✍چهار پسر خاله خاص و استثنایی قسمت اول...
🔹سه تا باجناق بودن یکم ازشون براتون بگم خوب گوش کنید ضرری نداره خدا در بهار پر ماجرا و حساس ۱۳۴۲ طبق روایت سجلی محمود آخرین پسر رو به خانواده کریم و نورسته میده ؛ خالق هستی هوای دوتا باجناق دیگر را نیز داره و به ترتیب سن به اونها هم هدیه میده به باجناق وسطی حسین و به فاصله یک روز به ملکی و محمد باجناق کوچکی پسر اول خانواده رو عنایت میکنه...
🔸این میشه شروع زندگی سه پسرخاله از چهار پسرخاله خاص و استثنایی سه پسرخاله تقریباً هم سن و سال پسرخاله چهارم در سال ۱۳۴۵ تقریباً ۳ سال بعد به خانواده باجناق کوچکتر وارد میشه.
💢معجون ارث و محیط...
🔹اگه در ویژگیهای اخلاقی و رفتاری افراد دقت کنیم میبینیم گاهی یک فرد خصلت خوب یا بد را از چند نسل پیش گرفته برای اینکه محیط گله و قصه نکنه بند نیست بگم محیط هم نقش زیادی در پرورش صفات دارد محمود در بین پسرخالهها حسین علی و محسن از همه کم روتر بود رتبه دوم رو میشه به حسین داد علی رو نمیشه راحت توصیف کرد اون دارای معجونی از صفات بود.
🔸محسن که در سایه علی کمتر دیده میشد و میشه به خواب کسی میاد و میگه به بابا بگین من از علی بیشتر کار کردم چرا کمتر از من یاد میکنی...
🔹سالگرد شهادت علی ۱۳۶۰/۹/۹ است سالگشت عملیات طریق القدس که منجر به آزادی بستان شد.
🔸یک روز میخواست بره صحرا علف چینی که اکبر علاج ببخشید همون حلاج از در اومد تو تا ناخالصیها را از پنبهها با کمون حلاجیش از هم جدا کنه...
💢ادامه دارد...
#شهید_محمود_یوسفیان
#شهید_محسن_قطب_الدینی
#شهید_علی_قطب_الدینی
#شهید_حسین_غلامرضایی
@shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍چهار پسر خاله خاص و استثنایی قسمت اول... 🔹سه تا باجناق بودن یکم ازشون براتون بگم خوب گوش کنید ضرری
✍چهار پسر خاله خاص و استثنایی قسمت دوم...
🔹مشدی اکبر تو حرف زدن قهار بود ولی کاری به کار کسی جز زن خودش نداشت فکر بد نکنید فقط از اون تعریف می کرد.
🔸قهرمان داستان ما خصلتهای زیادی داشت یکی شون این بود که اهل کینه نبود همه را دوست می داشت و با همه رفیق بود به خصوص پیرمردا که از جمله شون اکبر حلاج پنبه زن نداف پیرمردی خوش مشرب و بی آزار سر گپ را با پیرمرد باز میکنه در حالی که مشدی اکبر سر به زیر تو عالم خودش در حال حلاجی و تعریف و تمجید از زنش بود علی ضبطی را روشن می کنه و اون رو می گذاره زیر جاوند محلوجی و خودش میره صحرا و با سرعت برق و باد جاوند علفی می چینه و برمیگرده ضبط را خاموش می کنه.
💢نورسته سال ۱۳۱۱...
🔹اسمشو گذاشتند نورسته فرزند اول خانواده علی و فاطمه نمی دونم فلسفه اسمش چی بوده و چه کسی پیشنهاد اسمشو داده قد بلند و روی زیبا و شجاعتی کم نظیر که بی شباهت به مادر بزرگش معصومه مَلِک نبود از قدیم میگن خدا نجار نیست ولی در و تخته رو روی هم خوب جور می کنه نورسته در شناسنامه سکینه نامیده شده ارباب محل که هوس تجدید فراش کرده گوشه چشمی بهش داره معصومه ملک وقتی برای عید دیدنی به خونه ارباب میرن با ترفندی نه قاطعی به ارباب می گه...
🔸مثل اینکه خدا نورسته رو برای کریم می خواد کریم قبلا ازدواج کرده زن کریم بچش به دنیا میاد عمرش به دنیا نیست رخت سفر برمی بنده بچه به مادر بیش از پدر نیاز داره میرن خواستگاری برای کریم نورسته راضی نیست و هست با کریم ازدواج می کنه.
💢ادامه دارد...
#شهید_محمود_یوسفیان
#شهید_علی_قطب_الدینی
#شهید_محسن_قطب_الدینی
#شهید_حسین_غلامرضایی
@shahidan_kerman
شهدای کرمان
✍چهار پسر خاله خاص و استثنایی قسمت دوم... 🔹مشدی اکبر تو حرف زدن قهار بود ولی کاری به کار کسی جز زن
✍چهار پسر خاله خاص و استثنایی قسمت سوم...
🔹سکینه نورسته که شجاعت رو از مادر و مادر بزرگ به ارث برده می شه پشت و پناه یه بچه یتیم و شوهر شوهری که دل شیر توی سینه داره و جوانی است شهره به خوبی پاکی و کارهای خیر تعریف می کنند.
🔸اربابی توان کنترل زبان و شلاقشو نداره و مردم از دستش عاصی شدن در این مورد زنجیر کریم که در دستان پرتوان یک مرد قرار داره کار ساز و حلال مشکله وقتی از حاج کریم می گفتم عزیزی گفت هرجا حاج کریم در می مونده تیغ شریک زندگی کارایی داشته در خونه شون روی دوره گردای قدیم باز بود اگه کسی در مانده می شد بدون توقع مشکل گشایی می کردند.
🔹خدا پسری بهشون داد که پیش قدم پسرخاله ها در شهادت بود خدا در عصر عاشورا شهادت را بهش هدیه کرد تا همچون سرور و سالار شهیدان حسین ابن علی علیه السلام ماندگار باشد در تقدیر الهی زمان رحلت مادر محمود و فرزندش همراه شد تا او نیز همچون فرزند خود ماندگار باشد.
🔸یاد محمود یوسفیان و پسرخاله های شهیدش حسین غلامرضایی و علی و محسن قطب الدینی برای ابد زنده و گرامی باد.
#شهید_محمود_یوسفیان
#شهید_علی_قطب_الدینی
#شهید_محسن_قطب_الدینی
#شهید_حسین_غلامرضایی
@shahidan_kerman