.
👇👇🔽🍒💥
✅ ما را به مجموعه فردوس چه نیاز ؟؟!!
به نام خدا
قسمت ششم :
✅ ایجاد مکانی برای انجام کلیه برنامه های فرهنگی علمی دینی ورزشی مورد نیاز روستای اصغرآباد در آن موقع بود ، در زمان فعالیت در دوره سوم شورای اسلامی روستای اصغرآباد تلاش زیادی برای در دست گرفتن زمینی برای ایجاد سوله همه منظوره نمودیم که متاسفانه هیچ موفقیتی در آن حاصل نشد. زمین 2300 متری پشت حسینیه در اختیار آموزش و پرورش بود و به هیچ وجه حاضر به واگذاری به مجموعه شورا و دهیاری نبودند . زمین ساختمان مهرورزان متعلق به صندوق قرض الحسنه حضرت حجت ابن الحسن ( عج ) بود و تلاش برای پرداخت بهای فعالیت های انجام شده در آن به صندوق و در دست گرفتن ساختمان سازی در آن توسط دهیاری و شهرداری ممکن نشد. هیچ مکان دیگری را هم مردم برای این منظور اهدا نکردند . توان خرید یک زمین برای انجام این کار توسط دهیاری نه ممکن بود و نه مردم اجازه این کار را میدادند چرا که بحث آسفالت معابر در اولویت اول قراد داشت که بودجه کافی برای انجام این کار هم وجود نداشت .
در آن زمان خوشبختانه با خبر شدیم که اعتباری بالغ بر ۱۰۰ میلیون تومان از طرف مرحوم مغفور سید محمود ابطحی مدیر عامل دخانیات اصفهان برای ایجاد سوله ورزشی در شهرستان خمینی شهر تخصیص داده شده است ، به سرعت دست به کار شدیم . اگر فرصت را از دست میدادیم هرگز موفق به جذب این اعتبار برای اصغرآباد نمیشدیم . چرا که در چند مکان در خمینی شهر با این اعتبار آمادگی ایجاد سوله وجود داشت . تلاشهای ما برای یافتن زمین مورد نیاز در مکانی در اصغرآباد مجددا شدت گرفت ولی باز هم موفق نبود . برای اینکه این اعتبار از دست نرود مجبور شدیم گوشه ای از پارک جنگلی کنار زمین چمن جهت احداث سوله را معرفی نماییم و به لطف خدا ۶۵ میلیون تومان از آن اعتبار جذب و فونداسیون و اسکلت سوله ورزشی شهدای اصغرآباد در دوره سوم شورا ( لطفا مراجعه به گزارش عملکرد شورای سوم در پستهای قبلی ) با مبلغ ذکر شده و اعتبارات حاصل از کمیسیون ماده ۹۹ و مقداری از اعتبارات شهرداری احداث گردید . اگر مکان فوق در پارک جنگلی معرفی نشده بود الان این سوله را در اصغر آباد نداشتیم . ولی احداث سوله ای همه منظوره و مجموعه کاربردی و مناسب در کنار منازل و خانه های اصغر آباد باز هم مورد نیاز شهر است و باید کاری کرد...
⚡️💥 ادامه دارد
ارسالی از دارالقرآن الکریم اصغرآباد
کانال شما 🇮🇷🇮🇷 کانال شهر شهیدان👇👇
@shahresh96
هدایت شده از 🌏 دنیای عجایب 🌏
خون در کلیه انسان با سرعت 1.1 لیتر بر دقیقه می گذرد و خارج می شود
انسان هم 5 لیتر خون دارد؛ این یعنی هر 5 دقیقه یک بار خون انسان فیلتر می شود
🆔 @Ajibehaa
کهف 107 تا آخر بلد 1 تا 18 شاکرنژاد_1394-12-7-20-31.mp3
4.79M
حامد شاکر نژاد
بسیار زیبا
مومنان در بهشتهای '' فردوس '' جاودانند
@shahresh96
.
وقتی این گونه نماز خواندن را دیدم
برحال خودم به گریه افتادم.
خدایا لذت محبت و عشق به خودت را
در دل ما قرار بده.
@shahresh9
.سلام هر وقت این طور عاشقانه نماز خواندیم بچه ها هم عاشق نماز میشوند👆
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 شاگرد بزاز
جوانك شاگرد بزاز، بی خبر بود كه چه دامی در راهش گسترده شده. او نمی دانست این زن زیبا و متشخص كه به بهانه ی خرید پارچه به مغازه ی آنها رفت و آمد می كند، عاشق دلباخته ی اوست و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا برپاست.
یك روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی جدا كردند. آنگاه به عذر اینكه قادر به حمل اینها نیستم، به علاوه پول همراه ندارم، گفت: «پارچه ها را بدهید این جوان بیاورد و در خانه به من تحویل دهد و پول بگیرد.».
مقدمات كار قبلا از طرف زن فراهم شده بود. خانه از اغیار خالی بود. جز چند كنیز اهل سِر كسی در خانه نبود. محمدابن سیرین كه عنفوان جوانی را طی می كرد و از زیبایی بی بهره نبود- پارچه ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد، در از پشت بسته شد. ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت.
او منتظر بود كه خانم هرچه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی كه خود را هفت قلم آرایش كرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق گذاشت. ابن سیرین در یك لحظه ی كوتاه فهمید كه دامی برایش گسترده شده است. فكر كرد با موعظه و نصیحت یا با خواهش و التماس خانم را منصرف كند، دید خشت بر دریا زدن و بی حاصل است.
خانم عشق سوزان خود را برای او شرح داد، به او گفت: «من خریدار اجناس شما نبودم، خریدار تو بودم.» ابن سیرین زبان به نصیحت و موعظه گشود و از خدا و قیامت سخن گفت، در دل زن اثر نكرد. التماس و خواهش كرد، فایده نبخشید. گفت چاره ای نیست؟ باید كام مرا برآوری. و همینكه دید این سیرین در عقیده ی خود پافشاری می كند، او را تهدید كرد، گفت: «اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا كامیاب نسازی، الآن فریاد می كشم و می گویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است كه چه بر سر تو خواهد آمد.»
موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان می داد كه پاكدامنی خود را حفظ كن. از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام می شد. چاره ای جز اظهار تسلیم ندید. اما فكری مثل برق از خاطرش گذشت.
فكر كرد یك راه باقی است؛ كاری كنم كه عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ كنم، باید یك لحظه آلودگی ظاهر را تحمل كنم. به بهانه ی قضای حاجت از اطاق بیرون رفت، با وضع و لباس آلوده برگشت و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم كشید و فورا او را از منزل خارج كرد.
بدین ترتیب، ابن سیرین با استمداد از خداوند متعال، خود را با یک لحظه آلودگی ظاهری، برای همیشه از آلودگی معنوی نجات داد. خداوند به سبب این عملِ عفیفانه ی او، علم تعبیر خواب را به او آموخت و او در این علم به مقامی رسید که پس از معصومان علیهم السلام، هیچ کس بدان نرسید.
📗 #داستان_راستان جلد 2
✍ علامه شهید مرتضی مطهری
@shahresh96