eitaa logo
🌷مدافع حرم شهـღـید علے شاهسنایے 🌷
325 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
6 فایل
🌷شهادت لباس تک سایزی است که ماباید با اعمال و رفتار و اخلاص، خودرا اندازه آن کنیم. ان شاء الله 🌷(کلام شهید) ✔تنها کانال تخریبچی شهید، مدافع حرم #علی_شاهسنایی محل شهادت: خانطومان سوریه تحت نظر خانواده شهید ادمین👎 @parvaztakhoda
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷مدافع حرم شهـღـید علے شاهسنایے 🌷
#داســتــانــ_شــهدایــے ❤️ دومدافع 🔰 #قسمــــــت_بیست_وچهارم _هیچ کسي حواسش بہ علے کہ جلوے در س
❤️ دومدافع 🔰 _صداے صلوات و دست باهم قاطے شد و همہ خوشحال بودݧ علے اومد نزدیک و در گوشم گفت:مبارکہ خانوم _از زیر چادر حریر نگاهش کردم خوشحالے و تو چهرش میدیدم. حالا نوبت علے بود کہ باید بلہ . _با توکل بہ خدا و اجازه ے پدر مادرم و پدر مادر عروس خانوم و بزرگتر هاے جمع "بلہ" _فاطمہ انگشترو نشون داد بہ علے و اشاره کرد بہ مـݧ _دستاے علے میلرزید و عرق کرد دست منو گرفت و انگشترو دستم کرد _سرشو آورد بالا و چادرمو  کشید عقب  و خیره بہ صورتم نگاه کرد حواسش بہ جمع نبود همہ شروع کردݧ بہ دست زدݧ و خندیدن . دستشو گرفتم و آروم گفتم: زشتہ همہ دارݧ نگاهموݧ میکنـ. _متوجہ حالت خودش شد و سرشو انداخت پائیـݧ مامان اینا یکے یکے اومدݧ با ما روبوسے کردݧ و براموݧ آرزوے خوشبختے میکردݧ _ اردلان دستم و گرفت و درگوشم گفت دیدے ترس نداشت خواهر کوچولو _دیگہ نوبتے هم باشہ نوبت داداشہ خندیدم و گفتم:ان شاء اللہ _علے رو در آغوش کشید و چند ضربہ بہ شونش زدو گفت خوشبخت باشید _بعد از محضر رفتم سمت ماماݧ اینا کہ برگردیم خونہ مادر علے دستم رو گرفت و رو بہ مامان گفت : _خوب دیگہ با اجازتوݧ ما عروسموݧ رو میبریم علے هم کنار مـݧ وایساده بود و سرش رو انداختہ بود پائیـݧ ماماݧ هم لبخند زدو گفت خواهش میکنم دختر خودتونہ _از بابا خجالت می کشیدم و نگاهش نمیکردم _پدر مادر علے و خواهرش با ماشیـݧ خودشوݧ رفتـݧ ماهم با ماشیـݧ علے _در ماشیـݧ رو برام باز کرد و گفت بفرمائید اسماء خانم _لبخند زدم و نشستم خودش هم نشست و همینطورے چند دیقہ بهم زل زده بود _دستم و جلوے صورتش تکوݧ دادم و گفتم:بہ چے نگاه میکنی❓ لبخند زدو گفت:بہ همسرم.ایرادے داره❓ _دستم و گرفتم جلوے دهنم و گفتم.نه چہ ایرادے _ولے یجورے نگاه میکنی کہ انگار تا حالا منو ندیدی خوب ندیدم دیگہ چشمام گردو شد و گفتم:ندیدی❓ _خندید و گفت دروغ چرا ولے ݧ انقدر دقیق _خوب حالا میخوای حرکت کنیم❓مامان اینا رفتـݧ ها... _خوب برݧ ما کہ خونہ نمیریم. پس کجا میریم❓ _امروز پنجشنبه‌اس فراموش کردے❓ _زدم رو دستم و گفتم: وااااے آره فراموش کرده بودم بہ خودش اشاره کردو گفت:معلوم نیست کے باعث شده فراموش کنے حتما خیلے هم برات مهم بوده... _خندیدم و گفتم بلہ بلہ خیلے جلوے گل فروشے وایسادو دوتا دستہ گل یاس گرفت. _إ علے آقا چرا دوتا دستہ گل گرفتی❓ _دستش و گذاشت رو قلبش و گفت آخ... إ وااا چیشد❓ اسممو اینطورے صدا میکنے نمیگے قلبم وایمیسہ إ خوبہ بگم آقاے سجادے❓ _هموݧ علے خوبہ ایـݧ دستہ گلم گرفتم براے عروسم _رسیدیم بهشت زهرا رفتیم بہ سمت قطعہ سرداراݧ بے پلاک _مثل همیشہ دوتا قبرو شستیم و گل ها رو گذاشتیم روش _اسماء❓ _بلہ❓ _میدونے از شهیدت خواستم کہ تو رو بهم بده❓ _خوب چرا از شهید خودتوݧ نخواستید❓ _از اونم خواستم ولے میخواستم شهیدت پارتے بازے کنہ برام خندیدم و گفت ان شاءالله کہ خیره. _ یہ ماه از محرم شدنموݧ میگذشت و هروز بیشتر عاشقش میشدم علے خوابیده بود.کنارش نشستہ بودم و نگاهش میکردم بہ ایـݧ فکر میکردم چطور تونستم بہ همیـݧ سرعت عاشقش بشم. ◀️ ادامــــہ دارد.... 💙❣💙 👈 برای نشرکانال فقط و ذکر لینک 👇 🇮🇷 کانال رسمــے 🇮🇷 http://eitaa.com/shahidalishahsanaei