فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم شماره ٢
👆👆👆👆
🎥 قسمتی از اجرای آقای فرزاد جمشیدی در شانزدهمین یادواره شهید علمدار
✅ بخش دوم
🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار
#خاطرهـ شمارهـ سی و دو: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ در جبل الرحمه، رو به صحرای عرفات ایستاده بود، زمز
#خاطرهـ شمارهـ سی و سه:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ مادرش می گفت: «در خانه نشسته بودم، مثل هر روز چشم انتظار سید بودم؛ چشم انتظار لحظه ای که از جبهه برگردد و زنگ خانه را بزند و به استقبالش بروم. ناخودآگاه در همان لحظه صدای زنگ خانه آمد. با عجله رفتم و در را باز کردم، پشت در پسر عموی سید، آقا سید مصطفی بود. دیدم چهره اش درهم و ناراحت است! بعد از احوال پرسی گفت: “زن عمو موضوعی پیش آمده، اما شما نباید ناراحت شوید.” دل توی دلم نبود. با ناراحتی پرسیدم: “چی شده!؟” گفت: “یکی از برادر های پاسدار آمده و با شما کار دارد.” برای لحظاتی از خود بی خود شدم. خدایا یعنی چه خبری برایم آورده اند. ترسی عجیب وجودم را فرا گرفت، نكند سید مجتبی ... سید مصطفی به سمت چپ نگاه کرد، به آرامی قدمی به جلو گذاشتم و از منزل خارج شدم تا آن پاسدار را ببینم. در این چند لحظه کوتاه چه فکر ها که از سرم نگذشت! تا صورتم را برگرداندم صدای سلام شنیدم.
🌷 چهره نورانی پسرم، سید مجتبی، در مقابلم بود. گفتم: “مجتبی خدا خفه ات نکند این چه کاری بود که با من کردی تو که من را کشتی!” پسرم را در آغوش گرفتم. بعد در حالی که می خندیدیم، به داخل خانه رفتیم. مجتبی رو به من کرد و بعد از معذرت خواهی گفت: “مادر جان خیلی شما را دوست دارم، اما می دانی جنگ است هر لحظه امکان دارد خبر شهادت مرا برای شما بیاورند. می خواستم آماده باشی.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
#اطلاع_رسانے
👆👆👆👆
🔺بیست و دومین یادواره شهید حاج سید مجتبی علمدار
☑️ پنجشنبه ۱٣ دی ماه ٩٧، ساعت ۱٨
ساری، میدان امام (ره)، حسینیه عاشقان کربلا
🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار
#خاطرهـ شمارهـ سی و سه: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ مادرش می گفت: «در خانه نشسته بودم، مثل هر روز چشم
#خاطرهـ شمارهـ سی و چهار:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ مدتی بود كه در میدان منتظر مسافر بودم، حالا كه می خواستم بروم نمی توانستم تكان بخورم! ده تا تاكسی جلو و پشت سرم ایستاده بودند. همان حین متوجه جوانی كه چفیه دور گردنش انداخته بود شدم، انگار اهل آبادان بود. به همراه یك ساک كوچک به سمت من آمد. زد به شیشه ماشین، شیشه را پایین كشیدم و گفتم: «بفرمایید.» گفت: «من را تا آرامگاه می برید؟» نگاهش كردم و گفتم: «بله، بفرمایید.» تا نشست توی ماشین چشمش به عكس سید افتاد كه چسبانده بودم روی شیشه. دستی روی آن كشید و شروع كرد به گریه کردن. تعجب كردم و گفتم: «آقا، قضیه چیه!؟» گفت: «من این سید را نمی شناختم. یک ماه پیش رفتم شهر قم، داخل پاساژ چشمم افتاد به عكس ایشان. ناخودآگاه به سمت آن عكس كشیده شدم، چهره معصومانه ای داشت. رفتم داخل مغازه، عكس و نوارهای مداحی سید را خریدم، شب و روزم شده بود گوش دادن به نوار های مداحی سید.
🌷 شبی در خواب سید را دیدم كه به سمت من آمد، دعوتم كرد كه سر مزارش بیایم و زیارت عاشورا بخوانم. به سید گفتم: من اصلا تا حالا شمال نرفته ام، چه جوری بیام و پیدایت كنم، گم می شوم. نرفتم و فراموشش كردم. چند وقت بعد دوباره به خوابم آمد و گفت: چرا نمی آیی سر مزارم؟! از خواب كه بلند شدم سریع وسایلم را جمع كردم و راه افتادم. توی راه خوابم برد. ماشین هم داشت از ساری عبور می کرد. سید آمد و تكانم داد و گفت: «پاشو رسیدی.» ناگهان چشم هایم را باز كردم. همان موقع راننده گفت: “ساری جا نمونید.” سریع پیاده شدم و راه افتادم. ناخواسته به سمت ماشین شما آمدم. وقتی گفتم پسر دایی و داماد خانواده سید هستم تعجبش بیشتر شد. رساندمش آرامگاه، بعد ماندم و گفتم: شما زیارت عاشورا بخوان من منتظرم. باید برویم منزل سید، گفت: «اصلا غیر ممکنه!!» گفتم درِ خانه سید به روی كسی بسته نیست چه برسد به اینكه خودش دعوت كرده باشد.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم شماره ٣
👆👆👆👆
🎥 قسمتی از اجرای آقای فرزاد جمشیدی در شانزدهمین یادواره شهید علمدار
✅ بخش سوم
🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم شماره ۴
👆👆👆👆
🎥 قسمتی از اجرای آقای فرزاد جمشیدی در شانزدهمین یادواره شهید علمدار
✅ بخش چهارم
🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم شماره ۵
👆👆👆👆
🎥 قسمتی از اجرای آقای فرزاد جمشیدی در شانزدهمین یادواره شهید علمدار
✅ بخش پنجم
🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار
#خاطرهـ شمارهـ سی و چهار: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ مدتی بود كه در میدان منتظر مسافر بودم، حالا كه
#خاطرهـ شمارهـ سی و پنج:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ از روایت فتح تهران تماس گرفتند، خواستند كه برویم و درباره شهید سید مجتبی علمدار فیلم تهیه كنیم. گفتم: «یعنی چی!؟ آقا سید كه زنده است. برویم برای او فیلم تهیه كنیم؟! همین یكی دو ماه پیش بود كه برنامه روایت فتح، مصاحبه ایشان را پخش کرد.» گفتند: «ایشان شهید شده اند.» با تعجب پرسیدم: «چطور؟!» گفتند: «آقا سید مجتبی علمدار جانباز شیمیایی بودند.» من آن موقع مشغول کار بر روی پروژه شهید جهان آرا بودم. آمدم و فیلم مصاحبه سید را دیدم. بعد هم گروهی را آماده كردم و رفتیم ساری.
🌷 ابتدا به سراغ لشكر ۲۵ رفتیم و خودمان را معرفی كردیم، گفتیم می خواهیم درباره سردار شهید سید مجتبی علمدار، فیلم تهیه كنیم. به ما گفتند درجه سید سردار نبوده، او سروان بوده. با خودم فكر كردم كه روایت فتح درباره سرداران فیلم تهیه می كند، نه ... کسی زیاد تحویل نگرفت. پس از مدتی با ناراحتی برگشتیم تهران، به روایت فتح اعلام کردم كه ادامه نمی دهیم. شب آمدم خانه، نیمه های شب خواب عجیبی دیدم. دو نفر سید با لباس سبز به سمت من آمدند. به من گفتند: «رفتی به جایی تا از نوادگان ما فیلم بگیری، اما برگشتی؟!» با ترس از خواب پریدم. به آنچه در خواب دیده بودم فكر می كردم. رفتم وضو گرفتم و نمازم را خواندم، دوباره خوابیدم. همان خواب دوباره تکرار شد. صبح اول وقت رفتم روایت فتح. گفتم می خواهم برای سید کار کنم. تعجب کردند. وسایل سریع آماده شد، به همراه عوامل حرکت کردیم.
🌷 در ساری دوباره همان مسائل پیش آمد. کسی همکاری نمی کرد! در همان محل لشکر ۲۵ نشسته بودیم که یکی از دوستان آقا مجتبی (مجید کریمی) آمد! گفت: «در خواب سید را دیدم که گفته برو لشکر. بچه های روایت فتح منتظر کمک هستند. برو کمکشان کن.» رفتیم با خانواده شهید علمدار دیدار كردیم. رفقای او هم جمع شدند. بعد به همراه گروه رفتیم و از شب تا نزدیک صبح برنامه ضبط كردیم. خیلی عجیب بود، همه خاطرات او زیبا و در عین حال غمبار بود. برگشتیم تهران. برنامه در چهار قسمت آماده شد.
🌷 بعد از مدتی دوباره از روایت فتح با من تماس گرفته و گفتند: «اگر این چهار قسمت را پخش كنیم، هشتاد درصد بینندگان به شدت متأثر می شوند. بهتر است آن را كم كنید.» ما هم صحنه هایی را كه ممكن بود مردم را ناراحت کند كوتاه كردیم، بنابر این تبدیل به دو قسمت شد. وقتی توسط روایت فتح برنامه علمدار پخش شد، خیلی از دوستان شهید سید مجتبی علمدار، كه در شهرستان های دیگر بودند و از شهادت او خبری نداشتند، متوجه شدند و مثل سیل به سمت ساری سرازیر شدند. این برنامه یکی از پر مخاطب ترین برنامه های آن سال بود.
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم شماره ۶
👆👆👆👆
🎥 قسمتی از اجرای آقای فرزاد جمشیدی در شانزدهمین یادواره شهید علمدار
✅ بخش ششم
🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
@shahidalamdar_ir (1).mp3
3.6M
#صوت شماره ۱
👆👆👆👆👆
بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار
🎙 اجرای برنامه/ دکتر فرزاد جمشیدی
🔻🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید سید مجتبی علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار
#صوت شماره ۱ 👆👆👆👆👆 بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار 🎙 اجرای برنامه/ دکتر فرزاد جمشیدی 🔻🔻🔻🔻
@shahidalamdar_ir (2).mp3
10.66M
#صوت شماره ٢
👆👆👆👆👆
بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار
🎙 اجرای برنامه/ دکتر فرزاد جمشیدی
🔻🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید سید مجتبی علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار
#صوت شماره ٢ 👆👆👆👆👆 بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار 🎙 اجرای برنامه/ دکتر فرزاد جمشیدی 🔻🔻🔻🔻
@shahidalamdar_ir (3).mp3
36.11M
#صوت شماره ٣
👆👆👆👆👆
بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار
🎙 روایتگری/ حاج رضا علیپور
🔻🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید سید مجتبی علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار
#صوت شماره ٣ 👆👆👆👆👆 بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار 🎙 روایتگری/ حاج رضا علیپور 🔻🔻🔻🔻🔻 🌹 کان
@shahidalamdar_ir (4).mp3
39.92M
#صوت شماره ۴
👆👆👆👆👆
بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار
🎙 سخنرانی/ دکتر سلیلی
🔻🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید سید مجتبی علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار
#صوت شماره ۴ 👆👆👆👆👆 بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار 🎙 سخنرانی/ دکتر سلیلی 🔻🔻🔻🔻🔻 🌹 کانال رس
@shahidalamdar_ir (5).mp3
47.49M
#صوت شماره ۵
👆👆👆👆👆
بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار
🎙 روضه/ حاج علی اکبری
🔻🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید سید مجتبی علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار
#صوت شماره ۵ 👆👆👆👆👆 بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار 🎙 روضه/ حاج علی اکبری 🔻🔻🔻🔻🔻 🌹 کانال رس
@shahidalamdar_ir (6).mp3
3.88M
#صوت شماره ۶
👆👆👆👆👆
بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار
🎙 مدح خوانی/ حاج علی اکبری
🔻🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید سید مجتبی علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار
#صوت شماره ۶ 👆👆👆👆👆 بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار 🎙 مدح خوانی/ حاج علی اکبری 🔻🔻🔻🔻🔻 🌹 کان
@shahidalamdar_ir (7).mp3
14.88M
#صوت شماره ٧
👆👆👆👆👆
بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار
🎙 زمینه/ حاج علی اکبری
🔻🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید سید مجتبی علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار
#صوت شماره ٧ 👆👆👆👆👆 بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار 🎙 زمینه/ حاج علی اکبری 🔻🔻🔻🔻🔻 🌹 کانال ر
@shahidalamdar_ir (8).mp3
6.29M
#صوت شماره ٨
👆👆👆👆👆
بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار
🎙 واحد/ حاج علی اکبری
🔻🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید سید مجتبی علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار
#صوت شماره ٨ 👆👆👆👆👆 بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار 🎙 واحد/ حاج علی اکبری 🔻🔻🔻🔻🔻 🌹 کانال رس
@shahidalamdar_ir (9).mp3
6.07M
#صوت شماره ٩
👆👆👆👆👆
بیست و دومین یادواره شهید سید مجتبی علمدار
🎙 سینه زنی/ حاج علی اکبری
🔻🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید سید مجتبی علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار
#خاطرهـ شمارهـ سی و پنج: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ از روایت فتح تهران تماس گرفتند، خواستند كه برویم
#خاطرهـ شمارهـ سی و شش:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ قرار بود مراسم اربعین سید فردا برگزار شود. من آن موقع در تبلیغات لشکر بودم. یکی از کارهایی که از زمان جنگ انجام می دادم کشیدن تصاویر شهدا بود. با سید از همان دوران جنگ رفیق بودم. شهید حسین طالبی نتاج، یکی از فرماندهان بی نظیر لشکر، سبب آشنایی من با سید مجتبی شده بود. من هم بعد از آن از این سید بزرگوار جدا نشدم. یک بار در نمازخانه لشکر و بعد از نماز به سراغ سید مجتبی رفتم. بعد از نماز معمولاً چند دقیقه ای سکوت می کرد و با خدا خلوت می کرد، بعد هم سر به سجده می گذاشت. من مقابل سید ایستادم، فکر و ذهن او در نماز بود، اصلاً سرش را بالا نیاورد. او غرق در یار بود. بعد از چند دقیقه متوجه حضور من شد!
🌷 از طرف لشکر گفتند: «برای مراسم فردا یک تابلو بزرگ از تصویر سید آماده کن.» من هم آخر شب، به منزلمان در بابل رفتم. با پارچه و چوب، بوم را آماده کردم، قلم و رنگ ها را برداشتم و به نام خدا شروع کردم. همسرم آن موقع ناراحتی اعصاب شدید داشت. بارها به پزشکان متخصص در شهرهای مختلف مراجعه کردیم اما مشکل او حل نشد. قبل از خواب، همسرم به من گفت: «اگه می شه این تابلو رو ببر بیرون، می ترسم رنگ روی فرش بریزه.» گفتم: «خانم، هوا سرده، من زیر تابلو پلاستیک پهن کردم مواظب هستم که رنگ نریزه.» سکوت کامل برقرار شده بود، حالا من بودم و تصویر سید مجتبی. اشک می ریختم و قلم را روی بوم می کشیدم. تا قبل از اذان صبح، تصویر زیبایی از سید ترسیم شد. خوشحال بودم و خسته. گفتم سریع وسایل را جمع کنم و بعد از نماز کمی بخوابم. آخرین قوطی رنگ را برداشتم که یک باره از دستم سُر خورد و افتاد روی فرش! نمی دانستم چه کار کنم. رنگ پاشیده بود روی فرش. بیشتر از همه به فکر همسرم بودم، نمی دانستم در جواب او چه بگویم. به من گفته بود که برو بیرون اما ...
🌷 بالاخره بیدار شد و از اتاق بیرون آمد. سریع دستمال و آب و ... آورد و مشغول شد، اما بی فایده بود! خانم من همین طور که با دستمال به روی فرش می کشید گفت: «خدایا، فقط برای اینکه این شهید فرزند حضرت زهرا بوده سکوت می کنم.» بعد هم گفت: «میگن اهل محشر در قیامت، سرها را از عظمت حضرت زهرا به زیر می گیرند.» بعد نگاهی به چهره شهید انداخت و ادامه داد: «فردای قیامت به مادرت بگو که من این کار را برای شما کردم. شما سفارش ما را بکن، شاید ما را شفاعت بکند.»
🌷 صبح با هم از خانه بیرون آمدیم. البته بعد از نماز چند ساعتی استراحت کردم. در را بستم و آماده حرکت شدیم. همان موقع، خانم همسایه بیرون آمد و خانم من را صدا کرد. خانواده ایشان را می شناختم؛ خانم رحمان پور همسر یکی از جانبازان جنگی و از زنان مؤمن محله ما بود. ایشان جلو آمد و رو به همسر من کرد و بی مقدمه گفت: «شما شهید علمدار می شناسید؟!» یک دفعه من و همسرم با تعجب به هم نگاه کردیم. خانم من گفت: «بله، چطور مگه؟!» خانم رحمان پور ادامه داد: «من یک ساعت پیش خواب بودم. یک جوان با چهره ای نورانی شبیه شهدای زمان جنگ آمد و خودش را معرفی کرد. بعد گفت: از طرف ما از خانم غلامی معذرت خواهی کنید و بگویید ما به پیمانی که بستیم عمل می کنیم، شفاعت شما در قیامت با مادرم زهرا (س).»
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم شماره ٧
👆👆👆👆
🎥 قسمتی از اجرای آقای فرزاد جمشیدی در بیست و دومین یادواره شهید علمدار
🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم شماره ٨
#اولین_انتشار
👆👆👆👆
🎥 کسی دیده زنی در نوجوانی، به آه و ناله و غم خو بگیرد؟
🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir
شهید سید مجتبی علمدار
#خاطرهـ شمارهـ سی و شش: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ قرار بود مراسم اربعین سید فردا برگزار شود. من آن
#خاطرهـ شمارهـ سی و هفت:
@shahidalamdar_ir
👇👇👇👇👇👇
✍ همسر من بعد از ماجرای فرش رنگی ارادت عجیبی به سید مجتبی پیدا کرد. همیشه شب های جمعه به کنار مزار او می رفتیم و برای او زیارت عاشورا می خواندیم. همسرم آن زمان آن قدر قرص اعصاب می خورد که خسته شده بودیم. از سید خواستم که ما را یاری کند. بعد از مدتی که به زیارت سید می رفتیم حال او رفته رفته خوب شد! دیگر به سراغ قرص اعصاب نرفت! پانزده سال است که خانم بنده قرص نخورده! دیگر هیچ مشکل اعصاب و روان ندارد.
🌷 روزی سر مزار سید نشسته بودیم. خانم من گفت: «من هر چه از خدا بخواهم با خواندن زیارت عاشورا در کنار مزار سید برآورده می شود.» آن روز گفت: «آقا سید، من این زیارت عاشورا را به نیابت شما می خوانم، از خدا می خواهم زیارت عمه سادات، حضرت زینب را نصیب ما کند.» روز بعد یکی از دوستان من زنگ زد و گفت: «با یک کاروان راهی سوریه هستیم. دو نفر جا دارد. اگر گذرنامه داری، سریع اقدام کن، باورکردنی نبود. شب جمعه بعد در حرم حضرت زینب نائب الزیاره سید بودیم! در بین بچه های همکار این ماجرا را تعریف کردم. اینکه هر کسی از خدا چیزی بخواهد به سراغ مزار سید می رود و با قرائت زیارت عاشورا از خدا می خواهد که مشکلش برطرف شود.
🌷 هفته بعد سید را در عالم خواب دیدم. گفت: «به فلانی (از همکاران محل کار)، این مطلب را بگو ...» روز بعد همان شخص در حضور جمع گفت: «تو درباره سید مجتبی چی می گفتی؟! من رفتم سر قبر سید. زیارت عاشورا هم خواندم، اما مشکل من حل نشد.» گفتم: «اتفاقاً سید برات پیغام داده. گفته تو دو تا مشکل داری!» از جمع خارج شدیم. ادامه دادم: «سید پیغام داد و گفت: مشکل اول تو با توسل به مادرم حضرت زهرا حل می شود. اما مشکل دوم را خودت به وجود آوردی. در زندگی خیلی به همسرت دروغ گفتی و این نتیجه همان دروغ هاست! رنگ از رخسار دوستم پریده بود. گفت: درسته. توی سفر راهیان نور همین مطالب را گفتم، نوروز ۸۸ بود. یکی از روحانیان نوروز کاروان جلو آمد و گفت: «من زیاد به این حرف ها اعتقاد ندارم. برو به این سید که می شناسی بگو یه دختر شهید داره طلاق می گیره برای اینکه بچه دار نمی شه، بگو آبروی خانواده شهید در خطره.» من هم بعد از سفر به سراغ مزار سید رفتم و بعد از زیارت عاشورا همین مطلب را گفتم. نوروز سال ۸۸ همان روحانی با من تماس گرفت، می خواست آدرس قبر سید را بپرسد. گفت: «با همان دختر شهید و همسر و فرزندش می خواهیم برویم سر مزار سید!» سید به یکی از دوستانش گفته بود: «هر وقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا بخوانید. سه بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت زهرا را ببرید.»
✅ شبهای جمعه خاطرات
🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است.
💠با ما همراه باشید💠
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم شماره ٩
👆👆👆👆
🎥 نامهربانی ها به من بی حد شده، ای مهربان...
🔻🔻🔻🔻
🌹 کانال رسمی شهید علمدار
🆔 @shahidalamdar_ir