eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳عکس نوشته های تطبیقی روایات حضرت زهرا(س) و کلام شهدا* ✳ آشنایی با ابعاد مختلف سیره و سبک زندگی فاطمی(س) و تطبیق آن در زندگی پیروان و جان برکفان مکتب ایشان(شهدا) ✅ *زندگی و مرگ سودمند* ★ــــــ★ــــــ★ــــــ★ ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷@shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👈روایت شهید سردار سلیمانی از(س) در دفاع مقدس(۸) ⭐زمینه ساز آشنایی با سیره ی ❇️ *شبی که نامی جز زهرا(س) بر زبان جاری نمی شد* ❇️ *عملیات کربلای چهار* ★ــــــ★ــــــ★ــــــ★ ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🕊🌷 تو با خندہ دوا ڪردی تمـام درد هـایم را ڪدام اڪسیر جاویدی درون خنـدہ ات پیـداست . . . 🤚 🍃 هاشم اعتمادی 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
•••: ~🕊 🌿💌 من اعتقاد دارم که خدایِ بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش میدهد.. ♥️🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
•••: ~🕊 💥 ‌اونایی‌ڪه‌حس دارن، بی‌دلیـل‌نیستـا! یـه‌گوشـه‌ازسرنوشتمون برامون‌شھادت‌رونوشتـه!، ولـی.. ایـن‌دیگـه‌باخودمونـه ‌ڪه‌چجوری‌بھش‌برسیـم یاکِی‌بھش‌برسیـم..! 🙃✨ 💔🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
•••: ~🕊 بسیجےعاشق‌ڪربلاست... ‌ وڪربلاراتۅ مپندار ڪہ‌شهریسټ ‌ در میان شهرهاو نامیست درمیاݩ نامها ‌ نہ...  حرݦ حق اسټ و هیچڪس را جز یاراݩِ امام حسین(ع)راهی به سوی حقیقت نیست ‌ ما را نیز در خیل ڪربلائیاݩ بپذیر. ❤️🕊 ‌ 🥀 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀سرباز، قاسم سلیمانی🥀 🔵تو بی نظیری در رفتنت بی پا، به بال گشودنت بی دست، به سینه ی سوخته و شرحه شرحه‌ اربا اربا قربانی شدنت... باور کن شهادت، جانی تازه گرفت. تو با لبخند پر رمز و رازت، همه نگفتنی هارا فریاد زدی. 🥀شهادتت🥀بسیار جگرسوز‌ شد. عملیات به عملیات، میدان به میدان، از بیت المقدس تا فتح المبین، از کربلا۴ تا شلمچه ی کربلای پنج، از والفجر۸، تاخیبر و فتح فاو و مرصاد، پای عهدی که با پیر و جوان دراین راه پرحماسه داشتی، ماندی و این راه ابدی را تا لبنان، فلسطین، یمن، عراق، سوریه، افغانستان و دور ونزدیک‌ طی کردی، تا دستت به آسمان رسید و پر کشیدی. 🥀ای قاسم جان🥀 تو پیروز میدان شدی. دشمن مقهور نگاه نافذت شد. 🌷تو خواستی که بر سنگ مزارت بنویسند: "سرباز قاسم سلیمانی" بدون نام و عنوان. اگر به ما بود، برایت مزاری درست میکردیم، در حد‌ یک قهرمان جاوید، با گنبد و بارگاه و... چه کنیم که خودت پیش دستی کردی و طور دیگری وصیت کردی، شاید تو بهتر مارا شناختی... 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺️روش تربيت ص ۱۶۸ ✔جواد مجلسي راد، مهدي حسن قمي 💚ابراهیم آدم خیلی بزرگ❤️ 🔺️منزل ما نزديك خانه آقا ابراهيم بود. آن زمان من شــانزده ســال داشتم. هر روز بــا بچه ها داخــل کوچه مي کرديم. بعد هم روي پشــت بام مشغول بودم! 🔺️آن زمان حدود ۱۷۰ كبوتر داشــتم. موقع که مي شــد برادرم به مي رفت. اما من نبودم. 🔺️عصر بود و مشغول واليبال بوديم. ابراهيم جلوي درب منزلشان ايستاده بود و با عصاي زير بغل بازي ما را نگاه مي کرد. در حين بازي توپ به ســمت آقا ابراهيم رفت. 🍁@shahidabad313 🔺️من رفتم که توپ را بياورم. ابراهيم توپ را در دستش گرفت. بعد توپ را روي انگشت شصت به زيبائي چرخاند وگفت: بفرمائيد آقا جواد! 🔺️از اينکه اســم مرا مي دانست خيلي تعجب کردم. تا آخر بازي نيم نگاهي به آقا ابراهيم داشتم. همه اش در اين فکر بودم که اسم مرا از کجا مي داند! 🔺️چند روز بعد دوباره مشغول بازي بوديم. آقا ابراهيم جلوآمد و گفت: رفقا، ما رو بازي ميديد؟ گفتيم: اختيار داريد، مگه واليبال هم بازي مي کنيد!؟ 🍁@pmsh313 ُ گفت: خب اگه بلد نباشــيم از شــما ياد مي گيريم. عصا راكنار گذاشــت، درحالي كه لنگ لنگان راه مي رفت شروع به بازي کرد.تا آن زمان نديده بودم کسي اينقدر قشنگ بازي کند! 🔺️او هنوز بود. مجبور بود يك جا بايستد. اما خيلي خوب ضربه مي زد. خيلي خوب هم توپها را جمع مي کرد. 🔺️شــب به برادرم گفتم: اين آقا ابراهيم رو مي شناســي؟ عجب واليبالي بازي مي کنه! برادرم خنديد و گفت: هنوز او را نشناختي! ابراهيم دبيرستانها بوده. تازه هم بوده! 🍁@shahidabad313 🔺️با تعجب گفتم: جدي ميگي؟! پس چرا هيچي نگفت! برادرم جواب داد: نمي دونم، فقط بدون که آدم خيلي بزرگيه! 🔺️چند روز بعد دوباره مشــغول بــازي بوديم.آقا ابراهيم آمــد. هر دو طرف دوست داشتند با تيم آنها باشد. بعد هم مشغول بازي شديم. چقدر زيبا بازي مي کرد. 🔺️آخر بازي بود. از مسجد صداي. ابراهيم توپ را نگه داشت و بعد گفت: بچه ها مي آييد برويم مسجد؟! گفتيم: باشه، بعد با هم رفتيم. 🔺️چند روزي گذشت و حسابي دلداده آقا ابراهيم شديم. به خاطر او مي رفتيم مسجد. يک بار هم ناهار ما را دعوت کرد و كلي با هم صحبت كرديم. بعد از آن هر روز دنبال آقا ابراهيم بودم. 🍁@shahidabad313 🔺️اگر يك روز او را نمي ديدم دلم برايش تنگ مي شد. واقعًا ناراحت مي شدم. يک بار با هم رفتيم. خلاصه حسابي عاشق اخلاق و رفتارش شده بودم. او با ما را به سمت نماز و مسجد كشاند... ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @shahidabad313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛