می گفتیم : حاجی چرا به هرکس احترام می کنی ، می گفت : من به خودم احترام می کنم که مقابل انسانی می ایستم حال او قدر خود نمی داند من چه کنم ؟! 🍁از برخوردهای حذفی و تحکمی با معضلاتی مثل بدحجابی و ناهنجاری های اجتماعی رنج می برد و می گفت : این ها باید با رفاقت نرم شوند ، با زور هیچ کسی درست نمی شه ، و همیشه یاد رفقای شهیدش در چزابه می کرد که در شهر زمانی به ظاهر اراذل بودند ولی با یک تلنگر شدند قهرمان چزّابه ... 🔸سال ۸۲ فراموش نمی شود، که در نمایشگاه دفاع مقدس قم غرقه ی پاسخ به شبهات داشتیم ، یک جانبازی آمد پیش ایشان ، و گفت : می خواهم سؤالی کنم که برام حجت باشه ، و گفت : زندگی بر من تنگ شده و نزدیکه برم پرونده ی جانبازیم را فعال کنم ، سخن تو برام حجته : آیا برم یا نرم ؟! برادران اشکی در چشمانش جمع شد و گفت : اگه من جای تو باشم نمی رم ، و آن جانباز که طفل خردسالش در بغلش بود ، گویی باری از دوشش برداشته شده باشد نفس عمیقی کشید و گفت : خیالم را راحت کردی ، و رفت ! 🌺 و هنوز کسی نفهمید که این مجاهدان گمنام و بی ادعا در چه فضائی سیر می کردند ! 🌹 سرانجام این دلداده ی ، که برای حضرت ضجه و ناله هایش بلند بود ، گمنام مانند حضرت مادر سفر کرد و در پدیده ای عجیب در حین بازگشت از همایشی که برای شهیدان بود ، تنها قربانی یک تصادف شد و کسی پرونده ی بنیاد شهید وی را هم دنبال نکرد ، و همانگونه که تنها زندگی کرد ، تنها و گمنام هم رفت ، و امروز موسسات پرطمطراقی که از نام امثال وی نان می خورند حتّی حاضر نیستند ، کتاب ها و خاطرات ایشان را منتشر کنند ! و ... @shafieikia http://www.axgig.com/images/14004682713796975328.jpg
🔰 | 🔹تنگه چزابه منطقه ای است در شمال غربی شهر بستان که به علت قرار گیری در بین هور و تپه های رملی یک گلوگاه محسوب شده و به دلیل قرار داشتن در مسیر دستیابی به شهرهای بستان و سوسنگرد از موقعیت ویژه ای برخوردار است. 🔹چزابه یکی از ۵ محور اصلی هجوم ارتش بعثی به خوزستان بود. در هجوم ۱۳۵۹/۶/۳۱ به چزابه، با وجود مقاومت مدافعان اندک آن، ارتش عراق نتوانست موقعیت خود را تا ۱۳۵۹/۷/۲ در چزابه تثبیت کند. دشمن سرانجام در روز ۱۳۵۹/۷/۳ با عبور ازچزابه به طرف تپه های الله کبر و بستان پیشروی کرد.از آن زمان چزابه در اشغال بود تا اینکه در ۱۳۶۰/۹/۸ در جریان عملیات طریق القدس آزاد شد. 🔹این منطقه همچنین شاهد رشادت و شهادت رزمندگان تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل (ع) در عملیات والفجر ۶ در اسفند سال ۶۲ نیز بوده است. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯