شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦ خلیــــل فاتـــــح آقبلاغ ●تولد⇦ ۱۳۴۲ ●شهادت⇦ ۱۳۶۲/۲/۲۱ ●محل تول
✨﷽✨
#فرازےازوصیتـــــنامہ
🔹انسان برای ماندن و زندگی کردن دائمی در دنیا آفریده نشده است، انسان باید از فراز و نشیبها عبور کند و سرانجام خدا را ملاقات کند.
🔹اینجا نه جای ماندن است و نه ارزش ماندن را دارد؛ آن هم زمانی که اسلام مورد تجاوز و هجوم جهانخواران و ایادیشان قرار گرفته است.
🔹باید شهادت و مرگ سرخ را برگزید تا برای همیشه از مرگ سیاه رهایی یافت.
🔹برادران تنها قرآن و خط امام خمینی است که می تواند ما را از انحرافات فکری رهایی داده و به سوی اللّه رهنمون گردد.
🔹مادر اگر شهادت نصیبم گردید در درب بهشت منتظرت هستم.
🔹من خواهر ندارم به خواهران حزب اللهی یک پیام دارم؛ زینبی باشید وحجاب خود را حفظ نمایید.
🔻 فرمانده گردان شهید مدنی لشکر مکانیزه 31عاشورا (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
#شهیـد_خلیــــل_فاتـــــح_آقبلاغ🌷
《ســــالروز شهــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوپنجاهوسه 👈این داستان⇦《 تماس ناشناس 》 ــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوپنجاهوچهار
👈این داستان⇦《 کفشهای بزرگتر 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎خبری از ابالفضل نبود ... وارد ساختمان که شدم ... چند نفر زودتر از موعد توی سالن، به انتظار نشسته بودن ... رفتم سمت منشی و سلام کردم ... پسر جوانی بود بزرگتر از خودم ...
🔹زود اومدید ... مصاحبه از ۹ شروع میشه ... اسمتون... و اینکه چه ساعتی رو پای تلفن بهتون اعلام کرده بودن؟ ...
- مهران فضلی ... گفتن قبل از 8:30 اینجا باشم ...
🔸شروع کرد توی لیست دنبال اسمم گشتن ... اسمتون توی لیست شماره ۱ نیست ... در مورد زمان مصاحبه مطمئنید⁉️
🔻تازه حواسم جمع شد ... من رو اشتباه گرفته ... ناخودآگاه خندیدم ...
من برای مصاحبه شدن اینجا نیستم ... قرار جزء مصاحبه کنندهها باشم ...😊
🔹تا این جمله رو گفتم ... سرش رو از روی برگهها آورد بالا و با تعجب بهم خیره شد ... گوشی رو برداشت و داخلی رو گرفت ...☎️
-آقای فضلی اینجان ...
🔹گوشی رو گذاشت و با همون نگاه متحیر، چرخید سمت من ...
- پله ها رو تشریف ببرید بالا ... سمت چپ .. اتاق کنفرانس...
🔸تشکر کردم و ازش دور شدم ... حس میکردم هنوز داره با تعجب بهم نگاه میکنه ...😳
🔻حس تعجبی که طبقه بالا ... توی چهره اون چهار نفر دیگه عمیقتر بود ... هر چند خیلی سریع کنترلش کردن ...
من در برابر اونها بچه محسوب میشدم ... و انصافا از نشستن کنارشون خجالت کشیدم ... برای اولین بار توی عمرم ... حس بچهای رو داشتم که پاش رو توی کفش بزرگ ترش کرده ...😐
💢آقای علیمرادی، من و اون سه نفر دیگه رو بهم معرفی کرد... و یه دورنمای کلی از برنامه شون ... و اشخاصی که بهشون نیاز داشتن رو بهم گفت ...
🔹به شدت معذب شده بودم ... نمیدونستم این حالتم به خاطر این همه سال تحقیر پدرم و اطرافیانه که ...
- ادای بزرگترها رو در نیار ... باز آدم شده واسه ما و ...😳😔
🔸و حالا که در کنار چنین افرادی نشستم ... خودم هم، چنین حالتی پیدا کردم ... یا اینکه ...
این چهل و پنج دقیقه، به نظرم یه عمر گذشت ... و این حالت زمانی شدت گرفت که ... یکیشون چرخید سمت من ...
💠آقای فضلی ... عذر میخوام میپرسم ... قصد اهانت ندارم ... شما چند سالتونه⁉️ ...😳😳
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠🔹🔹
#ڪلیپ
📌به یاد تمامی شهدای ۸ سال دفاع مقدس و به یاد مدافعان حرم بیبی زینب و به یاد تمام شهدای امنیت و امربهمعروف و نهیازمنکر و ....
#شهدا_شرمندهایم
#یـادشون_بـا_ذڪـر_صـلـوات
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🔶🔹🔸 #عملیــــات_بــازےدراز⛰ قسمتــــ_ششــــم↯♢↯ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ #شرح
🔶🔹🔸
#عملیــــات_بــازےدراز⛰
قسمتــــ_هفتـــــم↯♢↯
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#عمليات_غرورآفرين ↯↯↯
#قسمت۱
▓《اوايل ارديبهشت ماه يادگار حماسه و عمليات غرور آفرين (بازی دراز) است و اين عمليات در حالی صورت گرفت كه رژيم بعثی با هجوم همهجانبه به سمت كشور و اشغال ارتفاعات مهم و حساس بازی دراز بر شهرستانهای قصرشيرين، گيلانغرب و سرپلذهاب تسلط يافته و تمام تحركات اين مناطق را زير نظر داشت.
🔹بيش از سه ماه طرح و نقشه دلاوران سپاه اسلام در قرارگاه مقدم غرب (نجف اشرف) و جان بركفان ارتش جمهوری اسلامی برای عمليات بازی دراز، از اول ارديبهشت ماه به مدت هشت روز در قالب نيمه گسترده برگزار شد.
🔹پشتيبانی خوب خلبانان جان بركف هوانيروز كرمانشاه و در رأس آنها #شهيد_علیاكبر_شيرودی سبب پيروزی رزمندگان دليراسلام شد ولی به علت حجم گسترده پشتيبانی هوايی و پشتيبانی آتش دشمن دستيابی به دوقله ۱۱۵۰ و ۱۱۰۰ متری ميسر نشد.》▓
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#دلنــوشتــــــــــہ
🔴 #دلنوشته_تخریبچی_شهید
💠 میخواستم بزرگ بشم، درس بخونم و مهندس بشم، خاک رو آباد کنم
زن بگیرم، مادر و پدرم و ببرم کربلا
دخترم و بزرگ کنم ببرمش پارک، تو راه مدرسه با هم حرف بزنیم...
خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم..
💠 خب نشد، باید میرفتم از مادرم ، پدرم، خاکم، ناموسم، دفاع میکردم !!
🔹رفتم که دروغ نباشه
احترام کم نشه
همدیگر رو درک کنیم
ریا از بین بره
دیگه توهین نباشه
محتاج کسی نباشیم
الان اوضاع چطوره؟؟؟
●تخریبچی نوجوان
#شهیـد_کاظـــــم_مهدیـــــزاده🌷
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_هفتادوچهارم
《 متأسفم 》
🖇حرفش که تموم شد … هنوز توی شوک بودم … ۲ سال از بحثی که بینمون در گرفت، گذشته بود … فکر میکردم همه چیز تموم شده اما اینطور نبود …
🔹لحظات سختی بود … واقعا نمیدونستم باید چی بگم …برعکس قبل … این بار، موضوع ازدواج بود …💞
🔸نفسم از ته چاه در میاومد … به زحمت ذهنم رو جمع و جور کردم …
🔻دکتر دایسون … من در گذشته … به عنوان یه پزشک ماهر و یک استاد … و به عنوان یک شخصیت قابل احترام … برای شما احترام قائل بودم … در حال حاضر هم … عمیقا و از صمیم قلب، این شخصیت و رفتار جدیدتون رو تحسین میکنم …
💢نفسم بند اومد …
🔹اما مشکل بزرگی وجود داره که به خاطر اون … فقط میتونم بگم … متأسفم …
🔸چهرهاش گرفته شد … سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد …
🔻اگر این مشکل … فقط مسلمان نبودن منه … من تقریبا ۷ ماهی هست که مسلمان شدم … این رو هم باید اضافه کنم …تصمیم من و اسلام آوردنم … کوچکترین ارتباطی با علاقه من به شما نداره …
🍃✨شما همچنان مثل گذشته آزاد هستید …چه من رو انتخاب کنید … چه پاسختون مثل قبل، منفی باشه… من کاملا به تصمیم شما احترام میگذارم … و حتی اگر خلاف احساس من، باشه … هرگز باعث ناراحتی تون در زندگی و بیمارستان نمیشم …
💠با شنیدن این جملات شوک شدیدتری بهم وارد شد … تپش قلبم رو توی شقیقه و دهنم حس میکردم … مغزم از کار افتاده بود و گیج میخوردم … هرگز فکرش رو هم نمیکردم… یان دایسون … یک روز مسلمان بشه … 🍃✨
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦ مسعـــــود پیشبهـــــار ●تولد⇦ ۱۳۴۱ ●شهادت⇦ ۱۳۶۱/۲/۲۱ ●محل تولد⇦
✨﷽✨
🔴 توانگری نه به مال است پیش اهل کمال...
🔶 یک بار ندیدم که از من لباس نو بخواهد، میگفتم: عزیزم، تو پدر نداری این لباسها را میپوشی، در و همسایه دلشان به حالت میسوزد.
🔸میگفت: من از دوستانم خجالت میکشم که لباس نو و گران قیمت بپوشم.
🔸همه دوستانش بچههایی فقیر بودند. همیشه با ندارها دوست میشد، همیشه غصه دوستان فقیرش را میخورد، لباسش را میداد به آنها و میآمد خانه.
🔸میگفتم: مادر لباست کو؟ میخندید. میدانستم که باز به یکی از بچههای فقیر داده است.
راوی 👈 مادر شهید
🔻جوانترین سردار سرلشڪــــر
#شهیــد_مسعـــــود_پیشبهـــــار🌷
《ســــــالروزشهادتــــــــ♡》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
4_5827734840681693406.mp3
2.91M
☘🌾☘🌾☘
🎙#سید_رضا_نریمانی
✅من هستم یک سرباز ایرانی🇮🇷
فرمانده ام قاسم سلیمانی ...👌🌺
🌾⚡️🌾⚡️🌾⚡️
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
6285544_656.mp3
8.04M
🍃✨🍃✨🍃
💿 #تحدیر_قرآن_کریم ⇧⇧
《تندخوانی》
◀️ #جزء_ششم
🎙 استاد #معتز_آقایی
✨التماس دعا✨
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 سوَاءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَمَنْ جَهَرَ بِهِ وَمَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَسَارِبٌ بِالنَّهَارِ
🍃 برای او یکسان است کسانی از شما که پنهانی سخن بگویند، یا آن را آشکار سازند؛ و کسانی که شبانگاه مخفیانه حرکت میکنند، یا در روشنایی روز.
#سوره_رعد_آیه_۱۰
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#اول_هر_سپیده
#سلام_امام_زمانم💗
🍀 هر صبح که خمود و ناامید، از پی تکرارها روان میشوم، تنها سلامی و نامی از تو کافیست تا آسمان دلم بارانی شود و از رگبار بهاری یادت جام جانم لبریز گردد و در صفای دلربای حضورت، غمهایم شسته شود ...
شکر خدا که در پناه توام ...
✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🌱🔸﷽🔸🌱 #معرفــــے_شھـیــــد↯↯ ●نام ⇦داوود نریمیسا ○نام پدر ⇦ داریوش ●تاریخ تولد ⇦ ۱۳۶۲/۲/۲۲ ○محل ت
🔺~🔺
#بــربــال_سخــــــن🔻
💠《آرزو داشتم خداوند فرزند پسري به من بدهد تا اسم او را داود (خوش صدا) بگذارم و مداح اهل بيت(ع) شود.》
🔸 داود در خانه امام حسين(ع) تربيت شد. زيرا از همان بچگي وقتي پشت دسته عزاداريها نوحه خواني ميكردم او در گهواره علي اصغر همراهم بود. مداح بيادعا و مظلومي بود. بيشتر دعا ميخواند و فكر كنم به اندازه موهاي سرش زيارت عاشورا را خوانده بود.
💠 از طفوليت به حرام و حلال توجه داشت. اگر صداي موسيقي بلند ميشد ميرفت و آن را خاموش ميكرد. اما اگر صداي نوحه و مداحي بلند بود كامل گوش ميداد. فرزندان برادرم بعد از فوت برادرم در منزل ما بزرگ شدند و داود براي اينكه دل آنها را نشكند به زبان آنها مرا عمو صدا ميكرد.
🔸 اينقدر خوب بود كه حتي براي دشمنش بد نميخواست. اگر كسي او را ناراحت ميكرد به جاي تلافي و نفرين برايش دعا ميكرد كه خدا هدايتش كند. براي پدر و مادر احترام خاصي قائل بود. اگر از دست ما ناراحت ميشد جسارت نميكرد.
💠شايد اين حسن اخلاقش از شيري باشد كه مادرش با وضو به او ميداد. من به خاطر شغل نظاميام مدام در مأموريت بودم. به همين دليل خيلي كنار هم نبوديم اما در همان مدت كوتاه بودنم سعي ميكردم بيشتر وقتم را با خانواده بگذرانم.
🔸يادم است وقتي من از مأموريت برميگشتم، داود غريبي و گريه ميكرد اما دوباره كه ميخواستم به مأموريت بروم اينبار به خاطر رفتنم گريه ميكرد.
*(راوےپــــدرشھیــــد)*
🔻مــــــدافــــع حــــــرم
#شــھیــــدداوود_نــریمیــــسا🌸🍃
《ســالــــروزولادتــــــ♡》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#شهیـــــدانہ
💖خاص بودن یعنی⇩⇩
بـا شهـــــــدا بودن
در مسیر شهـدا بودن
عطر شهـــــدا را داشتن
رنـــگ شهــــــدا را داشتن
اخلاص شهـــــــدا را داشتن
مورد عنـــــایت شهـــــدا بودن
تـا در دام #شهــــــــــادت افتادن
نه در دام دنیــــــا و شیطان افتادن!!
#التماس_دعای_شهادت
#مهر_شهادت_پای_دلاتون
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوپنجاهوچهار 👈این داستان⇦《 کفشهای بزرگتر 》 ــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوپنجاهوپنج
👈این داستان⇦《 چهارمین نفر 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎نفسم بند اومد ... همون حسی رو که تا اون لحظه داشتم... و تمام معذب بودنم شدت گرفت ...
- ۲۱ سال
🔸نگاهش با حالت خاصی چرخید سمت علیمرادی ... و من نگاهم رو از روی هر دوشون چرخوندم ... میترسیدم نگاه و چهره پدرم رو توی چهرهشون ببینم ...
🔹اولین نفر وارد اتاق شد ... محکمتر از اون ... من توی قلبم بسم الله گفتم و توکل کردم ... حس میکردم اگر الان اون طرف میز نشسته بودم ... کمتر خورد میشدم و روم فشار میاومد ...😔
🔻یکی پس از دیگری وارد میشدن ... هر نفر بین ۲۰ تا ۳۰ دقیقه ... و من، تمام مدت ساکت بودم ... دقیق گوش میدادم و نگاه میکردم ... بدون اینکه از روشون چشم بردارم...
💢میدونستم برای چی ازم خواستن برم ... هر چند، بعید میدونستم بودنم به درد بخوره اما با همه وجود روی کار متمرکز شدم ... در ازای وقتی که اونجا گذاشته بودم، مسئول بودم ...
این روند تا اذان ظهر ادامه داشت ... از اذان، حدود یه ساعت وقت استراحت داشتیم ...🍃✨
🍀بعد از نماز، ده دقیقهای بیشتر توی سالن و فضای بیرون اتاق کنفرانس موندم ... وقتی برگشتم داشتن در مورد افراد... شخصیتها، نقاط و قوت و ضعف ... و خصوصیاتشون حرف میزدن ... نفر سوم بودن که من وارد شدم ...
🔹آقای علیمرادی برگشت سمت من ...
- نظر شما چیه آقای فضلی؟ ... تمام مدت مصاحبه هم ساکت بودید ...
- فکر میکنم در برابر اساتید و افراد خبرهای مثل شما ... حرف من مثل کوبیدن روی طبل خالی باشه ... جز صدای بلندش چیز دیگهای برای عرضه نداره ...😁
🔹کسی که کنار علیمرادی نشسته بود، خندید ... اشکال نداره ... حداقلش اینه که قدرت و تواناییت رو میسنجی ... اگر اشکالی داشته باشی متوجه میشی ... و میتونی از نقاط قوتت تفکیکشون کنی ...😐
💠حرفش خیلی عاقلانه بود ... هر چند حس یه طبل تو خالی رو داشتم که قرار بود صداش توی فضا بپیچه ...
برگهها رو برداشتم و شروع کردم ... تمام مواردی رو که از اون افراد به دست آورده بودم ... از شخصیت تا هر چیز دیگهای که به نظرم میرسید ...
🔻زیر چشمی بهشون نگاه میکردم تا هر وقت حس کردم ... دیگه واقعا جا داره هیچی نگم ... همون جا ساکت بشم ... اما اونها خیلی دقیق گوش میکردن ... تا اینکه به نفر چهارم رسید ...😳
🔸تمام خصوصیات رو یکی پس از دیگری شمردم ... ولی نظرم برای پذیرشش منفی بود ... تا این جمله از دهنم خارج شد ... آقای افخم ... همون کسی که سنم رو پرسیده بود ... با حالت جدیای بهم نگاه کرد ...😳
🔻شما برای این شخص، خصوصیات و نقاط مثبت زیادی رو مطرح کردید ... به درست یا غلط تشخیصتون کاری ندارم ... ولی چرا علیرغم تمام این خصوصیات، پیشنهاد رد کردنش رو میدید⁉️ ...
🔹نگاهش به شدت، محکم و بی پروا بود ... نگاهی که حتی یک لحظه هم ... اون رو از روی من برنمیداشت ...😳😳
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔷🔹🔹
#معـــــرفے_شهیـــــد
●نام⇦ محمـــــد ناظـــــری
●تولد⇦ ۲۸ مهٔ ۱۹۵۵
●شهادت⇦ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
●محل تولد⇦ تهران
●مزار شهیـــد⇦ بهشت زهرای تهران
■درجه⇦ دریادار دوم پاسدار
🔻محل شهادت: بندر لنگه، ایران
🔺فرمانده و بنیانگذار یگان ویژه تکاوری نیروی دریایی سپاه پاسداران، مرکز آموزش هوابرد سپاه و از بنیانگذاران دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه بود.
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦ محمـــــد ناظـــــری ●تولد⇦ ۲۸ مهٔ ۱۹۵۵ ●شهادت⇦ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
✨﷽✨
#زندگے_نامه
🔷 آنچه حاج محمد (ناظری) روی آن تاکید بسیاری داشت، پیروی مطلق و بی چون و چرا از ولی فقیه بود و ما فرزندان او قول میدهیم راه سردار ناظری را ادامه داده و این پرچم را زیر سایه ولایت فقیه، هرکجا که لازم باشد به زمین بکوبیم.
🔹سردار محمد ناظری در سالهای گذشته و به واسطه حضور در مستند مسابقه فرمانده شبکه افق، مورد توجه مردم قرار گرفته بود و در سه فصل تولید شده از این مستند مسابقه بعنوان فرمانده ارشد حضور داشت.
🔹سردار محمد ناظری دو شب قبل و بعد از انجام آموزشهای روزمره و پس از سخنرانی در بندر لنگه در جزیره فارور خلیج فارس بر اثر عارضه شیمیایی که از جنگ تحمیلی به جای مانده بود، دچار ایست قلبی ناگهانی میشود و تلاش پزشکان برای احیای این رزمنده دلاور تا نیمه شب ادامه مییابد که متأسفانه به نتیجه نرسیده و سردار محمد ناظری بعد از عمری خدمت خالصانه و دلاورانه به سرزمین مقدس ایران همزمان با میلاد حضرت سیدالشهدا و قمر بنی هاشم علیهما السلام به درجه رفیع شهادت میرسد.
▫️ســـــردار والامقام▫️
#شهیــد_محمـــــد_ناظـــــری🌷
《ســــالروز شهــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🌸 ﷽ 🌸
#طنـــــز_جبھـــــہ
♨️ آفتابه مهاجم
🔹بین تانکر آب تا دستشویی فاصله بود. آفتابه را پر کرده بود و داشت میدوید؛ صدای سوتی شنید و دراز کشید، آب ریخت روی زمین ولی از خمپاره خبری نبود.😳
🔹برگشت دوباره پرش کرد و باز صدای سوت و همان ماجرا. باز هم داشت تکرار میکرد که یکی فهمید ماجرا از چه قرار است.
🔻موقع دویدن باد میپیچید تو لوله آفتابه سوت میکشید. 😂
#لبخندهای_خاکی
#شوخ_طبعیها
#طنز
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_هفتادوپنجم
《 عشق یا هوس 》
🖇مغزم از کار افتاده بود و گیج میخوردم … حقیقت این بود که من هم توی اون مدت به دکتر دایسون علاقهمند شده بودم… اما فاصله ما … فاصله زمین و آسمان بود … و من در تصمیمم مصمم … و من هر بار، خیلی محکم و جدی … و بدون پشیمانی روی احساسم پا گذاشته بودم … اما حالا… 😔
🔹به زحمت ذهنم رو جمع کردم … بعد از حرفهایی که اون روز زدیم … فکر میکردم …
▫️دیگه صدام در نیومد …
🔸نمیتونم بگم … حقیقتا چه روزها و لحظات سختی رو گذروندم … حرفهای شما از یک طرف … و علاقه من از طرف دیگه … داشت از درون، ذهن و روحم رو میخورد …تمام عقل و افکارم رو بهم میریخت … گاهی به شدت از شما متنفر میشدم … و به خاطر علاقهای که به شما پیدا کرده بودم … خودم رو لعنت میکردم … اما اراده خدا به سمت دیگهای بود …
🔻همون حرفها و شخصیت شما … و گاهی این تنفر … باعث شد نسبت به همه چیز کنجکاو بشم …اسلام، مبنای تفکر و ایدئولوژیهای فکریش … شخصیتی که در عین تنفری که ازش پیدا کرده بودم … نمیتونستم حتی یه لحظه بهش فکر نکنم …
🔹دستش رو آورد بالا، توی صورتش … و مکث کرد …
🔸من در مورد خدا و اسلام تحقیق کردم … و این … نتیجه اون تحقیقات شد … من سعی کردم خودم رو با توجه به دستورات اسلام، تصحیح کنم … و امروز … پیشنهاد من، نه مثل گذشته … که به رسم اسلام … از شما خواستگاری میکنم … 💞
🔻هر چند روز اولی که توی حیاط به شما پیشنهاد دادم … حق با شما بود … و من با یک هوس و حس کنجکاوی نسبت به شخصیت شما، به سمت شما کشیده شده بودم … اما احساس امروز من، یک هوس سطحی و کنجکاوانه نیست…
❤️عشق، تفکر و احترام من نسبت به شما و شخصیت شما … من رو اینجا کشیده تا از شما خواستگاری کنم …
و یک عذرخواهی هم به شما بدهکارم … در کنار تمام اهانتهایی که به شما و تفکر شما کردم … و شما صبورانه برخورد کردید … من هرگز نباید به پدرتون اهانت می کردم … 😔😔
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
May 11