eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.4هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khoday_man8 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 یکی از بسیجیان لشکر 31 عاشورا تعریف می کند: شب عملیات والفجر 8 شهید «محمد شمسی» در حاشیه اروندرود به مانعی بر می خورد و به شدت مجروح می شود. هرچه برادران اصرار می کنند «بیا تو را به عقب برگردانیم» قبول نمی کند و می گوید: شما به عملیات ادامه بدهید و نگذارید عملیات لو برود. وضع عجیبی بود. به هر زحمت بود، بچه ها را متقاعد کرد که به پیشروی ادامه دهند. من از فاصله نه چندان دور او را زیر نظر داشتم. زخم هایش عمیق بود و خونریزیش شدید. برای آن که سر و صدا نکند و عملیات لو نرود، سرش را داخل رود فرو کرد و در همان حال مظلومانه به شهادت رسید..💔! @shahidanbabak_mostafa🕊
💌امام صادق علیه السلام فرمودند: ثَلاث مـَن کـُن فیه کـان سَیـدا: کظمُ الغیظ وَ العَفـوُ عَن المَسىء و الصِّلة بِـالنَفـسِ وَالمـال. چیز است که در هـر که بـاشـد آقـا و سـرور است: خشـم فـرو خـوردن ، گذشت از بدکـردار، کمک و صله رحـم بـا جـان و مـال. 📚(تحف العقول، ص ۳۱۷) @shahidanbabak_mostafa🕊
: [ شهادت به خون و تیر و ترکش نیست! آن روز که خدا را در همه چیز دیدیم، آن روز شهید شده‌ایم..♥️! @shahidanbabak_mostafa🕊
سلام دروغ کلا منشأ تمام گناهان هست اگه همه تو همچی راستگو باشند گناهان دیگه هم رخ نمیده .. دروغی که حق کسی رو ضایع کنه و تاثیر تو زندگی کسی بزاره خب خیلی گناه بزرگی هست . ولی دروغی که مثلا میخوای کسی ازت نفهمه مثلا نمرت کم شده بگی مثلا ۱۹ شدم این دروغ تاثیر رو کسی نداره ولی خب استغفار نیاز داره
دروغ خوب نیست خیلی بده ! مثلا همین دوستان ما مسجدی و هیتی همچی خوب و عالی ولی مثلا میخوایم بریم تفریح بقیه میپرسن میخواین برید میگه نه!! ولی میان از من میپرسن میگم چرا میخوایم بریم بعد از من ناراحت میشن تو چرا همیشه همچی رو میگی همیشه میگم تو راست گفتن هیچوقت بدی ندیدم ولی اگه من بخوام بگم نه ولی بعد بریم اون جوان چی میگه پیش خودش !؟ میگه سید دوست نداشت من برم باهاشون یا اینا مسجدی هستن دروغ میگن !! چه اشکال داره حالا شاید خدا خواسته و اومد تو همین اردو و تفریح عوض شد که خیلی داشتیم نباید دروغ گفته بشه واقعا..
سلام .. مریضی برای همه انسان ها هست و اینکه شما تنها نیستید خیلی بدتر از شما هستند که بیمارستان هستن و ۲۴ ساعت اذیت میشن زجر میکشن .. من قبلا نماز میخوندم این خب نشد حرف !! بعد میگین من خوب بشم اونوقت نماز بخونم اعمال نیک انجام بدم ؟؟ خب این کاملا اشتباه هست شما باید در هر شرایطی شکرگزار خدا باشی نه فقط موقعی که سلامت هستی شما تا مریض نشی قدر سلامتی رو نمیدونید همین مریضی یعنی ریخته شدن گناه شما اگر این مریضی رو نگیرین گناهان شما انباشته میشه و در آخرت گریبان گیر شما میشه .. اولین آزمون ایمان یعنی امید به خدا الان که بیماری باید بگید خدایا با وجود بیماری بازم خدایا شکرت و راضیم به رضای تو . چرا از من میخوای از خدا بخوا قطعا این بیماری برطرف میشه شک نکن تحمل درد شما پایین هست باید صبر شما بالا باشه . الان باید برای خدا باشی نه بعد که خوب شدی . اگه با بیماری همچی رو رها کنی خب این ایمان نیست الکی هست . نباید قهر کنی با خدا و ازش طلبکار باشید چون ممکنه اصلا انسان با یه بیماری از دنیا بره .. دلیل نمیشه دیگه همچی رو رها کرد . شما نماز بخون و استغفار هم کن چون از خدا روی برگردوندی و باید طلب بخشش کنی بیماری شما هم خوب میشه مطمن باش فقط دوره درمان شاید کمی طول بکشه اگه میتونی الان کار کن برای امام زمان عج خوب بشی همچی به حالت عادی برمیگرده و یادت میره چه قولی دادی
إن شاء الله خدا شفا بده به همه مریض ها دنیای فانی همینه دیگه .. کلا انسان باید آماده باشه برای اتفاقات دنیوی چون صلاح کار ما دست خداست هر چی خدا بخواد و راضی باشه جز این چیزی نیست 🌿🌸
سلام .. معرفی میکنم . إن شاء الله به برنامه جدید کانال همین هست که متن کتاب های آموزنده و اینکه کمک کنه به ایمان قویتر و بیداری اسلامی بزاریم کانال . فقط باید همه استفاده کنند فقط تو کانال حضور داشتن که فایده نداره باید از همه لحاظ تغییر ایجاد بشه تکامل پیدا بشه
متن کتاب میزارم به زودی تو کانال حتما امروز برنامه جدید دادم به مدیرها إن شاء الله انجام بدن هر چی برنامه اضاف میکنم باز فکر میکنم کمه . اینکه شب و روز فعالیت مذهبی بشه جالب نیست باید مطالب جدید باشه و آموزنده که تاثیر گذار باشه که نیاز به برنامه ریزی و مشورت داره . چون خودم هر چی کتاب میخونم انگار کم خوندم هی بیشتر علاقمند میشم بیشتر بفهمم آخرش دیوانه نشیم از شدت کنجکاوی تو مسائل جای شکر داره 😅
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
سلام روز بخیر🌸 طبق قرار ماهانه گروه جهادی شهید بابک نوری و مصطفی صدرزاده قرار هست به یک دختر خانم ک
جمع واریزی ۳ میلیون ۸۰۰ تومان 🌸 کمک کنید إن شاء الله به این خواهرمون هم که در شرف ازدواج هست و از پدر محروم هست کمکی کنیم این مبلغ هیچی نمیشه 🤷‍♂ اگه همه کمک کنند میشه إن شاء الله مبلغ خوبی بهشون برسونیم دل این دختر خانم هم شاد کنیم چون واقعا همین کمک یک دلگرمی خوبی هست که شهدا رو حس کنه کنار خودش إن شاء الله♥️
یه‌بنده‌خدایی‌میگفت: اعتقاد‌داشتن‌به‌خداکافی نیست بایدبه‌خــدا اعتماد داشت درست‌مثل‌همون‌نوزادی‌که ترس‌غذای‌فرداش‌رو‌نداره:) 🌱 ‌‌ @shahidanbabak_mostafa🕊
رحمت خدا بر حجت الله رحیمی که میگفـــت:ای وای بر ما که کوری خود را همیشه با تعبیر غیبت تو می آوریم و در این مسئله هم تو رامتهم می‌کنیم و دائم می گوییم تو بیا!🌱 اما نمی دانیم که هم تو آمده ای و هم آماده ای ولی تنها ندای هل‌من‌ناصر تو غریبانه تر از جدت حسین علیه السلام است و هیچ گوش شنوایی برای این ندای مظلومانه نمی یابی! @shahidanbabak_mostafa🕊
سلام شب بخیر 🌸 دوستان إن شاء الله که حالتون خوب باشه 🌿
فردا یکشنبه از ماه ذی الحجه دو نماز دو رکعتی داره که پیامبر به اصحابش سفارش کرده .. پیامبر فرمودند آیا کسی دوست داره که خدا توبه اش رو بپذیره !؟ این نماز رو بجا بیاره ..!🌸 همچنین پیامبر فرموده این نماز ثوابی داره که اگر حق الناسی به گردن شماست خداوند در آخرت اونهایی که از شما حق الناسی رو داره راضی میکنه ..!🌸 همچنین هر کسی پدر و مادرش ازش راضی نیستند رو خداوند کاری میکنه که از شما راضی باشه 🌸 این نماز خیلی ثواب های بسیار داره که من چندتا مهمش رو خدمتتون عرض کردم 🌿
حالا طریقه خواندن این نماز این هست.. در رکعت اول و دوم حمد و ۳ بار سوره توحید و سوره ناس و فلق خوانده میشه .. هر دو نماز دو رکعتی به همین شکل خوانده میشه 🌿🌸
همچنین غسل انجام میدین و وضو بعد این نماز بجای میارید از فردا صبح تا اذان مغرب فرصت این نماز هست 🌸
🍄 رمان جذاب 🍄 قسمت ۷ او بہ آرامے مے آمد و درست در ده قدمے من قرار داشت.. در تمام عمرم هیچ وقت همچین حسے رو نداشتم. قلبم تو سینہ ام سنگینے میڪرد.. ضربان قلبم اینقدر بہ شمارش افتاده بود ڪه نمیدونستم باید چہ ڪار ڪنم. خداے من چہ اتفاقے برام افتاده بود. نمیدونستم خدا خدا ڪنم اوهم منو ببینہ یا دعا ڪنم چشمش بہ نیفتہ..!! اوحالا با من چند قدم فاصلہ داشت.. عطر گل محمدے میداد.. عطر پدرم…عطر صف اول مسجد! گیج ومنگ بودم. 🍃🌹🍃 ڪنترل حرڪاتم دست خودم نبود. چشم دوختہ بودم بہ صورت روحانے و زیباش. هرچہ نزدیڪ تر میشد بہ این نتیجہ میرسیدم ڪه دیدن من اون هم در این لباس وحجاب اصلن چیزی نبود ڪه میخواستم. اما دیگر دیر شده بود.نگاه محجوب اوبہ صورت آرایش ڪرده و موهاے پریشونم افتاد. ولے بہ ثانیه نڪشید . دستش رو روے عباش کشید و از ڪنارم رد شد. 🌹🍃🌹 من اما همونجا ایستادم. اگر معابر خالے از عابر بود حتما همونجا مینشستم و در فرو میرفتم و تا قیامت اون لحظہ ے تلاقے نگاه و عطر گل محمدے رو مرور میڪردم. شاید هم زار زار بہ حال خودم . 🍃🌹🍃 ولے دیگہ من اون آدم سابق نبودم ڪه این نگاه ها ڪنہ. من تا گردن تو بودم.!!!!!!!! شاید اگر زنده بود من الان از ڪنار او رد میشدم و بدون شرم از نگاه ملامت بارش با افتخار از مقابلش میگذشتم. سرمو بہ عقب برگردوندم. و رفتن او راتماشا ڪردم. او که میرفت انگار با خودش میبرد.. .. .. راه گلومو بست و قبل از شڪستنش مسیر خونہ رو پیمودم . 🍃🌹🍃 روز بعد با ڪامران قرار داشتم. طبق درخواست خودش از محل قرار اطلاعے نداشتم فقط بنا بہ شرط من قرار شد ڪه ملاقاتمون در باشہ. اوخیلے اصرار داشت ڪه خودش دنبالم بیاد ولے از اونجایے ڪه آدرس خونم رو داشتہ باشہ خودم  یڪی از ایستگاههاے مترو رو مشخص ڪردم و او طبق قرار وسر ساعت با ماشین شاسے بلند جلوے پام توقف ڪرد. 🍁🌻ادامہ دارد… نویسنده:
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۸ مسعود ڪنارش نشستہ بودو من از همونجا ڪامران رو شناختم. لبخند تصنعی بہ روے لب آوردم و وایستادم تا اونها خودشون بہ استقبالم بیان. هردو از ماشین پیاده شدند. مسعود با اشاره دست منو بہ ڪامران نشون داد. ڪامران با نگاه خریدارانہ بہ سمت من قدم برداشت و وقتے بهم رسید دستش رو جلو آورد براے سلام و احوالپرسے. عینڪ دودیمو از چشمام در آوردم و با لبخند مغرورانه اے گفتم: – سلام!!مسعود بهت نگفتہ ڪه من عادت ندارم در اولین دیدار با هرکسے صمیمے بشم؟ او خنده ی عصبے ڪرد و گفت: -خب من صمیمے نشدم ڪه؟!بابا فقط قراره با هم سلام ڪنیم و دست بدیم همین! نگران نباش من ایدز ندارم! مسعود بجاے من ڪه بہ زور میخندیدم جواب داد: -ڪامران جان همونطور ڪه گفتم عسل خانوم خیلے سخت گیر و سخت پسنده. یڪ سرے قوانین خاصے هم داره.ولی هر مردے آرزوش داشتن اونه. ما ڪه نتونستیم دلشو تصاحب ڪنیم چون تو گفتے دنبال یڪ ڪیس خاصے من فقط عسل بہ فڪرم رسید. 🍃🌹🍃 در زمان صحبت مسعود فرصت خوبے بود تا بہ جزییات صورت ڪامران دقت ڪنم. تنها عضو صورتش ڪه مشخص بود مال خودشہ ودستڪارے نشده چشمهاے درشت و روشنش بود. روے هم رفتہ چهره ے زیبایی داشت ولے ابروهاے مرتب وتمیزش با سلیقہ ے من جور در نمیومد. نمیدونم چے موجب شده بود ڪه اون فڪر ڪنہ خاصہ چون همہ چیزش شبیہ موردهای قبل بود. از دور بازوش گرفته و چشم وابروش تا ماشینش و طرز حرف زدنش!! ڪامران خطاب بہ مسعود ولے خیره بہ چشمان من جواب داد: -من مرد ڪارهاے سختم.اتفاقا در برخورد اول ڪه نشون دادند واقعا خاصن! بعد سعے ڪرد با لحن دلبرانہ اے بهم بگہ: -افتخار میدید مادموازل تا در رڪابتون باشم؟ با لبخندے دعوتش رو پذیرفتم و بہ سمت ماشینش حرڪت ڪردم. او برایم در ماشین رو باز ڪرد و با احترام بہ روے صندلے هدایتم ڪرد. 🍃🌹🍃 مسعود بیرون ماشین ازمون خداحافظے ڪرد و برامون روزخوبے رو آرزو ڪرد. او یڪی از هم دانشڪده اے هام بود ڪه چندسالے میشد با نسیم ڪه از خودش چندسال بزرگتر بود و هم ڪلاسے من، دوست بود. ڪار مسعود تو یڪی از شرکتهاے بزرگ وارداتے بود و در ڪارش هم موفق بود. اما ڪامران صاحب یڪی از بزرگترین و معروف ترین ڪافے شاپ هاے زنجیره اے تهران بود. وحدسم این بود ڪه منو به یکے ازهمون شعبه هاش ببره.اتفاقا حدسم درست در اومد و اولین قرارمون در ڪافے شاپ خودش بود. ‌ ‌ 🍁🌻ادامہ دارد… نویسنده؛
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۹ ‌ ‌ اوتمام سعیش رو میڪرد ڪه بہ من خوش بگذره. از خانوادش و زندگیش پرسیدم. فهمیدم ڪه یڪ خواهر بزرگتر از خودش داره ڪه متاهلہ و حسابدار یڪ شرڪت تجاریہ. وقتے او هم ازمن راجع بہ خانوادم پرسید مثل همیشہ جواب دادم ڪه من تنها زندگے میڪنم و دیگر توضیحے ندادم. ڪامران برعڪس پسرهاے دیگہ زیاد در اینباره ڪنجکاوے نڪرد و من ڪاملا احساس میڪردم ڪه  تنها عاملے ڪه او را از پرسیدن سوالهاے بیشتر منع میکنہ ادب و محافظہ کاریشہ. 🍃🌹🍃 ازش پرسیدم ڪه هدفش از پیدا ڪردن یڪ دختر خاص چیہ؟ او چند لحظہ اے بہ محتوے فنجون قهوه ش نگاه ڪرد و خیلے ساده جواب داد: -براے اینڪه از زنهاے دورو برم خستہ شدم.همشون یک جور لباس میپوشن یڪ مدل رفتار میڪنن.حتی قیافہ هاشونم شبیہ هم شده . هردو باهم خندیدیم. پرسیدم: _وحالا ڪه منو دیدے نظررررت …راجب… من چیہ؟ چشمان روشنش رو ریز ڪرد وخیره بہ من گفت: -راستش من خشگل زیاد دیدم. دخترایی ڪه با دیدنشون فڪر میڪنی دارے یڪ تابلوی باشکوه میبینے. تو اما حسابت سواست.چهره ے تو یڪ جذابیت منحصر بہ فرد داره. 🍃🌹🍃 ڪامران جورے حرف میزد ڪه انگار داره یڪ قصہ ے مهیج رو تعریف میکنه. اصولا او از دستها و تمام عضلات صورتش در حرف زدن استفاده میڪرد. واین براے من جالب بود. شیطنتم گل کرد .گوشیمو گذاشتم ڪنار گوشم ووانمود ڪردم با ڪسے حرف میزنم: -الو سلام عزیزم.خوبے؟! چے؟! درباره ے تو هم همین حرفها رو میزد؟! نگران نباش خودمم فهمیدم.حواسم هست.اینا ڪارشون همینہ! به همه میگن تو فرق دارے تا ما دختراے ساده فریبشون رو بخوریم. و با لبخند معنے دارے گوشے رو از ڪنار گوشم پایین آوردم و رو میز گذاشتم. خنده ے تلخی ڪرد و با مڪث ادامه داد: -شاید حق با تووباشہ. حتما زیادند همچین مردهایے. ولے من مثل بقیہ نیستم. من در مورد تو واقعیت رو گفتم. میتونے از مسعود بپرسے ڪه چندتا دختر رو فقط در همین هفتہ بهم معرفے کرده ومن با یڪ تلفنے حرف زدن ردشون ڪردم.  باور ڪن من اهل بازے با دخترها نیستم. ونیازے ندارم بخاطر دخترها دروغ بگم و الڪی ازشون تعریف کنم.من با یڪ اشاره بہ هردخترے میتونم ڪل وجودش رو مال خودم بکنم.خیلے از دخترها آرزو دارن فقط یڪ شب با من باشن!!! 🍃🌹🍃 از شنیدن جملاتش  ڪه با خود شیفتگے وتڪبر گفتہ میشد احساس تهوع بهم دست داد. با حالت تحقیر یڪ ابرومو بالا دادم و گفتم: _باورم نمیشہ ڪه اینقدر دخترها پست وحقیر شده باشن کہ چنین اے داشته باشن!!! و در مورد تو بازهم میگم خاص بودن تو فقط در اعتماد بہ نفس ڪاذبته!! حسابے جاخورد ولے سریع خودش رو ڪنترل ڪرد و زل زد به نگاه تمسخرآمیز من و بدون مڪث جملات رو ڪنار هم چید: _وخاص بودن تو هم در صراحت ڪلام و غرورتہ.تو چه بخواے چہ نخواے من و شیفتہ ے خودت ڪردے.ومن تمام سعیمو میڪنم تو رو مال خودم کنم. یڪ خنده ے نسبتا بلند و البتہ مخصوص خودم ڪردم و میون خنده گفتم: _منظورت از تصاحب من یعنے چے؟ احتمالا منظورت ڪه ازدواج نیست؟! شانه هاش رو بالا انداخت و با حالت چشم وابروش گفت: _خدا رو چہ دیدے؟ !شاید بہ اونجاها هم رسیدیم.البته همہ چیز بستگے بہ تو داره! واگہ این گنده دماغیهات فقط مختص امروز باشہ!!!!! 🍁🌻ادامہ دارد.. نــویــســنـده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا