eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
6.2هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
7.5هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @khoday_man8 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان خاطرات یک مجاهد 💗 قسمت227 چند روزی در عالم بی خبری می گذرد. مادر هر روز بی تاب تر به نظر می رسد اما این غم را پشت خنده اش پنهان می کند. دایی را برای ناهار دعوت می کنم و خورش قیمه درست می کنم. مادر همیشه مرا بخاطر خوشمزه پختن این خورش تشویق می کرد و دوست داشت. به خاطر دل او هم که شده درست می کنم. دایی زودتر از مرتضی می رسد و همان ابتدا با شکلک بچه ها را جذب خودش می کند. صدای لنگه در را که می شنوم پرده را کنار می زنم و با چهره‌ی وا رفته‌ی مرتضی رو به رو می شوم. با خودم می گویم لابد از خستگی است. همین که در را باز می کند غم را فراموش می کند و مثل همیشه سر به سر دایی می گذارد. میان غذا خوردن هم متوجه رفتارهای عجیب مرتضی می شوم. یا با غذا بازی می کند و یا مبهوت افکاری است که در سرش می چرخد. این رفتار از دید بقیه هم دور نمی ماند و دایی با ایما و اشاره به من می فهماند چه اتفاقی افتاده؟ من هم بی اطلاعی ام را به او می رسانم. بعد از غذا نمی گذارم کاری کند و دور از بچه ها می خواهم استراحت کند. هم ظرف ها را می شویم و هم بچه ها را سرگرم می کنم. نزدیکی های عصر مرتضی از خانه بیرون می زند؛ واقعا نگرانش هستم. پیش از انقلاب بیشتر در خانه بود ولی حالا در حال دوندگی است‌. با خودم خیال می کردم بعد از انقلاب می توانیم تمام دوری هایمان را جبران کنیم اما زهی خیال باطل! طمع به بودن بیشترش کردم و او همین قدر هم که بود رفت! سبزی هایی که خریده ام را با مادر در ایوان پاک می کنیم. گاهی متوجه‌ی پریدن ابرو و لرزش دستانش می شوم و نگرانش هستم. دلم می خواهد هیچ حرصی نخورد. صدای گریه زینب را می شنوم و سراسیمه از پله ها پایین می روم. از اشاره هایش می فهمم که گریه هایش مال لباس نازنین اش است. ناز و نوازشش می کنم و لباس جدید تنش می کنم. بعد سریع لباسش را توی تشت می اندازم و آب می کشم. برای شام هر چه منتظر مرتضی می شویم خبری از او نیست. دیگر از بس از پشت پنجره سرک کشیده ام خسته می شوم‌. بعد از خواباندن بچه ها چشمانم را میبینم. طولی نمی کشد که با صدای بستن در چشمانم باز می شود. سر جایم می نشینم و کمی بعد بلند می شوم تا از لای در سرک بکشم‌. مرتضی است، توی حیاط و لب باغچه نشسته است. میخواهم سلام کنم که می بینم با خودش دارد حرف می زند. 🍁نویسنده مبینار(آیه)🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
اعمال قبل خواب♥️ شبتون حسینی🌸 التماس دعا 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قَبل‌ اَز‌ خواب ‌زِمزِمِه کنیم؛ اَللَّهُمَّ اغـْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتی تُحْرِمُنِی الْحُسَیـْنْ ... خُدایا گُناهانی را که مَرا اَز حُسین‌(ع) مَحروم میکنَد. ببخش🌿! @shahidanbabak_mostafa🕊
بســـم الله الرحــمن الـــرحـــیم♥️
- صبحم بھ طلوعِ - دوستت‌ دارم توست˘˘! - ˼♥️˹ ــــ ـ بِھ‌نٰامَت‌ با اله الا الله الملک الحق المبین🌸 ۱۰۰ صلوات روزانه هدیه به امام زمان عج ❤️
امام حَسَن علیهِ السَّلام: اهل دوزخ نشانه هایی دارند که بدان شناخته می شوند ؛ با اولیای خدا عداوت و با دشمنان خدا محبت و دوستی دارند ..! احقاق الحق،ج۱۱،ص۲۲۵ @shahidanbabak_mostafa🕊