eitaa logo
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
934 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
88 فایل
﷽ شهدا سنگ نشانند که ره گم نکنیم. "اولین کانال رسمی شهید علی آقاعبداللهی در ایتا " هدف بنده ازاین ماموریت لبیک گفتن به شعار"نحن عباسک یازینب"میباشد. "کانال زیر نظر خانواده محترم شهید" خادم: @Pelake2
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀خادم الشهدا🥀: 🥀خادم الشهدا🥀: ✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀رمان ✿❀ ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت دوست هایم وقتی توی خیابان من و ایوب را با هم می دیدند، می گفتند: "تو که می خواستی با جانباز ازدواج کنی پس چی شد؟؟" هر چه می گفتم ایوب هم است، باورشان نمی شد. مثل خودم، روز اول خواستگاری. بدن ایوب پر از تیر بود و هر کدام هم برای یک عملیات. با های توی سینه اش مشهور شده بود. آنها را از با خودش داشت. از وقتی ترکش به قلبش خورده بود تا اتاق عمل، چهل و پنج دقیقه گذشته بود و او زنده مانده بود. روزنامه ها هم خبرش را نوشتند، ولی بدون اسم تا خانواده اش نگران نشوند. همان عملیات فتح المبین تعدادی از ها زیر آتش خودی و دشمن گیر می افتند،طوری که اگر به توپخانه یک گرای اشتباه داده می شد، رزمنده های خودمان را می زد. ایوب طاقت نمی آورد، از فرمانده اجازه می گیرد که با ماشین برود جلو و بچه ها را بیاورد... چند نفری را می رساند و بر می گردد. به مجروحی کمک می کند تا از روی زمین بلند شود، کنارشان منفجر می شود.ترکش ها سرِ آن مجروح را می برد و بازوی ایوب را. موج انفجار چنان ایوب را روی زمین می کوبد که اشهدش را می گوید. سرش گیج می رود و نمی تواند بلند شود. کسی را می بیند که نزدیکش می شود.می گوید بلند شو. و . ایوب بازویش را که به یک پوست آویزان شده بود، بین کش شلوار کردیش می گذارد و تا خاکریز می رود می گفت: _ من از بازمانده های هستم. این را هر بار می گفت...، صدایش می گرفت و اشک در چشمانش حلقه میزد. دکترها می گفتند سردرد های ایوب برای آن است که توی سرش جا خوش کرده اند... از شدت درد می شد و چشمانش را می پوشاند. برای آنکه آرام شود سیگار می کشید. روز خواستگاری گفتم که از سیگار بدم می آید، قول داد وقتی عمل کند و دردش خوب شود، سیگار را هم بگذارد کنار. دکترها موقع عمل به جای سه تا، پنج تا ترکش دیدند که به قسمت حساسی از نزدیک بودند. عمل سخت بود و یک اشتباه کوچک میتوانست ایوب را بگیرد. وقتی عمل تمام شد،... دکتر با ذوق دور ایوب تازه به هوش آمده می چرخید. عددهایی را با دست نشانش می داد و ایوب که درست می گفت، دکتر بیشتر خوشحال می شد به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند @shahidaghaabdoullahi