کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
زیارت عاشورا به نیابت از
شهیدخدمتمالکرحمتی 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نَشَـوَدصُبـحاَگَـرعَـرضِاِرـٰادَتنَڪُنَم . . نـٰامِزیبـٰاےِتـورـٰاصُبـحتِـلآوَتنَڪُنَم!(:❤️🩹'
السَّلامُعَلَيْكَيَاحُجَّةاللّٰهِفِىأَرْضِهِ🕊️
@shahidanbabak_mostafa🕊
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
نَشَـوَدصُبـحاَگَـرعَـرضِاِرـٰادَتنَڪُنَم . . نـٰامِزیبـٰاےِتـورـٰاصُبـحتِـلآوَتنَڪُنَم!(:❤️🩹
چهحرفقشنگیمیزد
میگفت:
بلندترینارتفاعبرایسقوط؛
افتادنازچشمِ
آقاامام زماناست🤍.
مراقبباشیمازچشمآقانیوفتیم(((:
#امام_زمان♥
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلمڪهدربندشماباشد...
خوبیاشایناست
ازبنددنیاآزادمیشود
وسرانجامدربندشماشدنچیزی
جزشهادت نیست...🌿!
شهیدمصطفـــیصدرزاده#
@shahidanbabak_mostafa🕊
-همسࢪ شهید حججۍ:
موقعپࢪوݪباسمجݪسۍیواشکۍبهمگفت:
《هنوزنامحࢪمیم،تابپسندۍبࢪمیگࢪدم》
ࢪفتوباسینۍآبهویجبستنۍبࢪگشت.
بࢪاۍهمهخࢪیدهبودجزخودش.گفتمیݪنداࢪم.
وقتۍخیݪۍاصࢪاࢪکࢪدیممادࢪشݪوداد
کهࢪوزهگࢪفته.
ازشپࢪسیدم:《حاݪاچࢪا امࢪوز؟!》
گفت:《مۍخواستمگࢪهایتوکاࢪموننیفته》
#شھیدانہ
#شهید_محسن_حججی
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برایرفاقتبابعضےهابایددوید!
گاهےهمبایدگذشت...
ازهمانچیزهایےکهکمکماوراازتومیگیرد...!:)
#شهیدبابــکنــوری🍂♥
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین قاب پدر و دختری…💔
#آقای_دیپلمات
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حواسمان به همه هست غیر دلبرمان
سزاست هرچه بیاید بلا و غم سرمان..💔!
#یاصاحبالزمان
#جمعه_های_دلتنگی💗
@shahidanbabak_mostafa🕊
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
حواسمان به همه هست غیر دلبرمان سزاست هرچه بیاید بلا و غم سرمان..💔! #یاصاحبالزمان #جمعه_های_دلتنگی
ای وعده خدا ز چه تأخیر کردهای؟
صدایت میزنم
هر لحظه تا جان در بدن دارم ...
#امام_زمانم🌿♥️
حاج قاسم تو جمع رزمندههایی که رفیق هاشون شهید شده بودن میگفت "مصیبت نیست که، عشقه" حاجی بیا بزن زیر گوشمون همین رو بگو..♥️!
@shahidanbabak_mostafa🕊
عدم دروغ ، غیبت ، سوءظن ،
نگاه به نامحرم ، حفظ بیت المال ،
خواندن نماز شب ، ورزش ،
خواندن کتاب و برنامه کاری منظم ،
از جمله برنامه های روزانه بارز ِاو بود . . !
- شهید عباسدانشگر ؛ 🤍🌱
#شهیدانه
@shahidanbabak_mostafa🕊
شمـٰاخوکـاررومۍگیرۍدهتومن؛
ولۍلاکغلـطگیررودوبـرابرمۍگیرۍ!
توایندنیـٰا،حتۍروکـاغذهماشتبـاهکنۍ
براتگرونتموممیـشہ،چہبرسہبہزندگۍ!
#شهیدانه♥
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای رضای خدا
دنبال *کار مردم* افتادی
خدا کاری کرد، مردم *دنبالت بیفتن*
آره حاجی! *معامله با خدا* باخت نداره!🌱
و طبق آیه ۱۱۱ سوره توبه
(فاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُم الَّذی بایَعْتُمْ بَهَ)
شادمان باشید به معامله ای که با خدا کردید
#استوری
@shahidanbabak_mostafa🕊
برادرجان..(:💔
دلمیڪجرعہشھادتمیخواهد
بہاعمالمڪہمینگرملیاقتشراندارم..
ڪرموعطایِشھیدانراڪہنگاهمیکنم
مصرترمیشوم!
میشودمرابپذیرید؟..
#شهید_احمد_مشلب🌾
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هادے
شدی کہ
هدایت ڪنۍ
مࢪا...🌿
هادی اگر تویی که کسی گم نمیشود (:♥️
@shahidanbabak_mostafa🕊
نعمـتآسمـاٰنفقطبـاراننیسـت
گاهۍخُـداڪسیرانازلمیڪـند
بہزلالیباران . .🌱❤️
@shahidanbabak_mostafa🕊
امام رضا(ع): آنکه از خدا موفقیت را بخواهد اما تلاش نکند، خود را مسخره کرده است..✨🌸
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم منتظرند آقای رئیسی...
این جمعه قرار بود به سیستان و بلوچستان بروی . . .(:💔🥀
@shahidanbabak_mostafa🕊
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۴
آقام ڪه رفت سیده خانومم رفت….
غیر از پیش نماز اون سالها، فقط آقام بود ڪه سیده خانوم صدام میڪرد.
بقیه صدام میڪردن رقی(مخفف اسم رقیه)
اینقدر منو با این اسم صدا زدند ڪه دیگہ از اسمم بدم میومد.
هرچقدر هم آقام میگفت این اسم مبارڪه نباید شڪستش ڪسے براے حرفش تره خورد نمیڪرد.
البتہ در حضور خودش رقیہ خطابم میڪردند ولے در زمان غیبتش من رقے بودم
و دلیل میاوردن ڪه ما عادت ڪردیم به رقی.
رقیہ تو دهنمون نمیچرخہ!!
🍃🌹🍃
اول دبیرستان بودم ڪه بہ پیشنهاد دوست’ صمیمیم اسمم رو عوض ڪردم و تو مدرسه همہ صدام میزدند عسل!!!
دوستم عاطفه،عاشق این اسم بود و چون بہ گفتہ ی خودش عاشق منم بود دلش میخواست همه منو به این اسم صدابزنند.
عاطفہ بهترین دوست وهمدم من بعد ازمرگ آقام بود.
🍃🌹🍃
من فقط سیزده سال داشتم که آقام تصادف کرد و مرد.
مامانمم که تو چهارسالگے بخاطر هپاتیت ترڪم ڪرد
و از خودش براے من فقط یڪ مشت خاطره ے دست به دست چرخیده و یڪ آلبوم عڪس بجا گذاشت ڪه نصف بیشتر عڪسهاش دست بدست بین خالہ هام و داییهام پخش شد واسہ یادگاری! !!
از وقتی ڪه یادم میاد واقعا جاے خالی مادرم محسوس بود.
هرچند ڪه آقام هوامو داشت و نمیذاشت تو دلم آب تڪون بخوره.
🌹🍃🌹
ولے شاید بزرگترین اشتباه آقام این بود ڪه واسه ترو خشڪ ڪردن من، دست به دامن دخترعموی ترشیده ش شد
وگول مهربونیهای الکیشو خورد و عقدش کرد.
تا وقتی که مهری بچہ نداشت برام یکمی مادرے میکرد
ولے همچین ڪه بچہ ش بدنیا اومد بدقلقے هاش شروع شد و من تبدیل شدم به هووش.
مخصوصا وقتے میدید آقام از درڪه تو میاد برام تحفہ میاره آتش حسادت توچشمش زبونہ میڪشید
ولے جرات نداشت به آقام چیزے بگہ
چون شرط آقام واسہ ازدواج احترام ومحبت به من بود.
🌻🍁ادامہ دارد......
نویسنده؛
#ف_مقیمے
#کپی_فقط_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۵
مرگ آقام برخلاف یتیمے وبے پناه شدن من براے مهرے خالے از لطف نبود. میتونست با حقوق بازنشستگی و سود ڪرایه بدست اومده از حجره ے پدرے آقاے خدابیامرزم
هرچقدر دلش خواست خرج خودش ودوتا پسراش کنہ
و با من عین یڪ کلفتے ڪه همیشہ منت نگهداریمو تو سر فامیل میڪوبوند رفتار کنہ!
🌹🍃🌹
بہ اندازه ی تمام این سی سال عمرم از مهری متتفرم.
اون منو تبدیل به یڪ دختر #منزوی تو اون روزگار و یڪ موجود #ڪثیف تو امروزڪرد.
اون ڪارے ڪرد تو خونہ ی خودم احساس خفگے ڪنم
و مجبورم ڪرد در زمان دانشجوییم از اون خونہ برم و در خوابگاه زندگے ڪنم.
🍃🌹🍃
اما من ڪم ڪم یاد گرفتم چطورے حقمو ازش بگیرم.
بہ محض بیست ودو سالہ شدنم ادعاے میراثم رو ڪردم و سهم خودم رو از اموال و املاڪ پدرم گرفتم
وبا سهمم یڪ خونه نقلے خریدم تا دیگہ مجبور نباشم جایے زندگے ڪنم ڪه بهترین خاطراتم رو به بدترین شرایط بدل ڪرد.
اما در دوران نوجوانے خوشبختیهاے من زمانے تڪمیل شد ڪہ عاطفہ هم بہ اجبار شغل پدرش بہ اروپا مهاجرت ڪرد
و من رو با یڪ دنیا درد و رنج وتنهایے تنها گذاشت.
🍃🌹🍃
بے اختیار با بیاد آوردن روزهاے با او بودنم اشڪم سرازیر شد
و آرزو ڪردم ڪاش بازهم عاطفہ را ببینم.
🌹🍃🌹
غرق در افڪارم بودم ڪه متوجہ شدم جلوے محوطہ ےمسجد دیگر ڪسے نیست.
نمیدونم پیش نماز جوون وجدید مسجد و جوونهاے دوروبرش ڪے رفتہ بودند.
دلم به یکباره گرفت.باز احساس #تنهایے ڪردم.
🌹🍃🌹
از رو نیمڪت بلند شدم و مانتوے ڪوتاهمو ڪه غبار نیمڪت بروش نشسته بود رو پاک ڪردم.
هنوز رطوبت اشڪ رو گونہ هام بود.
با گوشہ ے دستم صورتم رو پاڪ ڪردم و بے اعتنا بہ #نگاه_ڪثیف_و_هرز یڪ مردڪ بے سروپا و بدترڪیب
راهمو ڪج ڪردم و بسمت خیابون راه افتادم.
🍁🌻ادامہ دارد…
نویسنده:
#ف_مقیمے
#کپی_فقط_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۶
در راه گوشیم زنگ خورد.
با بے حوصلگی جواب دادم:
_بله؟!
صداے ناآشنا و مودبے از اونور خط جواب داد:
_سلام عزیزم.خوبید؟! من ڪامرانم. دوست مسعود.خوشحال میشم بهم افتخار هم صحبتے بدید.
🍃🌹🍃
با اینڪه صداش خیلے محترم بود ولے دیگہ تو این مدت دستم اومده بود ڪه ڪی واقعا محترمہ.
اعتراف میڪنم ڪه در این مدت و #پرسہ_زدن میون اینهمہ مرد وپسر مختلف حتے یڪ فرد #محترم ندیدم.
همشون #بظاهر اداے آدم حسابے ها رو در میارن
ولے تا میفهمن ڪه طرفشون همہ چیشو ریخته تو دایره و دیگہ چیزے براے ارایہ دادن نداره
#مثل_یڪ_آشغال باهاش رفتار میڪنند.
صداے دورگہ و بظاهر محترمش دوباره تو گوشم پیچید:
_عسل خانوم؟ دارید صدامو؟
با بے میلے جواب دادم:
_بله خوبے شما؟ مسعود بهم گفتہ بود شما دنبال یڪ دختر خاص هستید و شماره منو بهتون داده ولے نگفت ڪه خاص از منظر شما یعنے چے؟
یڪ خنده ے لوس و از دید خودشون دخترڪش تحویلم داد و گفت:
-اجازه بده اونو تو قرارمون بهت بگم! فقط همینو بگم ڪه من احساسم میگہ این صدای زیبا واقعا متعلق به یڪ دختر خاصہ! واگر من دختر خاص و رویایے خودمو پیداڪنم خاص ترین سورپرایزها رو براش دارم.
🍃🌹🍃
تو این ده سال خوب یاد گرفتم چطورے براے این جوجہ پولدارها #ناز_و_عشوه بیام و چطورے بے تابشون ڪنم.
با یڪے از همون فوت وفن ها جواب دادم:
_عععععععههههههه؟!!!! پس خوش بحال خودم!!! چون مطمئن باش خاص تر از من پیدا نخواهے ڪرد. فقط یڪ مشڪل ڪوچیڪ وجود داره.واون اینه کہ منم دنبال یڪ آدم خاصم.حتما مسعود بهت گفتہ ڪه من چقدر…
وسط حرفم پرید و گفت:
-بلہ بلہ میدونم و بخاطر همین هم مشتاق دیدارتم مسعود گفتہ ڪه هیچ مردے نتونستہ دل شما رو در این سالها تور ڪنہ و شما به هرکسے نگاه خریدارانه نمیکنے!
یڪ نفس عمیق ڪشید و با اعتماد بہ نفس گفت:
_من تو رو به یڪ مبارزه دعوت میڪنم!
_بهت قول میدم من خاص ترین مردے هستم ڪه در طول زندگیت دیدے!!
پوزخندے زدم و بهہ تمسخر گفتم:
_و با اعتماد بہ نفس ترینشون…
🍃🌹🍃
داشت میخندید.
از همون خنده ها ڪه براے منے ڪه دست اینها برام رو شده بود #درهمے_ارزش_نداشت ڪه به سردے گفتم:
_عزیزم من فعلا جایے هستم بعد باهم صحبت میکنیم.
گوشے رو قطع ڪردم و با کلے احساسات دوگانه با خودم ڪلنجار میرفتم ڪه چشمم خورد
به اون مردے ڪه ساعتها بخاطرش رو نیمڪت نشستہ بودم!!
🍁🌻ادامہ دارد...
نــویـسـنــده:
#فـــ_مــقــیــمے
#کپی_فقط_با_ذکر_نویسنده_جایز_است