🌷🕊🍃
گاهی قصه ها را باید از چشمها
خواند ، همان چشمهایی که
جز عشق چیزی ندیدند...
#شهید_مهدی_باکری🌷
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷#شـهـــیـــدانـه💞
به روی سنگ قبرم اسمم را ننویسید!
میخواهم همچون ده ها شهید دیگر
گمنام باقی بمانم...
اگر خواستید فقط این جمله را بنویسید:
✧✫مـــشــتـــی خـاک بـــه پـــیـشـــگـاه خــداونـــد✫✧
#ختمدهصلواتیکحمدوتوحید
هدیه به
🌷شهید علی قاریان پور
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔰 دختر #حاج_قاسم میگفت:
یکی از کارای همیشگی پدرم خواندن قرآن و نهج البلاغه بود و میگفت اگه مسئولان ما کتاب نهج البلاغه حضرت امیرالمومنین علی (ع) را مطالعه کنند در آداب حکومت و مملکت داری می تواند موثر باشد.
#سردار_دلها
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
*📌 نظام ولایتباوری حاج قاسم، با نظام ولایتپذیری متفاوت است / شهید سلیمانی معتقد بود جمهوری اسلامی حرم الهی است
🔺سردار معروفی، معاون هماهنگ کننده سازمان بسیج مستضعفین:*
🔸شعار حاج قاسم سلیمانی که ما «ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم»، یعنی اینکه ما در جنگها و تهاجمات نابرابر ایستادهایم و همانطور که لشکر پرشمار یزید نتوانست ذائقه ۷۲ نفر را تغییر دهد، رسانههای معاند و حرکتهای ظالمانه نیز نمیتوانند ذائقه این ملت را تغییر دهند.
🔸نظام ولایت باوری حاج قاسم، با نظام ولایتپذیری متفاوت است، نظام ولایت باوری او نظام فرمان گرفتن و نظام فتوا گرفتن نبود بلکه حاج قاسم در ولایت ذوب بود و ادب و وفا و معرفت به امام در وجودش موج میزد.خیلیها میخواستند حاج قاسم ما را از سرزمین سوریه بازگردانند، اما حاج قاسم، چون میدانست امامش چه میخواهد تا آخرین لحظه ایستاد، زیرا معتقد بود که جمهوری اسلامی حرم الهی است و این حرم نباید تهدید شود./
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پخش شیرینی پس از شهادت فرزند
🔹مادر شهید جمیل العموری که پسرش به دنبال حمله وحشیانه صهیونیست ها به اردوگاه جنین به شهادت رسیده بود، پس از عملیات شهید «خیری علقم» در قدس شیرینی پخش کرد.
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۲۱)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و بیست و یکم:گوشه گیری ممنوع!
🍂یه ویژگی بارز بچه ها این بود تا فرصت مناسبی پیش میومد و امکان فعالیت آموزشی و فرهنگی مهیا میشد سریع جنب و جوش هم شروع میشد و هیچ وقت انزوا و گوشهگیری و غصه خوردن در دستور کار بچهها نبود. به استثنای ماه اول که اختناق کامل حاکم بود. تو سه ماه دیگه واقعا استفادههای خوبی کردیم و بصورت چهره به چهره و کلاسهای متعدد چند نفره برگزار میشد و عراقیها هم نمیتونستن تشخیص بدن که داریم صحبت معمولی میکنیم یا برنامۀ کلاسی و آموزشیه. چون همیشه بصورت متراکم کنار هم بودیم و هر وقت می پرسیدن چی میگید؟ میگفتیم: داریم از خاطراتمون تو ایران برای هم میگیم که حوصله مون سر نره. لا مصبها انگار اگه ما دو کلمه به هم یاد میدادیم از اونها چیزی کم میشد و خسارتی بهشون میخورد.
🔸️یکی دیگه از مشکلات بزرگ بچه ها در فصول گرما، تشدید بیماریهای پوستی مانند گال بود که قبلا اینو تو خاطرات تکریت یازده توضیح دادم. ولی اینجا بخاطر کمبود جا و شرجی بودن داخل اتاق این مشکل مضاعف شده بود. چند نفر از بچه ها مبتلا شدن و تکرار همون معالجه کذایی عراقیها. این طفلکیها رو اینقدر جلو آفتاب گذاشته بودن که مثل قیر سیاه شده بودن و پوست بدنشون سوخته بود. ما هم تنها کاری که تو این جور مواقع از دستمون بر میومد این بود که دستهامون رو به درگاه خدا دراز کنیم و برای شفای عزیزانمون دعا کنیم. یه نفر هم به بیماری سل مبتلا شد و خطر شیوع این بیماری میرفت که خوشبختانه بردنش بیمارستان و مداوا شد.
💥دوران پر از فراز و نشیب زندان ملحق داشت طولانی می شد و به ماه چهارم خودش رسید و ما باورمون شده بود که دیگه تا آخر اسارت همین جا جامونه و باید خودمون رو با شرایط موجود وفق بدیم ، ولی خیلی وقتها هم به درگاه خدا التماس میکردیم که شرایطی فراهم بشه که دوباره برمون گردونن اردوگاه ۱۱ پیش بچه ها.
📌تنگی جا و نداشتن هواخوری بشدت آزارمون میداد. بالاخره خداوند همیشه بندههای مضطر و گرفتار خودشو دائم در سختی قرار نمی ده و اونها را رها نمیکنه. دعای بچهها که با اخلاص تموم باخدا مناجات میکردن مستجاب شد و از گوشه و کنار زمزمههایی بگوش میرسید که احتمالا دوباره برمون میگردونن اردوگاه. بالاخره انتظارات به سر رسید. چهار ماه تموم در اون زندان تنگ، همراه با اعمال شاقه و بدون حق استفاده از هواخوری سپری شد. زمزمههایی از برخی نگهبانهای عراقی بگوش میرسید که بزودی جابجا میشید ، اما کجا ؟معلوم نبود!!...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡
📖 روایت «#هزار_و_دوازدهمین_نفر»
🔸٢٠٠ خاطره🔸️از#سردار_سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی
🔺فصل نهم: مردم داری
🔸صفحه:۱۵۰-۱۵۱
🔻قسمت صد و شصتم: رفیق همه
✍تسلط مدیریتی حاج قاسم با مهربانی، دلسوزی و محبت به زیردستان بر قلب آن ها بود، حدود یک هفته ای از آزادی بنده می گذشت که مرا جلوی استیشن فرماندهی سپاه هفتم سوار و ناهار در منزلش میهمان کرد.
در طول مسیر آن چنان صمیمی و دوستانه صحبت و برخورد می کرد، که آدم خیال می کرد با افراد خاصی دوست و رفیق است، بعد متوجه می شدیم، اخلاقش با همه همین طور است.
🗣️حمید رضاحسنی دوست و همرزم شهید
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊🍃
حرف دل❤️
فرقی نداره ایرانی باشی یا لبنانی ..
جهاد باشی یا آرمان ..
مهم اینه برای آرمان هات جهاد کنی . . .
و سرانجام قصه دنیات بشه شهادت:🌷
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 راز پیروزیهای سردار سلیمانی
🔰 استاد #پناهیان
⭕️ در دریای طوفانزده، اهلبیت کشتی نجات هستن...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌#چند_ثانیه_عاشقی
📍صدای مرحوم عبدالله ضابط
💢موتوا قبل ان تموتوا
🔹️هنر آن است که بمیری قبل از آنکه بمیراننت
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۲۲)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و بیست و دوم:سال پایانی اسارت
♦️پانزدهم مهر ماه سال ۶۸ عراقیها اومدن و گفتن وسایلتون رو جمع و جورکنید و آماده حرکت بشید. حالا طوری می گفتن وسایلتون رو جمع کنید که انگار هر کدوم یه وانت وسیله داشتیم. سر و تهش یک کیسه بود که یه دست لباس اضافی با یه خمیر دندون و مسواک و یه حوله و یه دونه صابون و دو تخته پتو توش بود. این همۀ اموال و وسایلی بود که باید جمع و جور میکردیم.
🔹️همه خوشحال شدیم و تصورمان این بود که دوران تبعید و زندان چهار ماهه تموم شده و ما رو بر میگردونن پیش بچهها در اردوگاه ۱۱، لحظه شماری میکردیم و با لبخند به صورت یکدیگه نگاه میکردیم.
🔸️تصور اینکه همرزمانمون در اردوگاه از بازگشت دوباره ما چقدر جا میخورن و خوشحال میشن، مثل نسیمی فرحبخش ما رو نوازش میداد، اما این خوشخیالیها دوام زیادی نداشت و با اومدن اتوبوسها رشتۀ همه این افکارِ خوب و خوشایند پاره شد. ظاهر قضیه این بود که تصمیم گرفته بودن ماها رو به جایی دیگه بفرستن. به همین خاطر فرمانده اردوگاه دستور داده بود تموم مخالفین رو جمع کنن و تبعید کنن تا از سرشون خلاص بشن. برامون محرز شد که قراره دوباره به مکان دور دستی تبعیدمون بکنن. اگه میخواستن ببرن اردوگاه ۱۱ که دیگه نیازی به اتوبوس نبود. حدود صد نفری هم از مشعوذینِ(خلافکارها) جدید از اردوگاه خودمون -یازده تکریت- بهمون اضافه شد و سوار تعدادی اتوبوس شدیم و به راه افتادیم.
💥حالا باید منتظر جای جدید با نگهبانهایِ جدید و روحیههای متفاوت بودیم و باز آینده مون در هاله ای از ابهام قرار گرفت. از همه نگران کنندهتر همون تکرار تونل مرگ بود که دیگه واقعاً طاقتشو نداشتیم. اگه آدم بفهمه مثلاً قراره ببرنش جوخۀ اعدام، باور کنین تحملش از بلا تکلیفی و تشویش ذهن خیلی بهتره. یکی از تشویشهای همیشگیمون تو جابجاییها سردرگمی و مبهم بودن آینده بود...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💢عکس حجله ای سه نفره
🔹️عکاس و خاطره گو: حمید داودآبادی
♦️دی ماه 1365 بود.گردان حمزه که ما در آن بودیم، در خط مقدم ارتفاعات قلاویزان در مهران، مستقر بود.
آن روز دوربین را آوردم رفت دم سنگرشان تا با هر کدام از بچه ها عکس بیندازم.
⚡از هر سه نفرشان خواستم از سنگر بیرون بیایند که آمدند.هر سه را کنار هم ایستاندم و درحالی که خواستم عکس بگیرم، گفتم:یه عکسی ازتون می گیرم که هر کی دید و فهمید، خنده اش بگیره.
🔸️امینی با تعجب پرسید: "بخنده؟ واسه چی؟ مگه ما چمونه؟"که گفتم:خنده دارتر از این می خوای که هر سه تایی تون متولد 1348 هستید؟ تو با این ریشت و محسن با این جثه کوچیک و احمد با این هیکل درشت!
⚡ده روز بیشتر نگذشت که ما را از مهران به پادگان دوکوهه بردند و از آن جا به منطقه عملیاتی کربلای 5 در شلمچه.دو سه روز بیشتر از مستقر شدن مان در خط مقدم نگذشته بود که هر سه جوان 17 ساله که در مهران ازشان عکس گرفته بودم، به شهادت رسیدند.
🌷محسن کردستانی متولد: 1348 شهادت: سه شنبه 7 بهمن 1365 مزار: بهشت زهرا (س) قطعه 27 ردیف 88
🌷احمد بوجاریان متولد: 1348 شهادت: چهارشنبه 8 بهمن 1365 خاکسپاری: 17 تیر 1375 مزار: بهشت زهرا (س) قطعه 28 ردیف 43 مکرر شماره 20
🌷ستار امینی متولد: 1348 شهادت: دوشنبه 6 بهمن 1365 مزار: بهشت زهرا (س) قطعه 29 ردیف 23 شماره 5
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #حاج_قاسم سلیمانی: شهید حسن باقری به تعبیر خودم بهشتیِ جنگ بود
🔹نهم بهمن ماه سالروز شهادت نابغه دفاع مقدس سردار شهید حسن باقری
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡
📖 روایت «#هزار_و_دوازدهمین_نفر»
🔸٢٠٠ خاطره🔸️از#سردار_سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی
🔺فصل نهم: مردم داری
🔸صفحه: ۱۵۱-۱۵۲
🔻قسمت صدوشصت ویکم:عیب پوشی
✍حاج قاسم عیب پوش بود.
در جلسه ای با حضور مسئولین نظارتی لشکر ،طرح دو فقره پرونده ی بی نظمی درخصوص دو نفر از نیروها مطرح شد، به شدت موضع گرفت وگفت:مگه نعوذ بالله شماخدایید؟!
دیدم بحث دارد شدید می شود، پا در میانی کردم و گفتم: ما و دوستان شنیدیم کسالت دارین، برای احوال پرسی خدمت رسیدیم.
همه زدند زیر خنده و ماجرا ختم به خیر شد، حاج قاسم بیست و یک سال در تهران حکم اخراج حتی یک نفر را امضا نکرد و می گفت: زن و بچه ی ایشون چه گناهی کردن؟به همین خاطر پیشنهاد بازنشستگی یا جابجایی برای او می داد.
🗣️محمدرضاحسنی دوست وهمرزم شهید
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊🍃
شهادت🌷
نام گرفت
وقتی خدا
کسی
را
کشت
از
شدت عشق...
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
قسمتی از وصیتنامه شهید...
خدایا من خواهان شهادتم؛
نہ بہ این معنی ڪه از زندگی ڪردن در این دنیا خستہ شده ام؛
و خواستہ باشم خود را از دست این سختی ها و ناملایمات دنیوی خلاص ڪنم؛
بلڪه می خواهم شهید شوم تا اگر زنده ام، موجودی نباشم ڪه سبب جلوگیری از رشد دیگران شوم؛
تا شاید خونم بتواند این موضوع را جبران ڪند و نهال ڪوچڪی از جنگل انبوه انقلاب را آبیاری ڪند ...
#سردار_شهید_حاج_یدالله_کلهر
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯