دی ، دی ماه...
آری دی فصل پرواز
بهترین برگزیدگانِ خدا
عازم شدن سمتِ عشق
کدام یک را بگویم برایتان عرفایمان را یا حاج قاسم به یاران شهید پیوسته را
شیخِ بصیر شهید محمد شیخ شعاعی، شهیدِ عشق سردار شهید علی شفیعی ، باب الحوائج گلزار شهدا سردار شهید عبدالمهدی مغفوری
و برهانی را با نور از ساطع نور وصیت نامه اش
امّا امان از دیِ به نیمه نرسیده و سردارِ به وصال پیوسته
به چشم اشک و به دل آه... با تمامِ وجود
شیون از هجر و غمِ جانکاهتان
از خدا می خواهم غرقِ وصالتان بشوم.
@shahidan_kerman
شهدای کرمان
لحظاتی از دیدار صمیمانه و حضور در منزل شهید محمد شیخ شعاعی توسط سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در شهر مقدس قم
فرازی از دلنوشته شهید مدافع حرم محمد علی الله دادی
هیهات اگر یاد و خاطره ی یاران حماسه ساز صحنه های دفاع از کیان و شرف از خاطرمان محو شود. آنها خواهند ماند.
اگر چه امروز ما در حسرت عطر های گمشده حضورشان دست و پا می زنیم، اگرچه، مه هجرانشان تمام تنمان را گرفته اما ما را می بینند، صدایمان می زنند و طنین نوایشان تا ابد جاری است.
#شهید_محمدعلی_الله_دادی
@shahidan_kerman
51.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام شهید گمنام؛ ای گمنامی تر از ستاره ی سهیل؛
چه عطری دارد حضورت!
وقتی اشک می آید یعنی تو مرا خوانده ای!
وقتی پاهایم آرام آرام بالا می روند و در کنار تو آرام می گیرند یعنی تو مرا دعوت کرده ای.
هر از چند گاهی دلم را بر می دارم پیش شهدا میگم ای نظر کرده ی حضرت زهرای اطهر سلام الله؛
آخرین خط وصال من این است که به خاکم بسپارند کنار شهدا...
پ؛ ن
معراج شهدای کرمان چهارم دی ماه هزار و چهارصد و یک
#شهید_گمنام
@shahidan_kerman
ارادت شهید عبدالمهدی مغفوری به حضرت زهرا سلام الله
سردار شهید مهندس عبد المهدی مغفوری ارادت ویژه ای به حضرت زهرا سلام الله داشت، به طوری که حتی حرمت اسم فاطمه سلام الله را هم نگه می داشت.
یک روز به من گفت: چند فرزند دختر داری؟ گفتم: پنج فرزند گفت: آیا اسم هیچ کدام از آنها را فاطمه گذاشته ای؟ بهترین نام برای دختر فاطمه است.
✅راوی همرزم شهید مغفوری
دختر دومم مدام کفش هایش را گم می کرد و پا برهنه می آمد خانه روزی باهم داشتیم می رفتیم مسجد جامع باز کفش هایش را گم کرده بود و پا برهنه می آمد.
گفت: بابا! اگر پاهایم زخم بشود، فرش های مسجد نجس می شود چه کار کنم؟ عبدالمهدی بغلش کرد.
به عبد المهدی گفتم: این دختر زیاد کفش هایش را گم می کند، یک بار دعوایش کن حواسش را جمع کند.
گفت: چون هم نام فاطمه زهرا سلام الله هست نمی توانم بهش چیزی بگویم.
✅راوی: زهرا سلطان زاده؛ همسر شهید عبدالمهدی مغفوری
کتاب کوچه پروانه ها؛ خاطرات سردار شهید عبدالمهدی مغفوری
#شهید_مغفوری
@shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انس شهید قاسم سلیمانی با روضه اهل بیت علیه السلام
زندگی حاج قاسم بدجوری به روضه اهل بیت علیه السلام گروه خورده بود.
خیلی پیش می آمد دلش بهانه روضه می کرد زنگ می زد به مداح و می گفت فلان نوحه را بخوان.
گاهی وقت ها خودش می خواند با سوز و آه
خیلی وقت ها فاصله ۲۰۰ کیلومتری کرمان تا روستا را مهمان روضه تلفنی بودیم.
سوریه که بودیم، بیشتر پیش هم بودیم توی جلسه یا خلوت فرقی نمی کرد می گفت: موعظه مون کن تا غافل نشیم روضه بخون سبک بشیم و شسته بشیم.
یه روزی بهم گفت: روضه بخوان
گفتم: روضه هیئتی بلد نیستم روضه های من روایتیه
گفت: بخوان
شروع کردم به داستان شهادت یکی از شهدای مدافع حرم به نقل از فرمانده اش:
رزمنده ای داشتیم با نام جهادی ابراهیم وسط عملیات بهم بی سیم زد که برام رضه مادر بخوان صدایش به سختی می آمد فهمیدم از پهلو تیر خورده است.
تا این را گفتم حاجی زد زیر گریه
دستور دادم هر طور شده به عقب منتقلش کنند برده بودنش بیمارستان الحاضر رفتم بالای سرش به ظاهرحال خوشی نداشت دهانش پرخون شده بود لخته های خون را از دهانش کنار می زدم دیدم با چشم هایش انگار دارد دنبال کسی می گردد.
گفتم: ابراهیم! تو را به خدا اگر این لحظه های آخر مادر سادات را دیدی بگو یا زهرا سلام الله
گریه حاج قاسم بلندتر شده بود.
ابراهیم لب باز کرد که بگوید یا زهرا اما کلامش ناقص ماند: یا ز… و شهید شد.
گفتم: حاجی مادرمون حضرت زهرا توی این جبهه هاست
داد حاج قاسم بلند شد خیلی طول کشید تا آرام شود.
راوی: حجت الاسلام کاظمی کیاسری
کتاب سلیمانی عزیز؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی
@shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید پا برهنه
یک شب در حین عملیات سید حمید را دیدم
گفت: بیا برویم روضه چند نفری را جمع کنیم داخل یک سنگر
من دلم خیلی هوای روضه کرده...
سید برهان از روحانیون رفسنجانی روضه خوبی خواند.
وقتی روضه تمام شد، مثل اینکه باری از روی دوشش برداشته باشند. سبک بال و خندان رفت طرف نیروهای گردانش
پا برهنه در وادی مقدس
@shahidan_kerman
وارد اتاقش که شدم روضه یک نفره راه انداخته بود.
گفتم: چرا گریانی؟ گفت: برای مظلومیت حضرت زهرا سلام الله
ادامه داد: شما هم وقتی شهید شدم بیائید سر مزارم روضه حضرت زهرا سلام الله بخوانید.
راوی: خواهر شهید علی ماهانی
کتاب خط عاشقی ۲ خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا سلام الله
@shahidan_kerman
کلام شهید منصور همایونفر به دوست خود در خواب
حواستان باشد آن دنیا مو را از ماست می کشند.
@shahidan_kerman
شهید عبدالمهدی مغفوری: روز قبل از شهادت چنان اذان گفته بود که دیوارهای مسجد لرزیده بود.
وقتی جبهه می رفت او را از زير قرآن رد می کردم.
قرآن را برمی داشت و آيهای از آن می خواند.
آخرين باری که عازم بود قرآن را برداشت.
سوره نور آمد.
گفت: ان شاالله با نور برمی گردم.
خداحافظی اش فرق می کرد، با بچهها جلوی در رفتيم تا وقتی که پشت ديوار پنهان می شد برگشت و ما را نگاه کرد و دست تکان داد اين آخرين ديدار ما بود و او به شهادت رسيد و با نور برگشت.
روز قبل از شهادتش در مسجد خرمشهر اذان گفته بود همه کسانی که آنجا بودند شهادت دادند که ديوارهای مسجد از صدای زيبای اذانش به خود لرزيده است آنچنان اذان گفته بود که اشک از چشمهای همه مستمعين جاری شده بود و اين آخرين اذانش نبود.
چهارم دی ماه سال ۶۵ در منطقه امالرصاص و عمليات کربلای چهار به درجه رفيع شهادت نائل شد.
جنازه را به خانه پدر شوهرم آوردند مادرم با وضو به ديدن او رفت و صدای اذان گفتن و قرآن خواندن او را شنید.
راوی: زهرا سلطان زاده همسر شهید مغفوری
#شهید_مغفوری
@shahidan_kerman
فرازی از وصیت شهید قاسم سلیمانی:
برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پر افتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید.
اصول یعنی ولی فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛
خامنه ای عزیز را عزیز جان خود بدانید.
حرمت او را حرمت مقدسات بدانید.
#حاج_قاسم
#رهبرم_سیدعلی
@shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت هایی از دیدار رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای مد ظله العالی در سفر سال ۸۴ به کرمان با ام البنین دیار کریمان؛ مادر شهیدان محمد حسن ، محمد عباس و محمد حسین سیف الدینی و مادر بزرگ شهید محسن برهانی
شادی روح بی بی جلیله قوام و جهت سلامتی مادر عزیز شهید محسن برهانی و سلامتی مقام عظمی ولایت صلوات
@shahidan_kerman
دیدار از پدر و مادر شهید حمید فدائی پنجم دی ماه هزار و چهار و صد و یک همزمان با شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه با روضه خوانی و قرائت حدیث شریف کساء
شهید حمید فدائی در تاریخ سی و یکم فروردین سال ۱۳۵۱ در خانوادهای کارگر و زحمتکش دیده به عالم هستی گشود والدین نام حمید را بر وی نهادند.
حمید به سن ورود به دبستان رسید و در مدرسه شهید با قدرت جوپاری مشغول به تحصیل شد دوره ابتدایی را با موفقیت طی نمود و در مقطع راهنمایی در مدرسه شهید نامجو ادامه تحصیل دادند و در دبیرستان مالک اشتر مشغول به تحصیل بودند.اما علیرغم اینکه دانش آموز بود در اندیشه رفتن به جبهه و دفاع از انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی بود آرزو داشت که در دفاع مقدس در جوار سایر رزمندگان اسلام نقش داشته باشد در حالی که ۱۶ سال بیشتر نداشت رضایت والدین را جلب و پس از طی آموزش های اولیه در تاریخ ۶۷/۴/۲۷ به سوی دیار عاشقان کربلای ایران همراه با بسیجیان است از کرمان به یاری رزمندگان اسلام شتافتند.
شهید حمید فدائی در تاریخ پانزدهم مرداد سال ۶۷ در اثر اصابت گلوله توپخانه دشمن و همچنین بمباران شیمیایی دچار موج گرفتگی و شیمیایی شدید شد بیمارستان لبافی نژاد اعلام و تحت درمان قرار گرفته بود که مدتها تحت درمان قرار داشت.
شهید حمید فدائی پس از سالها درد و رنج و دست و پنجه نرم کردن با عوارض شیمیایی و مشکلات ریوی در تاریخ هفدهم دیماه سال ۸۰ روح بلندش از پیکر مطهرش به سوی معبود پرواز می نماید و به آرزوی دیرینه اش همانا شهادت در راه خدا نائل می گردد.
@shahidan_kerman
زمانی که در منطقه هور بودیم شهید مهدی پرنده غیبی تمام صبح را رانندگی کرد و شب به سکانداری مشغول بود. به سنگر که برگشت دید پشه ها نمی گذارند کسی بخوابد و داخل پشه بند برای همه جا نیست او تمام بچه ها را سوار ماشین کرد و در عین خستگی همه را برای استراحت به اهواز برد.
#شهید_مهدی_پرنده_غیبی
@shahidan_kerman
فرازی از وصیت شهید حسین دامغانی
خداوندا باز شکرگزار تو هستم از اینکه عشق به امام حسین علیه السلام را در نهاد من و همه ما گنجاندی...
السلام علی من التبع الهدی
#شهید_حسین_دامغانی
@shahidan_kerman
عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی خوابد و نباید بخوابد، تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. شهید سلیمانی
#حاج_قاسم
@shahidan_kerman
نشر برای اولین بار
از کرامات سردار شهید عبدالمهدی مغفوری
پیدا شدن مفقود شده در طبس
برادرم در طبس گم شده بود هر جا را گشتیم به مدت چند وقت هیچ نشانی از او نیافتیم به هر جا سپردیم بیمارستانها و پزشک قانونی هم اطلاع دادیم مدتی گذشت همچنان بلاتکلیف بودیم.
شنیدم شهید مغفوری حاجت می دهد آمدم سر مزار شهید مغفوری از او نشانی برادر گمشده خود را خواستم و برگشتم به شهرمان
شبی در خواب شهید مغفوری را دیدم هدیه ای به مادرم داد از خواب بیدار شدم گفتم من نشانی برادرم را خواستم نه هدیه
چند روز بعد تلفنم زنگ خورد فردی که پشت تلفن بود گفت با فلانی چه نسبتی داری گفتم: خواهرش هستم.
عرض کرد اگر فرد دیگری در خانه هست گوشی را به او بدهید من گفتم هر اتفاقی افتاده بفرمایید طاقت شنیدنش را دارم.
ایشان گفت در بیابان طبس ساربانی که شتر داشته یکی از شترهایش را گم می کند زمانی که رد پاهای شتر را می گیرد در آن بیابان شتر با پاهای خود خاک های قسمتی را با پایش کنار می زند و جسد برادر مفقود شده ام نمایان می شود.
پ؛ ن
این کرامت توسط فردی از جیرفت عنوان شده است.
#شهید_مغفوری
@shahidan_kerman
فرازهای وصیت شهید محسن برهانی
تازه این تموم می شه هیچ کدام از مظاهر دلفریبش را بقایی نیست اونا تمام می شه، پایان می پذیره باید آن قدر سختی بکشی، ناراحت بشی، تا چند لحظه ای لذت ببری و بعد هم زود در آن، پایان می گیره، تموم می شه خیلی جاها هم بهش نمی رسی خیطت می کنه و به ریشت می خنده مسخره ات می کنه، اما تو باز با صداقت به دنبالش می ری از همه مهم تر یک لحظه تمام می شوی، می گویند پایان عمرت شده و تو حیران و سرگردان که چقدر دنیا نامرده، بعد از این همه رنج و لذت، هیچ نچشیده ای مثل یک شب تموم شد !
می گفت: این همه عظمت ها و خلقت ها مسخّر توست برای توست از اون اتم با چرخشش، تا کهکشان با گردشش از اون سلول کوچک اما پر از عجایب، تا اتحادشون و یک سیستم عجیب تر با تمام عظمت ها و عجایب و خلقت ها از آنِ توست آیا خلقت اجازه می دهد با اون مقام رفیعت به عظمت هایی که می تونی برسی؟ به خالق تمام این ها که می تونی برسی؟ دلت را به این چند سال خوش می کنی؟ جایگاه تو آن قدر والاست که می تونی مثل خدا بشی از همه بهتر و والاتر، می تونی بگی کُن فیکون این قدر والایی که می تونی همه ی پرده ها را بگشایی؛ پرده های غیب، محیط بشی به همه چیز؛ انگار که جدایی؛ چرا که با خدایی؛ وصل به الهی
راست می گفت: بارها دل از دنیا می کندیم و طریق می پیمودیم، اما بازغافل می شدیم، چرا غفلت؟؟ با این همه نور؟؟ توی دستوراتی که داده بود؛ تا آدم بشیم؛ یک کلمه خیلی جلب نظر می کرد؛ جهاد و بعد هم شهادت عزم جهاد تمام بندهای تنمان را می گسست؛ زنجیرها را پاره می کرد، آلودگی هامون را پاک می کرد. جهاد ما را با سرعت؛ سیر می داد
@shahidan_kerman
شهدای کرمان
سالروز شهادت و فرازهایی از وصیت نامه شهید محسن برهانی همه ی ما آدم های ضعیف و پر ادعا یک روزی چشم
قسمت اول وصیت نامه شهید محسن برهانی
این وصیت نامه یک دانش آموز هفده ساله هست شهید محسن برهانی که امام خمینی فرمودند این وصیت نامه با همه ی وصیت نامه ها فرق دارد و مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای مد ظله العالی فرمودند نور ساطع از نور است.
دعای همه ی بسیجی های مظلوم و همه ی پابرهنه ها و همه ی مستضعفین جبهه ها و همه ی گردن کج ها در پیشگاه خدا این بود: خدایا نیاور اون روزی را که ببینیم ملتمون سرافکنده است. شهید قاسم سلیمانی
#حاج_قاسم
@shahidan_kerman