کانال شهید علی شاهسنایی در سروش بازگشایی شد.عضویت با لینک زیر
https://sapp.ir/shahidalishahsanaei
🌷مدافع حرم شهـღـید علے شاهسنایے 🌷
#داســتــانــ_شــهدایــے ❤️ دومدافع 🔰 #قسمــــــت_بیست_وسوم _خیلے آروم شدم تو ایـݧ یہ هفتہ همش ا
#داســتــانــ_شــهدایــے
❤️ دومدافع
🔰 #قسمــــــت_بیست_وچهارم
_هیچ کسي حواسش بہ علے کہ جلوے در سر بہ زیر وایساده بود نبود
_ عاقد علے و صدا کرد
آقا داماد بفرمائید بشینید همہ حواسشوݧ بہ عروس خانومہ یکے هم هواے دامادو داشتہ باشہ
_با خجالت رو صندلے کنارے مـݧ نشست
_ باورم نمیشد همہ چے خیلے زود گذشت و مـݧ الاݧ کنار علے نشستہ بودم و تا چند دیقہ ے دیگہ شرعا همسرش میشدم
_استرس تموم جونم و گرفتہ بود.
_دستام میلرزید و احساس ضعف داشتم
_ عاقد از بزرگ تر ها اجازه گرفت کہ خطبہ عقد و جارے کنہ
_ علے قرآن و گرفت سمتم و در گوشم گفت:
_ بخونید استرستوݧ کمتر میشہ
قرآن رو باز کردم
_"بسمِ اللہ الرحمـݧ ارحیم"
یــــس_والقرآن الحکیم...
_ آیہ هاے قرآن تو گوشم می پیچید احساس آرامش کردم
_تو حال و هواے خودم بودم کہ با صداے حاج اقا بہ خودم اومدم
_براے بار آخر میپرسم
خانم اسماء محمدے فرزند حسیـݧ آیا وکیلم شما را بہ عقد آقاے علے
سجادے فرزند محمد با مهریہ معلوم
در بیاورم❓
آیا وکیلم❓
_همہ سکوت کرده بودند و _چشمشوݧ بہ دهـݧ مـݧ بود
_چشمامو بستم
_خدایا بہ امید تو
_سعے کردم صدام نلرزه و خودمو کنترل کنم
_با اجازه ے آقا امام زماݧ،
پدر مادرم و بقیه
بله...
◀️ ادامــــہ دارد....
💙❣💙
👈 برای نشرکانال فقط #فوروارد و ذکر لینک 👇
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei
🌷مدافع حرم شهـღـید علے شاهسنایے 🌷
#داســتــانــ_شــهدایــے ❤️ دومدافع 🔰 #قسمــــــت_بیست_وچهارم _هیچ کسي حواسش بہ علے کہ جلوے در س
#داســتــانــ_شــهدایــے
❤️ دومدافع
🔰 #قسمــــــت_بیست_وپنجم
_صداے صلوات و دست باهم قاطے شد و همہ خوشحال بودݧ
علے اومد نزدیک و در گوشم گفت:مبارکہ خانوم
_از زیر چادر حریر نگاهش کردم
خوشحالے و تو چهرش میدیدم.
حالا نوبت علے بود کہ باید بلہ #میگفت.
_با توکل بہ خدا و اجازه ے پدر مادرم و پدر مادر عروس خانوم و بزرگتر هاے جمع
"بلہ"
_فاطمہ انگشترو نشون داد بہ علے و اشاره کرد بہ مـݧ
_دستاے علے میلرزید و عرق کرد دست منو گرفت و انگشترو دستم کرد
_سرشو آورد بالا و چادرمو کشید عقب و خیره بہ صورتم نگاه کرد
حواسش بہ جمع نبود همہ شروع کردݧ بہ دست زدݧ و خندیدن .
دستشو گرفتم و آروم گفتم:
زشتہ همہ دارݧ نگاهموݧ میکنـ.
_متوجہ حالت خودش شد و سرشو انداخت پائیـݧ
مامان اینا یکے یکے اومدݧ با ما روبوسے کردݧ و براموݧ آرزوے خوشبختے میکردݧ
_ اردلان دستم و گرفت و درگوشم گفت
دیدے ترس نداشت خواهر کوچولو
_دیگہ نوبتے هم باشہ نوبت داداشہ
خندیدم و گفتم:ان شاء اللہ
_علے رو در آغوش کشید و چند ضربہ بہ شونش زدو گفت خوشبخت باشید
_بعد از محضر رفتم سمت ماماݧ اینا کہ برگردیم خونہ
مادر علے دستم رو گرفت و رو بہ مامان گفت :
_خوب دیگہ با اجازتوݧ ما عروسموݧ رو میبریم
علے هم کنار مـݧ وایساده بود و سرش رو انداختہ بود پائیـݧ
ماماݧ هم لبخند زدو گفت خواهش میکنم دختر خودتونہ
_از بابا خجالت می کشیدم و نگاهش نمیکردم
_پدر مادر علے و خواهرش با ماشیـݧ خودشوݧ رفتـݧ
ماهم با ماشیـݧ علے
_در ماشیـݧ رو برام باز کرد و گفت بفرمائید اسماء خانم
_لبخند زدم و نشستم
خودش هم نشست و همینطورے چند دیقہ بهم زل زده بود
_دستم و جلوے صورتش تکوݧ دادم و گفتم:بہ چے نگاه میکنی❓
لبخند زدو گفت:بہ همسرم.ایرادے داره❓
_دستم و گرفتم جلوے دهنم و گفتم.نه چہ ایرادے
_ولے یجورے نگاه میکنی کہ انگار تا حالا منو ندیدی
خوب ندیدم دیگہ
چشمام گردو شد و
گفتم:ندیدی❓
_خندید و گفت دروغ چرا ولے ݧ انقدر دقیق
_خوب حالا میخوای حرکت کنیم❓مامان اینا رفتـݧ ها...
_خوب برݧ ما کہ خونہ نمیریم.
پس کجا میریم❓
_امروز پنجشنبهاس فراموش کردے❓
_زدم رو دستم و گفتم:
وااااے آره فراموش کرده بودم
بہ خودش اشاره کردو گفت:معلوم نیست کے باعث شده فراموش کنے حتما خیلے هم برات مهم بوده...
_خندیدم و گفتم بلہ بلہ خیلے
جلوے گل فروشے وایسادو دوتا دستہ گل یاس گرفت.
_إ علے آقا چرا دوتا دستہ گل گرفتی❓
_دستش و گذاشت رو قلبش و گفت آخ...
إ وااا چیشد❓
اسممو اینطورے صدا میکنے نمیگے قلبم وایمیسہ
إ خوبہ بگم آقاے سجادے❓
_هموݧ علے خوبہ ایـݧ دستہ گلم گرفتم براے عروسم
_رسیدیم بهشت زهرا
رفتیم بہ سمت قطعہ سرداراݧ بے پلاک
_مثل همیشہ دوتا قبرو شستیم و گل ها رو گذاشتیم روش
_اسماء❓
_بلہ❓
_میدونے از شهیدت خواستم کہ تو رو بهم بده❓
_خوب چرا از شهید خودتوݧ نخواستید❓
_از اونم خواستم ولے میخواستم شهیدت پارتے بازے کنہ برام
خندیدم و گفت ان شاءالله کہ خیره.
_ یہ ماه از محرم شدنموݧ میگذشت و هروز بیشتر عاشقش میشدم
علے خوابیده بود.کنارش نشستہ بودم و نگاهش میکردم
بہ ایـݧ فکر میکردم چطور تونستم بہ همیـݧ سرعت عاشقش بشم.
◀️ ادامــــہ دارد....
💙❣💙
👈 برای نشرکانال فقط #فوروارد و ذکر لینک 👇
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei
هدایت شده از زهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️برای امام زمانت یوسف باش!
💢 باور میکنید میتوانید معشوق امام زمان باشید؟!
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei
آیت الله #بهجت(ره) :
🌸ای کاش مینشستیم و دربارۀ
این که امام زمان(عج)چه وقت
ظهورمیکنند باهم گفتگو میکردیم
تا لااقل ازمنتظرین فرج باشیم !
📚در محضر بهجت
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei
گروهی از امام صادق(ع) پرسیدند وگفتند: خداوند میفرماید: "ادعونی استجب لکم" پس چرا خداوند را میخوانیم، ولی مستجاب نمیشود؟ امام فرمود: "إنّکم تدعون من لا یعرفونه؛(1) کسی را میخوانید که نمیشناسید و به او معرفت پیدا نکردهاید".تا زمانی که چنین است، انتظار اجابت نداشته باشید. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: "نسبت به کسی که او را میخوانید و برای او عبادت میکنید، معرفت پیدا کنید. شناختی صحیح درون خویش ایجاد نمایید تا دعاهایتان اثر داشته باشد".(2)
1. تفسیر نور الثقلین، ج4، ص 533
2. بحارالانوار، ج75، ص 63
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei
🌷مدافع حرم شهـღـید علے شاهسنایے 🌷
#داســتــانــ_شــهدایــے ❤️ دومدافع 🔰 #قسمــــــت_بیست_وپنجم _صداے صلوات و دست باهم قاطے شد و هم
#داســتــانــ_شــهدایــے
❤️ دومدافع
🔰 #قسمــــــت_بیست_وششم
_ بہ ایـݧ فکر میکردم چطور تونستم بہ همیـݧ سرعت عاشقش بشم.
_واے کہ تو چقد خوبے علے
_ دستمو گذاشتہ بودم زیر چونم بهش خیره شده بودم
_ یکم سر جاش تکوݧ خورد و چشماشو باز کرد
و با لبخند و صداے خش دار گفت:سلام خانم کے اومدے❓
_سلام نیم ساعتہ
إ پس چرا بیدارم نکردے❓
آخہ دلم نیومد...
_ من فدای خانومم بشم
_دستشو گرفتم و با تمام قدرت کشیدم سمت خودم
_علے نمیتونم خیلے سنگینے
إ پس مـنم بیدار نمیشم
_باشہ بیدار نشو منم الاݧ میرم خونمو خدافظ
^دستم و گرفت و گفت کجا❓دلت میاد برے❓
_سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم
_باشہ باشہ بلند میشم تو فقط حرف از رفتـݧ نزݧ بخدا قلبم میگره
دوتاموݧ زدیم زیر خنده
_در اتاق علے بہ صدا در اومد فاطمہ بود
_داداش زنداداش ماماݧ معصومہ میگہ بیاید پائیـݧ شام.
_علے دستش و گذاشت رو شکمشو گفت آخ کہ چقد گشنمہ بریم
_دستشو گرفتمو گفتم بدو پس
از پلہ ها اومدیم پائیـݧ
_باباے علے کہ بهش میگفتم بابا رضا اومده بود خونہ
رفتم سمتش
سلام بابا رضا خستہ نباشے
پیشونیمو بوسید و گفت
سلامت باشے دختر گلم
_با اجازتوݧ مـݧ برم کمک ماماݧ معصومہ
فاطمہ دستم رو گرفت و گفت:کجااااا❓
_مـݧ خودم همہ چیو آماده کردم شما بشیـݧ آقاتوݧ فردا نگہ از خانومم کار کشیدید
_دوتاموݧ زدیم زیر خنده
علے انگشتش و بہ
نشونہ ے تهدید بہ سمت فاطمہ تکوݧ دادو گفت:باشہ عیب نداره نوبت توهم میرسہ
_فاطمہ از خجالت صورت سفیدش قرمز شدو رفت آشپزخونہ
_بابا رضا و علی زدݧ زیر خنده
آروم زدم بہ پهلوے علی و گفتم خبریه❓
_ݧ خانومم همینطورے گفتم
چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم حالا دیگہ ما غریبہ شدیم؟؟باشہ علے آقا باشہ...
إ اسماء بخدا شوخے کردم
باشہ حالا قسم نخور
آخہ آدمو مجبور میکنے
خب ببخشید
نمیبخشم
إ علے
إ اسماء
.
فاطمہ اومد پیشموݧ
◀️ ادامــــہ دارد....
💙❣💙
👈 برای نشرکانال فقط #فوروارد و ذکر لینک 👇
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei
🌷مدافع حرم شهـღـید علے شاهسنایے 🌷
#داســتــانــ_شــهدایــے ❤️ دومدافع 🔰 #قسمــــــت_بیست_وششم _ بہ ایـݧ فکر میکردم چطور تونستم بہ
#داســتــانــ_شــهدایــے
❤️ دومدافع
🔰 #قسمــــــت_بیست_وهفتم
علی جان چیه باز اونطوری نگاه میکنی
باز چه نقشه ای تو سرته؟؟
ها؟؟
از جاش بلند شد و همونطور کہ میومد سمتم با خنده گفت هیچے یاد این شعره افتادم:
"دوست دارم خنده ات را ، چادرت
را بیشتر
هست زیبا سادگی از هرچه زیبا
بیشتر
ما دوتا-ماه عسل-مشهد-حرم ،
صحن عتیق
عشق میچسبد همیشه، پیش آقا
بیشتر..!
_ خندیدم و گفتم حالا بزار ما عقدکنیم ماه عسل پیشکش بعدشم اخمے کردم و
گفتم:نکنہ میخواے ایـݧ سفرو ماه عسل و یکے کنے؟؟آره علے؟؟
_ ݧ خانومم .ماه عسل جاے خود مـݧ از الاݧ ب اوݧ روزها فکر میکنم.
_ لبخندے از روے رضایت زدم و بہ کارم ادامہ دادم
اسماء؟؟
_ جانم علے؟؟
_ ینے فردا میشے مال خود خودم؟؟
مـݧ الانم مال خود خودتم.حالا هم برو استراحت کـݧ از سرکار اومدے خستہ اے
_ کمک نمیخواے؟؟
ݧ دیگہ تموم شد منم ساک رو ببندم میخوابم
کارهام و تموم کردم اما خوابم نبرد بہ فردا فکر میکردم،
بہ روزهایے کہ خیلے زود گذشت و روزهایے کہ قرار بود در کنار علے بگذره
ولے اے کاش نمیگذشت .وقتے پیشش بودم دلم میخواست زمان متوقف بشہ و زمیـݧ از حرکت بایستہ
#هیییییی...
_ تو حال هواے خودم بودم کہ یکے دستشو گذاشت روشونم
برگشتم علے بود
إ بیدار شدے؟؟
آره دیگہ اذانہ خانوم .تو نخوابیدے
ݧ؟؟
ݧ ،داشتم فکر میکردم
بہ چے؟؟
بہ تو
_ علے همیشہ پیشم میمونے؟؟
معلومہ کہ میمونم .دستش و گذاشت رو قلبش گفت و تو صاحب قلب علے هستے مگہ میتونم بدوݧ قلبم نفس بکشم؟؟😊
_حالا هم پاشو نمازموݧ قضا میشہ ها.
.
سجاده هامونو پهـݧ کردم وچادر نمازم سرم کردم.
آقا شما شروع کن مـݧ بہ شما اقتدا کنم
_با لبخند نگاهم کردو گفت :آخ چہ حالے بده ایـݧ نماز
_اللہ اکبر...
_واقعا هم چہ نمازے شد اوݧ نماز
_انگار همہ ے فرشتہ ها از آسموݧ براے تماشاے ما اومده بودݧ
.
_"السلام علیکم و رحمہ اللہ برکاتهُ"
_بعد از تموم شدݧ نمازش دستشو آورد بالا و با صداے تقریبا بلندے دعا کرد
_خدایا شکرت کہ یہ فرشتہ ے مهربوݧو نصیبم کردے
_قند تو دلم آب شد .صاحب قلب مردے بودم کہ قلبم رو بہ تسخیر درآورده بود.
_سوار قطار شدیم
پدر مادروها تو یہ کوپہ نشستـݧ
مـݧ و علے و اردلاݧ و زهرا هم تو یہ کوپہ فاطمہ هم بخاطر امتحاناتش نیومد
_تقریبا ساعت ۸شب بود کہ رسیدیم
از داخل کوپہ گنبد طلا معلوم بود
دستم و گذاشتم روسینمو زیر لب زمزمہ کردم
"السلام علیک یا علے بن موسے الرضا"💫🌟✨
_بغضم گرفت .موبہ تنم سیخ شد و یہ قطره اشک از گوشہ ے چشمم روے گونہ هام چکید
_علے دستش رو گذاشت رو سینشو با بغضے کہ داشت شروع کرد بہ خوندݧ.
واے کہ چہ صدایے.دل آدمو بہ آتیش میکشوند....😭
_"آمده ام آمدم اے شاه پناهم بده"
خدایا صداے مرد مـݧ ،
حرم آقا
_مگہ میشہ بهتر از ایـݧ دیگہ چے میخوام از ایـݧ دنیا؟
_بغض همموݧ ترکید و اشکاموݧ جارے شد
قطار از حرکت وایساد
بابا رضا اومد داخل کوپہ ما
إ چیشده چرا گریہ کردید
بہ احترامش بلند شدیم
هیچے بابا رضا پسرتوݧ دلامونو هوایے کرد
إ کہ اینطور.فقط براے خانومش از ایـݧ کارا میکنہ ها...
_خجالت کشیدم و سرمو انداختم ..
نزدیک دارالعجابه نشستہ بودم
و منتظر حاج آقایے کہ قرار بود عقدمونو بخونـہ بودیم.
کلے عروس داماد مثل ما اونجا بودݧ.
همشوݧ دوست داشتـݧ عقدشونو تو حرم اونم تو همچیـݧ روزے بخونـݧ
_نسیم خنکے دروݧ محوطہ میوزید و بوے خوشے رو تو فضا پخش کرده بود.
_ همہ جاے حرم و واسہ تولد آقا چراغونے کرده بودند
_علے دستمو محکم گرفتہ بود
◀️ ادامــــہ دارد....
💙❣💙
👈 برای نشرکانال فقط #فوروارد و ذکر لینک 👇
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei