#طنز_جبهه
🌸پنچری
راننده آمبولانس بودم در خط حلبچه، یک روز با ماشین بدون زاپاس رفته بودم جلو شهید و مجروح بیاورم. دست بر قضا یکی از لاستیکها پنچر شد. رفتم واحد بهداری و به یکی از برادران واحد گفتم: پنچرگیری این نزدیکی ها نیست؟
مکثی کرد و گفت: چرا چرا.
پرسیدم: کجا؟
جواب داد: لاستیک را باز کن ببر آن طرف خاکریز (منظورش محل استقرار نیروهای عراقی بود) به یک دو راهی می رسی، بعد دست چپ صد متر جلوتر سنگر پنچرگیری پسرخالمه! برو آنجا بگو منو فلانی فرستاده، اگر احیانا قبول نکرد با همان لاستیک بکوب به مغز سرش ملاحظه منو هم نکن.
#طنز_جبهه🌱
در خاطره رزمنده ای آمده است: یک شب با دوست همرزمم سالار محمودی در سنگر بودیم و نگهبانی می دادیم. نوبت ما تقریباً تمام شده بود. منتظر نفر بعدی بودیم. سرو کله کسی از دور پیدا شد. طبق معمول ایست دادیم. گفت: آشنا. پرسیدم: آشنا کیست و اسم شب (رمز ) چیست؟ او پیرمردی بود که سواد خواندن و نوشتن نداشت و اسم رمز بالطبع در خاطرش نمانده بود. دستپاچه و هراسان به زبان محلی گفت: «خومانیم،خومانیم» یعنی خودمان هستیم خودمان هستیم.😃 او را روی زمین خواباندیم. محمودی دوباره از او اسم رمز خواست. بیچاره مانده بود چه بکند، با عصبانیت گفت: بابا من چراغان معافی هستم که دو ساعت پیش شام با هم سیب زمینی خوردیم😉😊
🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️
🕋 @kashkoolmanavi 🕋
#طنز_جبهه
محافظ آقا(مقام معظم رهبرے) تعریف میڪرد
میگفت رفته بودیم مناطق جنگے براے بازدید.
توےمسیر خلوت آقا گفتن اگه امڪان داره ڪمے هم من رانندگے ڪنم.
من هم از ماشین پیاده شدم و آقا اومدن پشت فرمون و شروع ڪردن به رانندگے
میگفت بعد چندڪیلومتر رسیدیم به یڪ دژبانے ڪه یڪ سرباز آنجا بود ما نزدیڪ شدیم و تا آقا رو دید هل شد.😂😂
زنگ زد مرڪزشون گفت:
قربان: یه شخصیت اومده اینجا..
از مرڪز گفتن ڪه ڪدوم شخصیت؟ !!
گفت: قربان نمیدونم ڪیه ولےگویاڪه آدم خیلے مهمیه
گفتن چه آدم مهمیه ڪه نمیدونے ڪیه؟!!
گفت:قربان؛نمیدونم ڪیه ولے حتما آدم خیلےمهمیه ڪه حضرت آیت الله خامنهایے رانندشه!!😂😂😂
این لطیفه رو حضرت آقا توجمعےبیان ڪردند...
🔰🔰
#طنز_جبهہ😁
پُست نگهبانۍ رو
زودتر تَرک ڪرد!
فرمانده گفت :
۳۰۰تا صلوات جریمته!
چند لحظه فکر ڪرد.
وگفت: برادرا بلند صلوات!
همه صلوات فرستادن
گفت: بفرما
از۳۰۰ تا هم بیشتر شد😂
@shahidan96
🌸دیگر تکرار نشود
نمی دانم چکار کرده بودند کـه فرمانده شان بعد از کلی صغری وکبری چیدن و منبر رفـتن داشت می گفت: برادرا! دیگه تکرار نشه. یکی از آن برادرها با صدای بلند پرسید: حاجی اگه تکرار بشه چی میشه؟ و حاجی کـه لا بد تصور می کردند الان است که از کوره در برود جواب داد: هـیچی؛ با ایـن دفعه میشه دو دفعه!
#طنز_جبهه 😂
┈✾•┈┈••✦❀✦••┈
کانال
#اصغرابادشهرشهیدان
@shahidan96
🌸 فکر بکر
در یکی از تک های دشمن، مجبور شده بودیم مقر را تخلیه کنیم. برای اسیر نشدن اسلحه ها را برداشتیم و در بیابان متواری شدیم.
در حال فرار چشمم به همرزمم افتاد که بجای اسلحه، هندوانهای بغل کرده و می دود.
از این وضعیت خندهام گرفته بود و مانده بودم فرار کنم یا بخندم.
ولی او از خنده من به خشم آمده بود و خیلی جدی می گفت، به چه چیزی در این موقعیت می خندی و مرا مسخره می کنی؟
آنقدر دویدیم تا فاصله امنی گرفتیم و بعداز آروم گرفتن، گفت چرا بهم خندیدی؟
گفتم تواین وضعیت به جای اینکه اسلحه برداری هندونه رو برداشتی!
جوابش جالب بود و دیدم حق با اون بوده.
او گفت، شاید در آن بیابان از دست عراقیها بتوانیم فرار کنیم اما از تشنگی نمی توانستیم جان سالم در ببریم.
تایید فکر بکر او، همان تشنگی شدیدی بود که با آن هندوانه درمان شد.
#طنز_جبهه
کانال
#اصغرابادشهرشهیدان
@shahidan96
🌸افضل الساعات
داخل چادر، بچهها جمع بودند. میگفتند و میخندیدند. هر کسیچیزی میگفت . فقط یکی از بچهها به قول معروف رفته بود تو لاک خودش!
ساکت گوشهای به کوله پشتی اش تکیه دادهبود و فکورانه حالتی به خود گرفته بود.
یکباره رو به جمع کرد و گفت: اگه خیلی حال دارین به سوال من جواب بدین."
"هر کی جواب درست بده بهش جایزه میدم."
بچهها هنوز گیج بودند و به هم نگاه میکردند که گفت: " آقایون افضل الساعات (بهترین ساعت ها) کدام است؟"
پچ پچ بچهها بلند شد. یکی از بچهها گفت: "قبل از اذان، دل نیمه شب، برای نماز شب"
با لبخندی گفت: "غلطه، اشتباه فرمودین."
دیگری گفت: " به نظر من اذان صبح وقت نماز و...!"
گفت: " اینم غلطه!"
هر کدام ساعتی خاص را براساس اطلاعات و برداشتهایخود گفتند. نیم ساعتی از شروع بحث گذشته بود، هر کسی چیزی میگفت و جواب او همچنان "نه" بود.
همه متحیر با کمی دلخوری گفتند: "آقا حالگیری میکنیها، ما نمیدونیم."
و او با لبخندی زیبا گفت: "از نظر بنده بهترین ساعت ها، ساعتی است که ساخت وطن باشد و دست ِ کوارتز و سیتی زن و سیکو پنج رو از پشت ببنده!"
#طنز_جبهه 😂
┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️🔜 @kashkoolmanavi 🔝™
کانال
#اصغرابادشهرشهیدان
@shahidan96
🌸سیب
سخن در باب فواید خوراکیها بود.
از جمله خواص میوه ها
هر کس هر چه می دانست، کم و زیاد، درست و غلط مطرح می کرد.
من هم که هیچ چیز بلد نبودم، برای اینکه کم نیاورده باشم گفتم:
سیب
سیب با آلبالو و گیلاس و هندوانه و چه می دانم زردآلو خیلی توفیر دارد.
شنیده م هر کس صبح ناشتا یک سیب بخورد
ظهر بعد از غذا یکی
و آخر شب قبل از خواب هم یکی
مکثی کردم و ادامه دادم: آنوقت ظرف کمتر از بیست و چهار ساعت سه تا سیب خورده است ,تصورش را بکنید!
#طنز_جبهه
کانال
#اصغرابادشهرشهیدان
@shahidan96
🔰🔰
#طنز_جبهہ😁
پُست نگهبانۍ رو
زودتر تَرک ڪرد!
فرمانده گفت :
۳۰۰تا صلوات جریمته!
چند لحظه فکر ڪرد.
وگفت: برادرا بلند صلوات!
همه صلوات فرستادن
گفت: بفرما
از۳۰۰ تا هم بیشتر شد😂
🔻کانال
#اصغرابادشهرشهیدان
@shahidan96
#طنز_جبهه😂•.
اول که رفته بودیم گفتند:
«کسے حق ورزشکردن نداره.»☝🏾
یه روز یکے از بچهها رفت ورزش کرد🤸🏻♂️
مامورعراقے تا دید اومد، درحالے که خودکار و کاغذ دستش بود📝
برایِ نوشتن اسم دوستمون جلو
اومد و گفت:«ما اسمک؟اسمت چیه؟»🙄
رفیقمونم که شوخ بود برگشت گفت:
«گچ پژ.»😎
باور نمےکنید، تا چنددقیقه اون مامور عراقے هرکاری کرد این اسمو تلفظ کنه، نتونست ول کرد گذاشت رفت🚶🏻♂️
و ما هِی مےخندیدیم... 🤣
🔻کانال
#اصغرابادشهرشهیدان
@shahidan96