eitaa logo
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
929 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
88 فایل
﷽ شهدا سنگ نشانند که ره گم نکنیم. "اولین کانال رسمی شهید علی آقاعبداللهی در ایتا " هدف بنده ازاین ماموریت لبیک گفتن به شعار"نحن عباسک یازینب"میباشد. "کانال زیر نظر خانواده محترم شهید" خادم: @Pelake2
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی دو روزی صبر کن ای جان بر لب آمده💔 زان که خواهم در حضور دوست بسپارم تو را 😭🌱 ❤️ @shahidaghaabdoullahi
○|🌻|○ جاده‌ےزندڱےام... بدجور به‌ پیـچ وخم‌ افتاده!😔 💔دلم‌ محتاج‌ نیم‌نگاهــےازشماست؛ اے" "...🕊❣ اجابت‌ ڪن‌ دل‌ خسته‌ام‌را... 💔 🌱 💫 💎 🖇🍃 🎤 شَھید علاء حسنْ نجمہ♥️ نمیشید✌️😌 ♥️🌱○| @shahid_najma |○
جواد الله کرم
*⚘﷽⚘ گفتم... اما شما این جزئیات را درباره جانبازیتان ب خانواده من نگویید من باید از وضعیت شما باخبر میشدم ک شدم.... گفت......خب حاج خانم نگفتید مهریه تان چیست؟؟ چند لحظه فکر کردم و گفتم...قران سریع گفت...مشکلی نیست.... از صدایش معلوم بود ذوق کرده است.... گفتم ولی یک شرط و شروطی دارد.... ارام پرسید.... چه شرطی؟؟ +نمیگویم یک جلد قران.... میگویم "ب" بسم الله قران تا اخر زندگیمان حکم بین من و شما باشد.....اگر اذیتم کنید ،ب همان "ب " بسم الله شکایت میکنم .... اما اگر توی زندگی با من خوب باشید،شفاعتتان را ب همان "ب" بسم الله میکنم.... ساکت بود از کنار چادرم نگاهش کردم ..... سرش پایین بودو فکر میکرد.... صورتش سرخ شده بود.... ترسانده بودمش..... گفتم انگار قبول نکردید.... +نه قبول میکنم ،فقط یک مساله میماند چند لحظه مکث کرد...... شهلا؟ موهای تنم سیخ شد.... از صفورا شنیده بودم ک زود گرم میگیرد و صمیمی میشود... ولی فکر نمیکردم تا این حد باشد.... نه به بار بود و نه به دار ،انوقت من را ب اسم کوچکم صدا میزد..... 🌈 @shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘ پرسیدم چی؟؟؟؟ +فضیه برای من کاملا روشن است من فکر میکنم تو همان همسر مورد نظر من هستی،فقط مانده چهره ات..... نفس توی سینه ام حبس شد..... انگار توی بدنم اتش روشن کرده باشند.... ادامه داد... تو حتما قیافه من را دیده ای،اما من...... پریدم وسط،حرفش .... از در ک وارد شدید شاید یک لحظه شما را دیده باشم اما نه انطور ک شما فکر میکنید..... +باشد به هر حال من حق دارم چهره ات را ببینم .... دست و پایم را گم کرده بودم.... تنم خیس عرق بود.... و قلبم تند تر از همیشه میزد.... حق ک داشت..... ولی من نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم.... +اگر رویت نمیشود ،کاری ک میگویم بکن،؛چشم هایت را ببیند و رو کن ب من..... خیره ب دیوار مانده بودم.... دست هایم را ب هم فشردم .... انگشت هایم یخ کرده بودند.... چشم هایم را بستم و به طرفش چرخیدم....... چند ثانیه ای گذشت.... گفت خب کافی است...... 🌈 @shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘ دعای کمیلمان باید زودتر تمام میشد با شهیده و زهرا برگشتیم خانه خاواده ایوب تبریز زندگی میکردند و ایوب که زنگ زد تا اجازه بگیرد گفت با خانواده دوستش اقای مدنی می ایند خانه ما از سر شب یکبند باران میبارید مامان بزرگترها را دعوت کرده بود تا جلسه خواستگاری رسمی باشد زنگ در را زدند اقا جون در راباز کرد ایوب فرمان موتور را گرفته بود و زیر شر شر باران جلوی در ایستاده بود سلام کرد و امد تو سر تا پایش خیس شده بود از اورکتش اب میچکید اقای مدنی و خانواده اش هم جدا با خانواده اش با ماشین امده بودند مامان سر و وضع ایوب را که دید گفت بفرمایید ای اتاق لباسهایتان را عوض کنید ایوب دنبال مامان رفت اتاق اقاجون مامان لباسهای خیسش را گرفت و اورد جلوی بخاری پهن کرد چند دقیقه بعد ایوب پیژامه و پیراهن اقاجون به تن امد بیرون و کنار مهمانها نشست و شروع به احوال پرسی کرد فهمیده بودم این ادم هیچ تعارف و تکلفی ندارد و با این لباسها در جلسه خواستگاری همانقدر راحت و ارام است که با کت و شلوار..... 🌈 @shahidaghaabdoullahi
*🍃سلام بزرگواران ✋ زندگینامه 🌹 تقدیم به نگاه پرمهرتون😊👆👆 @shahidaghaabdoullahi
⚘﷽⚘ 📌شهیـدانه .....🌷 شهادت طلوعے دوباره است که تو را میخواند عقل و عشق در رگهاے شهادت جاریست عقل میگوید برو و عشق میخواند بیا ... آنگاه ست که در آغوش معشوق و معبودت "الله" جاےمیگیرے .... سلام برشما شهیدان که خدا عاشقتان شد و شما را آسمانے کرد شهدا با نگاهتان ما را هم آسمانے کنید. @shahidaghaabdoullahi
*از خود گذر ڪنیم ڪه این خــوان آخر است این بیمـہ ی حضرت حیــدر است  تحـریم میکنند ڪہ تســلیممان کنند غافل از این ڪہ دل بہ بلاها شــناور است  ما را به سر هوای اشـارت است * ••••┈••✾🕊❣🕊✾••┈•••• @shahidaghaabdoullahi
🌀 *💌 ❤️ : هرڪدام از شما یڪ شهــید را دوست خود بگیرد و سیره عملی و سبڪــ زندگـــــی او را بڪار ببندید ببینید چطــور رنگ و بوی شهدا را به خود می‌گیرید و خدا به شما عنایت می‌کند * ••••┈••✾🕊❣🕊✾••┈•••• @shahidaghaabdoullahi
❣إِشْڣَعْ ݪَݩاٰ عِݩڋَاڶݪّهْ أَږْݕـ❤️ـٰاݕَݦْ❣: چِقَد حالِ دلمون خرابه این روزا ... چِقدر شرمنده ایم! چِقد این دلِ❤️ لاکردار دارِه اذیت میشه خَسته ایم.... خُدا خودت کمک کن پاشیم خودت کمک کُن نشیم دلیلِ طول غیبت خودت کمک کن نَشیم سربازِ دشمن نَشیم شمرِ زمونه ! خُدا جز تو کی میتونه دلایِ زخمی و آلودمونو پاک کنه کمکمون کن! از همین کانال برسیم بِه کانالایِ خطِ مقدم برسیم به خاکریزِ شهادت! برسیم به تو ....
جايش چقدر خاليست او را مى گويم تنها چيزى كه برايم گذاشت دلتنگيست... @shahidaghaabdoullahi
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
جايش چقدر خاليست او را مى گويم تنها چيزى كه برايم گذاشت دلتنگيست... #شهید_علی_آقاعبداللهی #ابوامیر
شاید دلم تنگ است براےٍ تو ... ڪہ این گونه شده ... نمی دانم ... شاید دلش اخم هایت را می خواهد. ڪمی ادبش ڪن ...! ♥️:) من جدیدا کلا نمی دانم . نه حالم را نه روزگارم ...😔💔 رفیق شهیدم
سلام دوستان عزیز یه مشکلی پیش اومده بیش از اندازه التماس دعا دارم 🤲🤲 خیلی خیلی دعا کنید برام اجرتون با شهدا
واقعا از انرژی هاتون خستگی مون در میره ممنون که هستید 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید کر و لال شهید عبدالمطلب اکبری 😭😭😭😭😭😭😭 پیشنهاد دانلود @shahidaghaabdoullahi
باز هم ما رو شرمنده لطفتون کردید 🙏☺️☺️
🤔❓دنبال محصولات متنوع میگردی؟ 🤩🤩 ♦️ و مفاتیح پالتویی⚡️ ♦️انواع دفترچه های ⚡️ ♦️ عکس سرامیکی⚡️ ♦️ های سنگی رنگارنگ⚡️ ♦️ طبیعی گل محمدی⚡️ 💠 و مرجع خرید محصولات فرهنگی در ایتا 💮 ➕ برگشت محصول💯 🇮🇷از کالای حمایت کنید🇮🇷 ✅ سلالةالزهرا📍در خدمت شما👇👇👇👇👇👇👇👇 eitaa.com/joinchat/938278963C65d6cb9e42 🚛 به سراسر کشور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥استوری اختصاصی 🕊وداع مادر شهید جواد الله کرم در معراج شهدا
🌷🍃 🍃 •نمیدانم شھادت •شرط زیبا دیدن است ، •ےا دل بہ دریازدن؟! •ولےهرچہ هست •جز دریادلان ، •دل بہ دریا نمیزنند :) •عـشق شـهادتـ❤️✋🏻 ‍🌺 شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم
🌷‍ آیت الله سید عبد الله جعفری :🌷 این وسوسه شیطان است که شما گمان می کنید حال ندارید،❗️ باید توجه کرد به نماز اول وقت، دایم الوضو بودن، 🌙 ؛ مراقبه و محاسبه از لزومات سیروسلوک است.✨🕊
*⚘﷽⚘ حرف ها شروع شد ایوب خودش را معرفی کرد کمی از انچه برای من گفته بود به اقاجون هم گفت گفت از هر راهی جبهه رفته است بسیج جهاد و هلال احمر حالا هم توی جهاد کار میکند صحبت های مردانه که تمام شد اقاجون به مامان نگاه کرد و سرش را تکان داد که یعنی راضی است تنها چیزی که مجروحیت ایوب را نشان میداد دست هایش بود جانبازهایی که اقاجون و مامان دیده بودند یا روی ویلچر بودند یا دست و پایشان قطع شده بود از ظاهرشان میشد فهمید زندگی با انها خیلی سخت است اما از ظاهر ایوب نه مامانم با لبخند من را نگاه کرد او هم پسندیده بود سرم را پایین انداختم مادر بزرگم در گوشم گفت تو که نمیخواهی جواب رد بدهی؟؟خوشگل نیست که هست جوان نیست که هست ان انگشتش هم که توی راه خمینی جانتان این طور شده توکه دوست داری توی دهانش نمیگشت اسم امام را درست بگوید هیچ کس نمیدانست من قبلا بله را گفته ام سرم را اوردم بالا و به مامان نگاه کردم جوابم از چشم هایم معلوم بود @shahidaghaabdoullahi