eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.2هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.4هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khoday_man8 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
آیه های قرآن پر از درس زندگی هست خداییش چند نفرمون وقتمون رو گذاشتیم برای تفسیر درست قرآن و اینکه چی میخواد ازمون؟؟ اینقد قشنگ گفته خدا .. ولی افسوس که ما درکی ازش نداریم وگرنه اگه درک کنیم دیگه زندگی هامون میشه گلستان 🌸 دخترا که از پسرا بیکار ترن باید وقت بزارن برای آیات خداوند چون تو تربیت و اداره زندگی خیلی کمک میکنه به انسان .. اگه مهم هست واقعا براتون زندگی دنیا و آخرت یه وقت بزارید مث درس و دانشگاه که یسال بکوب میخونید که رتبه بیارم
17.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اَلسَّلامُ عَلیٰ مَنْ جَعَلَ اللّٰهُ الشِّفاءَ فی تُرْبَتِه سلام بر آن كسی كه خداوند شفا‌ را در خاک قبر او قرار داد..! @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بُزرگۍجَھـٰان‌را‌بیخیال.. مَن‌آن‌چَند‌وَجب‌ڪنج‌ِ بین‌الحَرمینت‌را‌خواهانَم! (:♥️ 🥺 @shahidanbabak_mostafa🕊
enc_16358077095954859276242.mp3
2.94M
اشک چشم و داری میبینی تو که هنوز امیر رضا مال اسد🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتم‌خدایا: از‌بین‌اون‌همہ‌گـناهی‌کہ‌کردم کدوم‌رو‌میبخشۍ(:؟ گفت: ان‌اللّٰھ‌یغـفر‌الذنـوب‌جمیعـا... همشو! تو‌فقط‌بیـا(:! @shahidanbabak_mostafa🕊
🦋••می‌خواهید خدا عاشق شما شود؟ قلم میزنید برای خدا باشد . . ‌گام ‌برمی‌دارید برای خدا باشد . . ‌سخن می‌گویید برای خدا باشد . . همه چی و همه چی برای خدا باشد ؛ شهید ابراهیم همت شفاعتت میکنه اون‌شھیدی که موقع‌گناه میتونستی گناه کنی و‌به‌حرمت‌رفاقت‌باهاش‌کنارگذاشتی🥲..:) @shahidanbabak_mostafa🕊
مبارزه با سنت های غلط🕊 هدف ما در آن زمان در معیارهایمان، تنها مبارزه با بدعت ها و سنت های غلط بود. به عنوان مثال ما به جای حلقه ی طلا و تنها به یک حلقه ۸۰۰ تومانی بسنده کردیم آن هم برای این بود که ارتباط ما را بر قرار کند.ما هرگز سراغ خرید آینه شمعدان وسایل دیگر نرفتیم و حتی شیرینی عقد ما را خواهر مهدی آوردند. @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود💗 پارت28 مهیا دو قدم برداشت تا از اتاق بیرون بره ولی پشیمون شد با اینڪه از شهاب خوشش نمی اومد اما بی ادب نبود باید یه تشڪری بکنه دو قدم رو برگشت ـــ شه.. منظورم آقای برادر ـــ بله ـــ خیلی ممنون خیلی به خودش فشار اورده بود تا این دو ڪلمه را بگه ـــ خواهش میڪنم اما مهیا وسط صحبتش پرید ـــ برادر لطفا امر به معروف و نهی نمیدونم چی نکن شهاب سرش را پایین انداخت ــ نمی خواستم امر به معروف و نهی از منڪر بڪنم فقط میخواستم بگم ڪاری نڪردم وظیفه بود مهیا ڪه احساس می ڪرد بد ضایع شده بود زود خداحافظ کرد و از اتاق خارج شد به در تکیه داد و محکم به پیشونیش زد ـــ خاڪ تو سرت مهیا بعد از بیرون اومدن مهیا همه به اصل قضیه پی برده بودند و دلیل ماندن مهیا تو اتاق و فهمیدند مهیا و خانواده اش بعد از خداحافظی با خانواده مهدوی به خانه برگشتند مهیا وارد اتاقش شد فردا ڪلاس داشت ولے دقیقا نمیدونست ساعت چند شروع ڪلاس هست سراغ گوشیش رفت شارژ تمام ڪرده بود به شارژ وصلش ڪرد ــــ اوه اوه چقدر smsو میس ڪال ڪلی تماس از نازی و مامانش داشت بقیه هم از یه شماره ناشناس پیام ها رو چڪ کرد که پیام از نازی داشت ڪه ڪلی به او بدو بیراه گفته بود و یڪ پیام از زهرا و بقیه هم از هماڹ شماره ے ناشناس یکی از پیام ها را باز ڪرد ـــ سلام خانمي جواب بده ڪارت دارم بقیه پیام ها هم با همین مضمون بودند 🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 پارت29 شروع ڪرد تایپ ڪردن ـــ شما برای زهرا هم پیامی فرستاد ڪه فردا ڪلاس ساعت چند شروع میشہ بعد از چند دقیقه زهرا جواب پیامش رو داد گوشیش و ڪنار گذاشت یاد طراحی هاش افتاد ڪه باید فردا تحویل استاد صولتی مے داد زیر لب ڪلی غر زد لب تاپش و روشن ڪرد و شروع ڪرد به طراحے ڪش و قوسے بہ ڪمرش داد همزمان صدای اذان از مسجد محله بلند شد هوا تاریڪ شده بود ـــ واے ڪی شب شد مثل همیشه پنجره ی اتاقش را بست و دوباره مشغول طراحي شد ـــ همینجا پیاده میشم پول تاڪسی را حساب ڪرد و پیاده شد روبه روی دانشگاه ایستاد خودش را برای یڪ دعواے حسابے با نازی آماده ڪرده بود مغنعه اش را جلو آورد تا حراست دوباره بهش گیر ندن از حراست ڪه گذشت مغنعه اش را عقب ڪشید با دیدن نازی و زهرا ڪه به طرفش می اومدند برگشت و مسیرش رو عوض ڪرد ــــ و ایسا ببینم ڪجا داری فرار مے ڪنی ـــ بیخیالش شو نازی ـــ تو خفه زهرا مهیا با خنده قدم هاش و تند ڪرد ـــ بگیرمت میڪشمت مهیا وایسا 🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸