eitaa logo
روایتگری شهدا
23هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 نسخه انگلیسی | بخش‌هایی از نامه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به دانشجویان باوجدان حامی مردم فلسطین در دانشگاه‌های ایالات متحده آمریکا (۱۴۰۳/۳/۵) 🇵🇸 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥اردوگاه شمارة 15 تكريت (صلاح الدين) 🔹️اين اردوگاه تازه تأسيس را به نام اردوگاه شمارة 15 نامگذاري كرده بودند.حين پياده شدن از اتوبوسها، عراقي ها با ضربات سهمگين ما را هم به باد كتك گرفتند و به زور وارد آسايشگاهها كردند. يكي از دوستان شوخ طبع، نوشتة عربي روي ديوار را برايمان خواند: «عاش البعث؛ يعني درود بر بعث» كه بعد از آن كتك مفصل گفت: «اين آش بعثي ها بود؛ پس فردا هم با چلو از ما پذيرايي ميكنن». 🔹️ساختمان آسايشگاهها مانند طويله و داراي درهاي آهنيني بودند كه از پشت بسته مي شدند. هر آسايشگاه هشت پنجرة كوچك داشت. جلوآسايشگاهها با سايبان بتوني پوشيده شده بود؛ به طوريكه نمي شد آسمان را از داخل ديد. اين آسايشگاهها فاقد تهويه بودند و كليدهاي برق در بيرون از بازداشتگاه و داخل اتاق نگهبانان قرار داشت. چراغهاي آسايشگاه، شبها تا صبح روشن بود كه اين كار باعث ضعيف شدن چشمان تمامي اسرا شده بود. 🔸️شمارة آسايشگاه ما پنج بود و ظرفيت هر آسايشگاه 50نفر بود؛ در حاليكه 162نفر را جاي داده بودند.كسي نمي توانست راحت دراز بكشد و موقع دراز كشيدن مجبور بوديم كه مقابل هم بخوابيم و با اين كار پاي نفر جلويي، مقابل چشمان نفر ديگر قرار مي گرفت.موقع خوابيدن نمي توانستيم به پشت بخوابيم و همه به پهلو استراحت مي كردند. 🔹️روز اول كه وارد آسايشگاه شديم، از آب و غذا خبري نبود؛ بنابراين روي كف آسايشگاه دراز كشيديم و به دليل كمبود جا، نوبتي استراحت مي كرديم. گرما بيداد مي كرد و همه غرق در عرق بوديم. از شدت حرارت، تعدادي از حال رفته بودند و بوي تعفن همه جاي آسايشگاه را فرا گرفته بود و از دستشويي هم خبري نبود. بيشتر افراد بيماري ريوي سختي گرفته بودند و تعدادي از افراد هم مثل من مجروح بودند كه به دليل سرد شدن محل جراحت، بسيار درد مي كشيديم و توان حركت نداشتيم. 🔸️در بين اسرا، بچه هاي سپاه، بسيج و حتي عشاير و مردم عادي نيز وجود داشتند. صداي شيون و زاري مجروحين، فضا را پر كرده بود. همه به شدت تشنه بودند و عراقي ها چنان با كابلهاي ضخيم و بلند بر سر و روي اسرا مي كوبيدند كه صداي شكستن استخوانهاي همديگر را مي شنيديم. آنان با اين كار احساس پيروزي و غرور مي كردند و به همين خاطر از هرگونه اذيت و آزار ما فروگذار نبودند. آنان حتي براي اينكه بهتر ما را شكنجه كنند، به همديگر آموزش مي دادند؛ سپس همه را مجبور كردند كه پيراهنها و كفشهايمان را به بيرون آسايشگاه بريزيم تا به ما لباس بدهند. 🔹️اين كار هم ترفند ديگري از آنان بود و به دليل كمبود نگهبان و نبود حفاظت فيزيكي مناسب، مي خواستند از فرار احتمالي اسرا جلوگيري كنند؛ چرا كه بدون لباس به هيچ وجه امكان فرار نبود.هر كس فقط يك شلوار به تن داشت و همه برهنه بوديم. تا سه ماه هم خبري از لباس نبود. خوشبختانه جنس شلوارم بسيار مقاوم بود و پاره نمي شد. 🔸️بعضي ها نيز فقط يك شورت به تن داشتند كه آن هم عمر چنداني نداشت؛ با اين اوضاع باز هم عراقي ها توجهي به وضعيت ما نمي كردند. آنان مي گفتند پيش بيني اين مقدار اسير را نكرده بوديم و با كمبود امكانات مواجه شده ايم. 🔹️نيروهاي عراق در مقايسه با ميزان جمعيت و مساحت خاكشان در طول جنگ، به طور تقريبي از هر خانواده يك يا دو نفر كشته داشتند كه مجروح و اسير نيز حتمي بود. بيشتر تأسيسات مهم عراق توسط جنگنده بمب افكنهاي ارتش نابود شده بودند و عراقي ها تحمل اين همه خسارت را نداشتند؛ حتي نگهبانان داخل برجكهاي پيراموني اردوگاه، از سربازان مجروحي بودند كه با يك دست عصا داشتند و با دست ديگر تفنگ حمل مي كردند كه نشان از كمبود بسيار شديد نيروي انساني در عراق بود. 🔸️روحية سربازان عراقي به دليل طولاني شدن جنگ بسيار ضعيف بود و مردم زندگي عادي نداشتند. هر گاه نيروهاي ايران پيشرفتي در جنگ به دست مي آوردند، سربازان عراقي به جان ما مي افتادند و تا حد مرگ ما را شكنجه مي كردند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
از آدم‌های سیاسی کشور زیاد انتقاد می‌کرد. می‌گفت: فلان کار اشتباه بوده، فلان کار درست بوده. بهش می‌گفتم: تو که هیچ‌کی رو نذاشتی بمونه، آخر سر طرفدار کی هستی؟ می‌گفت: فقط آقا؛ هر چی آقا بگه.❣ گاهی وقت‌ها که دلش می‌سوخت می‌گفت: آرزوم اینه سرم رو بذارم روی سینه‌ی آقا و دردِدل‌هایی رو که نمی‌تونم به کسی بگم، بهش بگم. 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
حاج‌قاسم ‌هر چه بالاتر رفت ، تواضع ‌و ولایت‌مدارۍاش ‌بیشتر شد ؛ و این‌ ویژگۍ ‌ناب ‌یك ‌انقلابـے مُؤمن‌ است . . ! -💠 حاج‌ حسین‌یکتا - ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خاطره دخترخانم کشف‌حجاب کرده از شهید رئیسی ومحجبه شدن به عشق امام رضا(ع) + از این شیوه دعوت تون لذت بردم... تا آخر ببینید... 🍁 💥 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔هديه شهيد صياد شيرازى به شير بچه ❤️‍🔥سپهبد شهید علی صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش، محسن (بسیجی شهید محمد محسن روزی طلب) را در جبهه دید. گفت: این پسر بچه را بفرستید عقب، اینجا خطرناک است! 💔گفتیم: به قد و قواره کوچکش نگاه نکنید، این یک شیر بچه است، بی ترس برای شناسایی مى رود در دل دشمن! صیاد وقتی نتیجه کار محسن را دید، گفت: درجه های من را بردارید روی دوش این پسر چهارده ساله بگذارید! ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥رفتارهاي غير انساني در اردوگاهها 🔸️روز اول يك سروان عراقي وارد آسايشگاه شد و ضمن معرفي خود، گفت:«شما از حالا اسيران جنگي ما هستيد و انتظار است با عراقي ها همكاري كنيد. وضعيت شما بهتر خواهد شد. لباس، غذا و امكانات ديگر داده خواهد شد و اگر كسي قصد آشوب يا فرار داشته باشد، كشته خواهد شد.» 🔹️در همان موقع نيز تعداد زيادي از نفربرها كه مجهز به تيربار و نورافكن بودند، اطراف اردوگاه مستقر شدند و تا لحظة آخر تبادل اسرا در همان محل براي مقابله با شورشهاي احتمالي و ممانعت از فرار اسرا باقي ماندند. آنها دستورات و مقررات داخل اردوگاه را به وسيلة عرب زبانان ايراني براي ما بازگو كردند و گفتند: «هر موقع در باز شد، بايد همه به صورت پنج نفر، پنج نفر، سرها پايين، دست روي سر و به صورت دو زانو نشسته قرار بگيريم.» 🔸️ارشدي از اسرا هم براي آسايشگاه انتخاب كردند و از هر آسايشگاه يك نفر عرب زبان به عنوان مترجم نيز انتخاب شد. قرار شده بود ساعت 00:10 به محوطه برويم و ساعت چهار بعد از ظهر با آمار كامل به آسايشگاه برگرديم. همواره گرفتن آمار حين خروج و ورود به آسايشگاهها وجود داشت. همه بايد در محوطه قدم مي زدند. 🔸️نشستن، صحبت كردن و راه رفتن دو نفري ممنوع بود و در صورت مشاهده، با كابل تنبيه مي شديم. آسايشگاهها هر روز تفتيش مي شد. همراه داشتن راديو، سيم، ميخ،چاقو و مدارك، عكس، خودكار، مداد، كاغذ و هر چيز ديگري ممنوع بود. همگي فقط لباسي براي پوشش داشتيم. 🔸️سلولهاي انفرادي به ابعاد حدود 60سانتيمتر با دري آهنين شبيه لانة سگ درست كرده بودند و هر كس اعتراض مي كرد و يا مقررات عراقي ها را نقض مي كرد، او را با كابل و باتوم مي زدند و داخل آن اتاقك مي كردند و گاه يادشان مي رفت اسيري در آن محل وجود دارد. گاه هشت ساعت تا يك روز يا بيشتر، فرد را در اين محل قرار مي دادند. 🔹️اين سلولها در وسط محوطة اردوگاه قرار داشت و به دليل گرماي مستقيم آفتاب، بسيار داغ و سوزنده و در زمستانها به دليل برودت هوا، بسيار سرد و كشنده بود. موقع آزاد شدن از سلول انفرادي، از درد پاها، دستها، گردن و بدن، افراد تا هفته ها توان حركت نداشتند. فرد هر چه در آنجا فرياد مي كشيد و گريه مي كرد، كسي نبود جوابش را بدهد. 🔸️در ابتدا تا دو روز به هيچ كس اجازة خروج از آسايشگاه را نمي دادند و گويا از يادها رفته بوديم. هر چه اعتراض مي كرديم، عراقي ها از پشت پنجره مي گفتند: «بعداً،بعداً» 🔸️آسايشگاه تبديل به دستشويي شده بود. هم زندگي مي كرديم و هم رفع حاجت. آنها كاري كرده بودند كه حيا و شرم از بين رفته بود. اسرا با همديگر انس گرفته بودند تا بتوانند در شرايط سخت و غير انساني زندانهاي مخوف عراق، دوام بياورند. همه دريافته بوديم كه در آن مكان بايد همديگر را تحمل كنيم و به درد هم برسيم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا