بسم الله الرحمن الرحیم
روایت ماندگار کربلای خان طومان٩۵ه ش
🌷بخش دوم از قسمت اول
(زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
آنکه شد کشته او نیک سرانجام افتاد.)
#شادی، شعف، روحیه، انگیزه، نورانیت، شجاعت، ارادت، مردانگی، ایثار، و...... درمردان منتخب ومنتظران دیگر لبریز بود.
#ساعت ۴ صیح آهنگ حرکت بصدا درامد
اتوبوسها بامسافرین عاشورایش باسلام وصلوات، دودکردن اسفن ها واب پاشی، عبور اززیرقران، قربانی کردن، ازپادگان خارج شد ودرساعت ٨صبح روز چهاردهم درموقعیت موردنظر مستقرشدند.
چه حکمتهایی بودکه افراد کاروان تعدادی درآخرین لحظات خط خورده ویا اسمشان نوشته میشد.
پس از جلسه توجیهی، گرفتن پلاک های نوکری وسربازی حضرت زینب کبری س)، واستراحتی کوتاه عازم فرودگاه شده وباگذشتن ازگیت های بازرسی وسالنهای انتظار درساعت ٢۴سواربرهواپیما شده وبا تیکاف هواپیماگام بعدی سفرعاشقان شروع شد.
عده ای ذکر ميگفتن.
عده ای درتفکر بودن.
عده ای شوخ طبعی ومزاح داشتن.
ماهم دغدغه ماموریت ازصفرتا صد راداشتیم.
خلبان وکمکها، عناصرپرواز مات ومبهوت ونظاره گرشادی وشعف رزمندگان بدون مرز بودند.
بنظرم در اذهانشان سیوالاتی بودکه برایشان پاسخ سختی پیدا می کردند.
#این کاروان بسوی مرگ و شهادت میروند
این شادی وشعف چه معنایی دارد؟؟؟؟
کاملا ذهن آنان را میخواندم دردرون دلم اشعار دوبیتی یکی از شعرا رازمزمه میکردم.
عاشقی را جگری می باید
احتمال خطری می باید
نتوان رفت دراین ره باپای.
عشق را بال وپری می باید.
ادامه دارد
سرتیپ دوم پاسدار حمید رضا رستمیان ازفرماندهان جبهه مقاومت
@بسم الله الرحمن الرحیم.@
(روایت ماندگار کربلای خان طومان٩۵ه ش)
(قسمت یکم)
#پایان سال ٩۴ه ش بود که خودمان رابرای ماموریت مجدد دفاع از حرم وحریم اهل بیت علیهم السلام درسوریه آماده می کردیم.
اقداماتی چون، سازماندهی، تمرینات نسبی، مقدمات کارهابرای تایید صلاحیت ها، بهداشت ودرمان، مهارت ها، و....... انجام گرفته بود.
برابر اعلام تقویمی باید روز ١٨فروردین عازم تهران و سپس دمشق میشدیم.
#سال تحویل ٩۵ه ش رامشغول صله رحم ها وحلالیت ها بین فامیلان، اشنایان، دوستان و... شدیم.
گوشمان به تماس های تلفنی بود تا با شنیدن هل من ناصر درکمترین زمان
لبیک گوی باشیم.
#روز سیزدهم فروردین بود که صدای تلفن همراهم برپرده های گوشم نواخت.
یقین داشتم که از جایی هست که تعیین کننده زمان حرکت برای ماموریت میباشد.
جواب دادم، شناختمش، ولی خودش رامعرفی کرد وپس از احوال پرسی جویای آمادگیمان شد.
گفتم، آماده ایم ومنتظر دستور.
گفت که زمان حرکتتان چندروزی زودتر شده ان شاء الله برای صبح چهاردهم فروردین درتهران باشید.
#لبیک گفتم وبسرعت مقدمات وبرنامه ریزی فراخوانی، سازماتدهی مجدد، ترابری و انتقال، و...... انجام گرفت.
غروب روز سیزدهم فروردین، به اعضای کاروان زینبی اطلاع رسانی شدکه تا ساعت ٢۴خودشان رابه پادگان لشگر برسانند.
خیلی از مردان جهادی لشگر، بی صبرانه ازابتدای شب به پادگان آمده ولحظه به لحظه بر آمار کاروان اعزامی افزوده میشد.
پیش بینی ریزش ها وجایگزین افراد راکرده بودیم.
غوغایی درصف مجاهدین فی سبیل الله برپابود.
(زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
آنکه شد کشته او نیک سرانجام افتاد.)
#شادی، شعف، روحیه، انگیزه، نورانیت، شجاعت، ارادت، مردانگی، ایثار، و...... درمردان منتخب ومنتظران دیگر لبریز بود.
#ساعت ۴ صیح آهنگ حرکت بصدا درامد
اتوبوسها بامسافرین عاشورایش باسلام وصلوات، دودکردن اسفن ها واب پاشی، عبور اززیرقران، قربانی کردن، ازپادگان خارج شد ودرساعت ٨صبح روز چهاردهم درموقعیت موردنظر مستقرشدند.
چه حکمتهایی بودکه افراد کاروان تعدادی درآخرین لحظات خط خورده ویا اسمشان نوشته میشد.
پس از جلسه توجیهی، گرفتن پلاک های نوکری وسربازی حضرت زینب کبری س)، واستراحتی کوتاه عازم فرودگاه شده وباگذشتن ازگیت های بازرسی وسالنهای انتظار درساعت ٢۴سواربرهواپیما شده وبا تیکاف هواپیماگام بعدی سفرعاشقان شروع شد.
عده ای ذکر ميگفتن.
عده ای درتفکر بودن.
عده ای شوخ طبعی ومزاح داشتن.
ماهم دغدغه ماموریت ازصفرتا صد راداشتیم.
خلبان وکمکها، عناصرپرواز مات ومبهوت ونظاره گرشادی وشعف رزمندگان بدون مرز بودند.
بنظرم در اذهانشان سیوالاتی بودکه برایشان پاسخ سختی پیدا می کردند.
#این کاروان بسوی مرگ و شهادت میروند
این شادی وشعف چه معنایی دارد؟؟؟؟
کاملا ذهن آنان را میخواندم دردرون دلم اشعار دوبیتی یکی از شعرا رازمزمه میکردم.
عاشقی را جگری می باید
احتمال خطری می باید
نتوان رفت دراین ره باپای.
عشق را بال وپری می باید.
ادامه دارد.
(انصار الولایه)
@بسم الله الرحمن الرحیم.@
(روایت ماندگار کربلای خان طومان٩۵ه ش)
(قسمت یکم)
#پایان سال ٩۴ه ش بود که خودمان رابرای ماموریت مجدد دفاع از حرم وحریم اهل بیت علیهم السلام درسوریه آماده می کردیم.
اقداماتی چون، سازماندهی، تمرینات نسبی، مقدمات کارهابرای تایید صلاحیت ها، بهداشت ودرمان، مهارت ها، و....... انجام گرفته بود.
برابر اعلام تقویمی باید روز ١٨فروردین عازم تهران و سپس دمشق میشدیم.
#سال تحویل ٩۵ه ش رامشغول صله رحم ها وحلالیت ها بین فامیلان، اشنایان، دوستان و... شدیم.
گوشمان به تماس های تلفنی بود تا با شنیدن هل من ناصر درکمترین زمان
لبیک گوی باشیم.
#روز سیزدهم فروردین بود که صدای تلفن همراهم برپرده های گوشم نواخت.
یقین داشتم که از جایی هست که تعیین کننده زمان حرکت برای ماموریت میباشد.
جواب دادم، شناختمش، ولی خودش رامعرفی کرد وپس از احوال پرسی جویای آمادگیمان شد.
گفتم، آماده ایم ومنتظر دستور.
گفت که زمان حرکتتان چندروزی زودتر شده ان شاء الله برای صبح چهاردهم فروردین درتهران باشید.
#لبیک گفتم وبسرعت مقدمات وبرنامه ریزی فراخوانی، سازماتدهی مجدد، ترابری و انتقال، و...... انجام گرفت.
غروب روز سیزدهم فروردین، به اعضای کاروان زینبی اطلاع رسانی شدکه تا ساعت ٢۴خودشان رابه پادگان لشگر برسانند.
خیلی از مردان جهادی لشگر، بی صبرانه ازابتدای شب به پادگان آمده ولحظه به لحظه بر آمار کاروان اعزامی افزوده میشد.
پیش بینی ریزش ها وجایگزین افراد راکرده بودیم.
غوغایی درصف مجاهدین فی سبیل الله برپابود.
(زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
آنکه شد کشته او نیک سرانجام افتاد.)
#شادی، شعف، روحیه، انگیزه، نورانیت، شجاعت، ارادت، مردانگی، ایثار، و...... درمردان منتخب ومنتظران دیگر لبریز بود.
#ساعت ۴ صیح آهنگ حرکت بصدا درامد
اتوبوسها بامسافرین عاشورایش باسلام وصلوات، دودکردن اسفن ها واب پاشی، عبور اززیرقران، قربانی کردن، ازپادگان خارج شد ودرساعت ٨صبح روز چهاردهم درموقعیت موردنظر مستقرشدند.
چه حکمتهایی بودکه افراد کاروان تعدادی درآخرین لحظات خط خورده ویا اسمشان نوشته میشد.
پس از جلسه توجیهی، گرفتن پلاک های نوکری وسربازی حضرت زینب کبری س)، واستراحتی کوتاه عازم فرودگاه شده وباگذشتن ازگیت های بازرسی وسالنهای انتظار درساعت ٢۴سواربرهواپیما شده وبا تیکاف هواپیماگام بعدی سفرعاشقان شروع شد.
عده ای ذکر ميگفتن.
عده ای درتفکر بودن.
عده ای شوخ طبعی ومزاح داشتن.
ماهم دغدغه ماموریت ازصفرتا صد راداشتیم.
خلبان وکمکها، عناصرپرواز مات ومبهوت ونظاره گرشادی وشعف رزمندگان بدون مرز بودند.
بنظرم در اذهانشان سیوالاتی بودکه برایشان پاسخ سختی پیدا می کردند.
#این کاروان بسوی مرگ و شهادت میروند
این شادی وشعف چه معنایی دارد؟؟؟؟
کاملا ذهن آنان را میخواندم دردرون دلم اشعار دوبیتی یکی از شعرا رازمزمه میکردم.
عاشقی را جگری می باید
احتمال خطری می باید
نتوان رفت دراین ره باپای.
عشق را بال وپری می باید.
ادامه دارد.
(انصار الولایه)
@حماسه های نبرد کربلای خان طومان @
#حماسه روزها، ماه ها، سالهای فراق وانتظار#
#پس از پایان ماموریت فروردین واردببهشت سال ٩۵ که حماسه کربلای خان طومان رقم خورده بود.
تمام فکر وذهن مان، چگونگی پاسخ گویی به خانواده های معزز شهیدان بود.
خودمون رابرای پذیرش هرگونه جملات تند و...... آماده کرده بودیم.
از فردای برگشت مون از جبهه مقاومت اسلامی، توفیق دیدار وسرکشی ازخانواده های معظم شهیدان حماسه خان طومان نصیبمان گشت.
#ازحماسه های بی نظیر، فرزندان، برادران، همسران، پدران شهید روایت کردیم وگفتیم،
# هم عاشورا هاوهم کربلا،ها رابارهاوبارها دردوران دفاع مقدس ودفاع ازحرمین شریف بچشم دیده بودیم.
حماسه سجادی وزینبی راهم دردوران دفاع مقدس سراغ داشتیم.
ولی این نسل، این روزگار، این جنگ، و.... رالمس نکرده بودیم.
وقتی برای اولین بار پس ازشهادت به دیدارخانواده های معظم شهیدان آمدیم.
نمادی، جلوه ای ازمحرم وصفر سال ۶١ه ق را احساس کردیم.
#مادران وپدران شهدا بما میگفتند که اصلا نگران مانباشید،
بروید به ماموریت اعتقادی ونظامی خودبپردازید.
دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام، ازهمه ماموریت هامهم تراست.
با دشمنان اسلام ناب محمدی (ص)، وانقلاب اسلامی،و بشریت بجنگید.
#این مطالبه خانواده های معزز شهیدان، وظیفه مون راسنگین تر واراده مان راقوی تر نمود.
#الله اکبر، ازاین همه بزرگواری، بصیرت
========================،
١،خانواده شهید رحیم کابلی ، ازارزوی شهید رحیم ورضای الهی .
٢.خانواده شهید سید سجاد خلیلی، ازجوانمردی وصلابت وبصیرت،
٣.خانواده شهید بهمن قنبری، ازارزوهای حبیب الله میگفتند که حج واجب خود راجهاد فی سبیل الله میدانست.
۴.،خانواده شهید محمدتقی سالخورده، اززبان شهید برگشت پس از هفت شبانه روز را بیان می کرد.
۵.،خانواده شهید حسین مشتاقی، ازصفا ودلدادگی وشوق جهادی.
۶.خانواده شهید سید جواد اسدی، از رویاهای صادقه وخبر شهادت دومین شهید خانواده،
٧.،خانواده شهید محمود رادمهر، ازاشتیاق محمود برای جهاد و شهادت.
٨.،خانواده شهید محمد بلباسی از مرد خستگی ناپذیر میادین مردمیاری ومردم دوستی، صفات شهادت گونه، .
٩.خانواده شهید سیدرضا طاهر، از معنویت وروحیه ایثارگری سید، .
١٠.،خانواده شهید حسن رجایی فر، از آمادگی شهیدشان برای شهادت ،
١١.خانواده شهید علیرضا بریری ازروحیه جهادی او،
١٢.،خانواده شهید علی عابدینی، از شهادت طلبی ،
١٣.خانواده شهید رضاحاجی زاده، از توکل وتوسل الهی شهید،
١۴.،خانواده شهید جمشیدی، ازمجاهدت های میادین جنگ نرم وسخت شهید،
١۵.،خانواده شهید حسین بواس، ازتلاشها ومجاهدتها وعشق به اهل بیت علیهم السلام میگفتند.
١۶.خانواده شهید سعید کمالی، ازعشق، واعتقادات سعید برای یاری دین خدا سخن می گفتند.
همه جا شور، شعور، ایثار، گذشت، شهادت، شفاعت، و..... بود.
@مادرشهیدی، بمن گفت اگرنگذارید فرزندان دیگرم به میدان جهاد بروند ازشما نزد حضرت زهرا (س) شکایت خواهم کرد.
#هرچه دیدیم،
هرچه شنیدیم،
هرچه ازشهدا وخانواده های معزز شهیدان اموختیم،
برابرسخن گوهربار زینبی (س)
((((ما رأیت الا جمیلا .))))بود.
ان شاء الله،
رضایت خداوند متعال،
عنایت امام عصر(عج)،
دعای امام المسلمین،
وخانواده های معزز شهیدان.
شفاعت شهیدان
. نصیب همه پیروان ولایت وامامت، ورهروان شهیدان گردد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
("انصار الولایه)
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیل جمعیت مردم مومن و غیرتمند بیرجند استان خراسان جنوبی برای تشییع پیکر شهید خدمت رئیسی
#جهادتبيين
#شهيد_جمهور
#خادم_الرضا
#سيد_محرومان
#این عشق اللهی ست
🇮🇷