eitaa logo
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
932 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
88 فایل
﷽ شهدا سنگ نشانند که ره گم نکنیم. "اولین کانال رسمی شهید علی آقاعبداللهی در ایتا " هدف بنده ازاین ماموریت لبیک گفتن به شعار"نحن عباسک یازینب"میباشد. "کانال زیر نظر خانواده محترم شهید" خادم: @Pelake2
مشاهده در ایتا
دانلود
درددل فرزند شهید تقدیم به پدرم آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو... تو کجایی پدرم...؟! آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو... بسکه دلتنگ تو ام ،از سر شب تا حالا... آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم که نگو... جانِ من حرف بزن! امر بفرما پدرم. آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو... کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو... پدر ای یاد تو آرامش من...! امشب از کوچه ی دلتنگیِ من میگُذری؟! جانِ من زود بیا بغلم کن پدرم...! آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو... به خدا دلتنگم! رو به رویم بِنِشینی کافیست همه دنیا به کنار... گرچه از دور ولی، من تو را میبوسم آنقَدر خاک کف پای تو هستم که نگو. .. @shahidaghaabdoullahi
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی یکراست رفتم آن جا.روي یک صندلی نشسته بود، پارچه اي هم دور گردنش بسته بود. یکی از بسیجی ها داشت ریش او را کوتاه می کرد. چشمش افتاد به من. به اش اشاره کردم چیزي نگوید. دوست داشتم عبدالحسین را غافلگیر کنم. انگار قضیه را گرفت. به روي خودش نیاورد و دوباره مشغول کارش شد. فاصله ي من با صندلی، یکی، دو قدم بیشتر نبود.عبدالحسین به آرایشگر گفت: «ریشم رو کم کوتاه کردي. تا جایی که جا داره، کوتاه کن؛ زیر گلو و بالاي صورت و پشت گردن رو هم خوب صاف کن.» چشمهاي آرایشگر گرد شد.خنده ي ساختگی اي کرد و گفت: «تا جایی که یادمه حاج آقا، شما ریشتون رو زیاد کوتاه نمی کردین، زیر گلو و رو گونه ها رو هم نمی گذاشتین تیغ بزنم، حالا خبري شده که این طوري می گید؟»عبدالحسین با خنده جواب داد: «شما صاف کن، کاري به بقیه اش نداشته باش.» او باز مشغول کارش شد و گفت:«خوب ما می خوایم بدونیم حاج آقا، دونستن که عیب نیست.» عبدالحسین کمی خودش را رو صندلی جابجا کرد. گفت: «پدر جان، پشت سر و زیر گلو که صاف باشه، وقتی ماسک بزنیم، خوب می چسبه و هوا نمی ره داخلش، این طوري دشمن هرچی که شیمیایی بزنه، آدم می تونه استقامت کنه و بجنگه.» از نگاه جوان آرایشگر، خواندم که انگار تعجبش بیشتر شده.گفت: «حاج آقا اگه جسارت نباشه، عرضی می خوام خدمتتون بکنم.» «بفرمایید.» «راستش ما بسیجی ها همیشه بین خودمون شما رو به شهامت و به شجاعت اسم می بریم، همه می دونن که عراق براي سر شما جایزه گذاشته و به تون می گن "بروسلی" و دائماً از تون بد می گن.» آمد این طرف صندلی و باز مشغول کارش شد.ادامه داد:«با این حسابها، شما که دیگه نباید بترسین.» عبدالحسین گفت: «اتفاقاً من می ترسم، ولی نه از جنگ و از مرگ، بنده از مفت مردن می ترسم، مثلاً اگر تو یک گودالی نشسته بودم و داشتم با بیسیم حرف می زدم و یکهو دشمن شیمیایی زد و من اون جا مردم، در این صورت چکار کردم براي جنگ؟» آرایشگر چیزي نگفت. عبدالحسین، باز پی حرف را گرفت. «اگر ماسک رو قشنگ و مرتب بستم و نگذاشتم تیک ذره هوا بره تو، اون وقت تا آخرین لحظه می جنگم و تیپ رو هدایت می کنم؛ یک رزمنده ي خوب، باید تا جایی که می توانه بکشه و بعد خودش کشته بشه.» مثل همیشه از شنیدن صحبتهاي او داشتم لذت می بردم. برام خیلی جالب بود که یک فرمانده ي تیپ، به این صمیمیت دارد با یک بسیجی حرف می زند؛ آن هم فرمانده اي که زبانزد خاص و عام است، و به عنوان «خط شکن»معروف شده. می خواستم بقیه ي حرفهاش را گوش کنم، یکدفعه چند قدمی آن طرفتر چشمم افتاد به «درویشی» او همین که مرا دید. با صداي بلندي گفت: «به به! آقاي حسینی.»عبدالحسین تا این را شنید، ملاحظه ي کار آرایشگر را نکرد. یکدفعه بلند شد و به تمام قد ایستاد.موها ریخت روي پاهاش و رو زمین. آمد جلو. با همان سرو وضع مرا گرفت تو بغلش و شروع کردیم به روبوسی و احوالپرسی. درویشی هم آمد کنارمان. خدا رحمتش کند. با خنده گفت: «بسه دیگه آقاي برونسی، ما هم می خوایم احوالپرسی کنیم با سید.» کم کم وحیدي و ارفعی و دو، سه تا دیگر از بچه ها هم آمدند. عبدالحسین پرسید: «از کی این جا وایستادي؟» لبخندي زدم و گفتم:«چند دقیقه اي می شه، داشتم سخنرانی شما رو گوش می دادم.» زد به شانه ام و گفت: «برو بابا، هنوز نیومده شروع کرد، سخنرانی چیه دیگه؟» رو کرد به آرایشگر و گفت:«حاجی چرا نگفتی که آقا سید پشت سر من وایستاده؟» «ایشون خودش اشاره کرد که من چیزي نگم، نمی دونستم این قدر دوستش دارین وگرنه زودتر می گفتم.» گفت: «بگذار من کارم تموم بشه، بعد در خدمتم.» نشست روي صندلی و چند دقیقه ي بعد کار آرایشگر تمام شد. با هفت، هشت تا دیگر از بچه ها که آمده بودند، رفتیم چادر فرماندهی. چاي خوردیم و مشغول صحبت شدیم. از فرمانده گردانهاي تیپ بود که در همان عملیات شهید ش هر دو شهید شدند چند دقیقه اي که گذشت، به ام گفت:«اتفاقاً من با شما کار هم داشتم، خدارسوندت.» بلند شد. من هم.از بچه ها خداحافظی کردیم و از چادر زدیم بیرون. رفتیم یک گوشه ي دنج. وقتی نشستیم و جا خودش کردیم، خنده از لبش رفت. قیافه اش جدي شد و شروع کرد به صحبت. آن روز، حدود یک ساعت و نیم حرف زد برام. حرفهاش همه وصیت بود. بیشتر از هر چیزي، سفارش خانواده و بچه هاش را می کرد. می گفت: «بعد از من، تو حکم پدر داري براي اونها، اگر تو حقشون کوتاهی بکنی، روز قیامت مطمئن باش که جلوت می گیرم!» حتی مسائل دقیق و ظریف را هم می گفت.مثلاً سفارش می کرد که فلان چیز تو خانه است، از فلان جا بر می داري و این کار را می کنی. می گفتم: «چه خبره حاج آقا؟ حالا بعداً باز هم رو می بینیم.» می گفت: «بالاخره وصیت چیز خوبیه.» می گفتم: «شما از این صحبتها قبلاً هم داشتی، ان شاءاالله صحیح و سالم می مونی و هیچ طوري نمی شه نمی دانم تو آن لحظه ها، عشق به عبدالحسین مانع قبول حقیقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹اللّھمَّ‌عَجِّـلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَـرَج🌹 زیارت عاشــــــورا❥ « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَهَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ سلام بر تو اى ابا عبداللّه سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى برگزیده خدا و فرزند برگزیده اش سلام بر تو اى فرزند امیر مؤ منان و فرزند آقاى اوصیاء اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِساَّءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ سلام بر تو اى فرزند فاطمه بانوى زنان جهانیان سلام بر تو اى که خدا خونخواهیش کند و فرزند چنین کسى و اى کشته اى که انتقام کشته گانت نگرفتى... ۱۴۰۱/۰_۳/۲۹_لغایت_یکم_محرم_۱۴۰۱_ @shahidaghaabdoullahi
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
💚یا امیرالمومنین حیدر💚: 💚یا امیرالمومنین حیدر💚: 🕊1شهید حاج قاسم سلیمانی🌹 🕊2شهید حسین معزغلامی🌹 🕊3شهی
روز بیست و یکم چله مون ان شاء الله درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شده باشد 💫محب اهلبیت 💫 🌹سرباز امام زمان🌹 وان شاءالله شهادت🤲🏻💔 هدیه میکنیم به روح مطهرشهید والا مقام صدر الله فنی 🥀🥀 زیارت عاشورا قربتا الی الله
📣 هشت روز مانده🤩 شنیدیم و فرمان می‌بریم مَعاشِرَ النّاسِ، قُولُوا الَّذى قُلْتُ لَكُمْ وَ سَلِّمُوا عَلى عَلِىٍّ بِاِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ وَ قُولُوا: سَمِعْنا وَ اَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ اِلَیْكَ الْمَصیرُ {در تصویر} @shahidaghaabdoullahi
❤‏قرار شبانه❤ بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد 🦋بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ🦋 💚اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ💚 ❤️دعــای سـلامتی امــام زمــــان(عج)❤️ 💚اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا💚 اللھم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج ❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
اعمال قبل از خواب :) شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃 @shahidaghaabdoullahi
🌸 امام صادق علیه السلام : نماز شب ،چهره را زیبا و اخلاق را نیکو و بوی بدن را پاک و خوش و روزی را فراوان و بد هکاری را ،ادا و هم وغم را بر طرف می سازد و دیده را جلا می بخشد. رساله لقاء الله ص185 امام صادق ع فرمود: خانه هایی که در آنها نماز شب خوانده شود، بر اهل آسمان چنان می درخشد که ستارگان بر اهل زمین می درخشد. @shahidaghaabdoullahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀{بسم رب الشهدا والصدیقین}🥀 شهادت اتفاقی نیست سعادتی است که نصیب هرکس نمی شود باید شهیدانه زندگی کرد تا شهیدانه بمیری… 🌻قرار اول هر صبح🌻 برنامه امروزخود را بنویسیم. با رعایت نظم، کارمان را پیش ببریم. هدف را مشخص کن.😉🍃 🌷شادی روح تمام شهــدا، و امام شهدا و سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج 5صلـــوات🌷 ✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ...✨ @shahidaghaabdoullahi
اگر قسمت شود یک لحظه رویت را ببینیم از آن دم تا قیامت ما به سجده می نشینیم یاایهاالعزیز سلام علیک💚 🌻أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🌻
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🌹🕊 🕊🌹 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم. فَاَفُوزَمَعَکُم @shahidaghaabdoullahi
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی یکدفعه صداي آهسته اي به گوشم خورد. از توي حیاط بود. صداي بسته شدن در کوچه، آن هم با احتیاط، یک آن دلم از خوشحالی لرزید.عبدالحسین، هشتاد روز مرخصی نیامده بود. فکر این که او باشد، از خانه کشاندم بیرون. حدسم درست بود. جلوي در هال دیدمش، با همان لبخند همیشگی. سلام و احوالپرسی که کردیم، با صداي ذوق زده ام گفتم: «برم بچه ها رو بیدار کنم.» آهسته گفت: «نه، نمی خوام بچه ها رو بیدار کنی.» «چرا؟!» «بگذار بیام تو، برات می گم.» جوري گفت که زیاد ناراحت نشوم؛ فردا صبح زود باید می رفت کاشمر. هم قرار بود سخنرانی کند. هم با فرمانده ي آن جا وعده داشت. گفت: «ان شاءاالله فردا بعد از ظهر هم بر می گردم و می آم پیش شما؛ این جوري بچه ها رو بهتر و سیرتر می تونم ببینم.»یک ساعتی مانده بود به اذان صبح، از خواب بیدار شدم. چراغ آشپزخانه روشن بود. یقین داشتم عبدالحسین است. بیشتر وقتها که می آمد مرخصی، روزه می گرفت. یکدفعه هم یادم نمی آید که مرا بیدار کرده باشد که سحري درست کنم یا مثلاً چاي دم کنم. همه ي کارها را خودش می کرد. از جام بلند شدم.رفتم آشپزخانه.یک قوري چاي و دو تا استکان گذاشته بود تو سینی.به اش سلام کردم.جوابم را با خنده و خوشرویی داد.به سینی اشاره کردم و پرسیدم: «اینا رو جایی می بري؟» خندید و آهسته گفت: «یک بنده خدایی تو کوچه است، نمی دونم مسافره، زواره، می خوام براش چایی ببرم، ثواب داره، صبح جمعه اي.» سینی را برداشت و رفت بیرون، بی سر و صدا. مدتی بود که هر وقت می آم مرخصیخ، سابقه ي این کار را داشت. یا چاي می برد بیرون و یا هم میوه و غذا.هر بار که می پرسیدم: براي کی می بري؛ جوابهایی از همان دست می داد. جالب این بود که همه ي آن مسافرها و رهگذرها هم، اکثراً ماشین داشتند! صبح، اذان که گفتند نماز خواند و راه افتاد طرف کاشمر. همیشه یکی، دو نفر محافظ داشت. به خاطر فرار از منیت و خودستایی، تمام آنها را مسافر و رهگذر معرفی می کرد. این مسأله را تا بعد از شهادتش نفهمیدم سه، چهار ساعتی مانده بود به غروب. بچه ي همسایه آمد و گفت: «آقاي برونسی از کاشمر تلفن زدن، با شما کار دارن.» آن روز لوله هاي آب، توي کوچه ترکیده بود و ما از صبح آب نداشتیم. همین حسابی کلافه ام کرده بود. پیش خودم گفتم: «اینم حتماً زنگ زده که بگه من نمی تونم بیام!» بچه ي همسایه منتظر ایستاده بود. با ناراحتی به اش گفتم: «برو پسر جان از قول من به آقاي برونسی بگو هر چی دلش می خواد تو همون کاشمر، پیش فامیلش بمونه و از همون جا هم بره جبهه، دیگه خونه نمی خواد بیاد!» دم دماي غروب بود. آب تازه آمده بود و تو حیاط داشتم ظرفها را می شستم.یکدفعه دیدم آمد. به روي خودم نیاوردم. از دستش حسابی ناراحت بودم.حتی سرم را بالا نگرفتم.جلوي من، روي دو پایش نشست. خندید و گفت: «چرا این قدر ناراحتی؟» هیچی نگفتم. خودم خودم را داشتم م خوردم.مهربانتر از قبل گفت: «براي چی نیومدي پاي تلفن؟ تو اصلاً می دونی من چرا زنگ زدم؟» باز چیزي نگفتم. « می خواستم یک چند روزي ببرمتون کاشمر.» تا این را گفت، فهمیدم عیب کار از طرف خودم بوده که زود جوش آوردم. ولی نمی دانم چرا دلخوري ام لحظه به لحظه بیشتر می شد و کمتر نه.دیگر بچه ها آمدند دورش را گرفتند. یکی یکی می بوسیدشان و احوالپرسی می کرد. باهاشان هم رفت توي خانه. کارم که تمام شد، ظرفهاي شسته را برداشتم و رفتم تو.آمد طرفم. مهربان و خنده رو گفت: «من از صبح چیزي نخوردم، اگر یک غذایی چیزي برام درست کنی، بد نیست.» 277 می خواست یخ ناراحتی ام را آب کند. من ولی حسابی زده بودم به سیم آخر!لام تا کام حرف نمی زدم.رفتم آشپزخانه. چند تا تخم مرغ شکستم.دخترم فاطمه " 1 ،." آن وقتها شش، هفت سالش بود.صداش زدم و بلندگفتم: «بیا براي بابات غذا ببر.» یکدفعه انگار طاقتش طاق شد. آمد آشپزخانه.گفت:«بابا چیزي نمی خواد.» رفت طرف جالباسی.ناراحت و دلخور ادامه داد: «حالا فاطمه براي بابا غذا بیاره؟!» عباس و ابوالفضل را بغلش کرد. بقیه بچه ها را هم دنبالش راه انداخت. از خانه رفت بیرون. نمی خواستم کار به این جا بکشد، ولی دیگر آب از سر گذشته بود. چند دقیقه گذشت.همه شان برگشتند.مادرم هم بود. شستم خبردار شد که رفته پیش او شکایت.آمدند تو.سریع رفتم اتاق دیگر. انگار بغض چند ساله ام ترکید.زدم زیر گریه " 2." کار از این خرابتر نمی توانست بشود که شد. کمی بعد شنیدم به مادرم می گوید:«این حق داره خاله، هرچی هم که ناراحت بشه حق داره، اصلاً هم از دستش ناراحت نیستم. ولی خوب من چکار کنم. نمی توم دست از جبهه بردارم، من تو قیامت مسؤولم.» انگشت گذاشته بود رو نکته ي حساس.انگار خودم هم تازه فهمیده بودم که به خاطر جبهه رفتن زیاد او ناراحت هستم.مادرم گفت:«حالا -اسم دختر اولم هم فاطمه بود که در همان سن چند ماهگی مرحوم شد 2 -بعدا مادر
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
💚یا امیرالمومنین حیدر💚: 💚یا امیرالمومنین حیدر💚: 🕊1شهید حاج قاسم سلیمانی🌹 🕊2شهید حسین معزغلامی🌹 🕊3شهی
💚یا امیرالمومنین حیدر💚: روز بیست و چهارم چله مون ان شاء الله درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شده باشد 💫محب اهلبیت 💫 🌹سرباز امام زمان🌹 وان شاءالله شهادت🤲🏻💔 هدیه میکنیم به روح مطهرشهید والا مقام اسماعیل دقایقی 🥀🥀 زیارت عاشورا قربتا الی الله
🌺 رسول خدا صلی الله علیه و آله: ✍ محبّت من و محبّت اهل بيت من در هفت جا كه هراس آن‌ها بسيار بزرگ است، سودمند است: 1 ـ هنگام مرگ، 2 ـ در قبر، 3 ـ هنگام برانگيخته شدن، 4 ـ هنگام دريافت نامه اعمال، 5 ـ هنگام حسابرسى، 6 ـ هنگام سنجش اعمال، 7 ـ هنگام عبور از صراط 📚 امالى صدوق، ص 18 کمی تا بهجت🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانلود+دعای+توسل+مهدی+سماواتی+++متن.mp3
10.19M
🌸قرار چهارشنبه شب هامون دعای توسل بنیابت از شهدایی دفاع مقدس شهید ابراهیم هادی شهدایی مدافعان حرم 🌸 شهید علی آقا عبداللهی ♥التماس دعای شهادت برای سلامتی اقا صاحب زمان عج برای حاجت روایی اعضای کانال مجموعه شهید علی آقا عبداللهی🤲🏻 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌حضࢪٺ‌زینب‌کبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🌹🕊🌹 علاّمه مجلسی فرموده است: در بعضی از کتاب‌های شایسته احترام از محمّد بن بابویه نقل کرده‌اند که این دعا را از امامان(علیهم‌السلام) روایت کرده و گفته است: در هیچ امری آن را نخواندم مگر آنکه به زودی اثر اجابت آن را یافتم التماس دعا 🌼🕊🌼 امام صادق(ع) فرمود: 🌹عيد غدير، روزي است كه رسول خدا(ص) علي(ع) را بعنوان پرچمدار براي مردم برافراشت و فضيلت او را در اين روز آشكار كرد و جانشين خود را معرفي كرد، بعد بعنوان سپاسگزاري از خداي بزرگ آن روزه را روزه گرفت و آن روز، روز روزه داري و عبادت و طعام دادن و به ديدار برادران ديني رفتن است. آنروز روز كسب خشنودي خداي مهربان و به خاك ماليدن بيني شيطان است🌹 ❤اَللهُمَ صَّلِ عَلےِمُحَمَدوآلِ مُحَمَدوعَجِل فَرَجَهُم❤