شـھیـــــــدانــــــہ
🔺🔺🔺 #رمـــانـــ_مدافـــع_عشــــقـ💔🍃 #قسمتــ_ششم۶ ـــــــــــــــــــــــــــــــ 👈 #دشت_عباس اعل
#رمان_مدافع_عشق❤️🍃
#قسمت_هفتم۷
---------------------------
👈 #دوکوهه حسینیه باصفایی داشت که اگر آنجا سر به #سجده می گذاشتی، #بوی_عطر از زمینش به جانت می نشست.
سر روی مُهر می گذارم و بوی خوش را با تمام روح و جانم می بلعم.🌹
“اگر اینجا هستم همه از لطف #خداست. الهی شکرت!”😊
فاطمه گوشه ای دراز کشیده و چادرش را روی صورتش انداخته.
– فاطمه! فاطمه! هوی!
– هوی و کو…! لا اله الا الله. 😄اینجا اومدی آدم بشیاااا.😡
– هر وقت تو آدم شدی منم می شم.😜
– خوب حالا چته؟
– هیچی. تشنمه.😥
– واااا تو چرا همه اش تشنته!؟ مگه کله پاچه خوردی؟😅
– وا! بخیل؛ یه آب می خوامااا.
– منم می خوام. اتفاقاً برادرا جلوی در، باکس آب معدنی پخش می کنن. قربونت برو بگیر. برای منم بیار. خدا اجرت بده.☺️
بلند می شوم و یک لگد آرام به پای فاطمه می زنم و می گویم: خیلی پررویی.😒
از زیر چادر می خندد. 😁سمت در حسینیه می روم و به بیرون سرک می کشم، چند قدم آن طرف تر ایستاده ای و باکس های آب مقابلت چیده شده. ” تو مسئولی!؟”
آب دهانم را قورت می دهم و به سمتت می آیم.
– ببخشید می شه لطفاً آب بدید؟🍃
یک باکس برمی داری و به سمتم می گیری.
– علیکم السلام. بفرمایید.
از خجالت خشکم می زند. “سلام نکردم! چقدر خنگم.”😐
دست هایم می لرزد، انگشت هایم جمع نمی شوند تا بتوانم بطری را از دستت بگیرم. یک لحظه شُل می گیرم و از دستم رها می شود. چهره ات درهم می شود. ازجا می پری و پایت را می گیری.
– آخ پام!😫
روی پایت افتاده است. محکم به پیشانی ام می زنم.😠
– وای! ترو خدا ببخشید. چیزی شد؟
پشت بمن می کنی. می دانم می خواهی #نگاهت را از من بدزدی.
– نه خواهرم خوبم. بفرمایید داخل.
– تو رو خدا ببخشید. الآن خوبید؟ ببینم پاتونو.🙁
باز هم به پیشانیم می کوبم. “چرا چرت می گی آخه!”😬
با خجالت سمت درِ حسینیه می دوم.
صدایت را ازپشت سرم می شنوم.
– خانوم علیزاده!📢
لبم را می گزم و برمی گردم به سمتت. لنگان لنگان به سمتم می آیی با بطری های آب.
– این ها رو جا گذاشتید.
نزدیک تر که می آیی، خم می شوی تا آب ها را جلوی پایم بگذاری. #عطرت را بخوبی احساس می کنم. #بوی_یاس می دهی! همه ی وجودم می شود #استنشمام_عطرت.
چقدر ارام است ، #یاس_نگاهت🌹
#ادامه_دارد...🌷
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمان_مدافع_عشق❤️🍃 #قسمت_هفتم۷ --------------------------- 👈 #دوکوهه حسینیه ب
#مدافع_عشق❤️🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
🔶🕊🌹
🕊🌹
🌹
مافرزندان #مکتبی هستیم
که از دشمن طلب #امان نمی کنیم...
#شهیدجهادمغنیه💔🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
شـھیـــــــدانــــــہ
📋مصاحبه با #شهیدچمران👇 #سوال_دوم👇 ( #در_آن_زمان_چند_سال_داشتید؟) ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سوال_سوم👇
( #پس_اولین_گزارش_شمادرهمراهی
#باشهیدچمران_بود؟)
✍بله در مهر سال 59. در زمان بازگشت از #عملیات قایق (کلک) توسط عراقی ها زده شد و تمام وسایل در آب افتاد و آسیب دید.
بعد از بازگشت به مقر استانداری
#شهیدچمران رئیس ستاد جنگ های نامنظم بود. در آن مقطع #بسیج و #سپاه و نیروهای مردمی به این شکل نبود، بیشتر #فداییان_اسلام که در بیشتر شهرهای ایران مستقر بودند سازماندهی شده تر اقدام می کردند.
من در این مدت و حتی زمان درگیری با عراقی ها در دب حران همراه
#شهیدچمران بودم در این مدت، کم کم نحوه رفت و آمد را یاد گرفته بودیم. من تا زمان #شهادت وی با #شهیدچمران بودم. وی هم مرا بسیار دوست داشته و مورد لطف و محبت قرار می داد.🔶🔹
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
4_6024052487202276562.mp3
1.7M
مداحی حاج مهدی میرداماد👆
#پیشنهاددانلود👌
#آمدم_تا_انتقام_سیلی_مادربگیرم😭
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
#سلام_آقای_من
🌷اےچاره درماندگان ادرڪنے
🌷اےمونس ویار بےڪسان ادرڪنے
🌷من بےڪسم و خستہ و مهجور و ضعیف
🌷یا حضرت صاحب الزمان ادرڪنے
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
شـھیـــــــدانــــــہ
زنده ٺر ازٺـــــو نمیبینم بہ دنــــیا🌎 ای #شَــــــهید در ڪلاس عشق ٺـــو اســــتادها بنشستہ اند! #
🔺🔺🔺
﷽
🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸
#شهید_دکتر_مجید_شهریاری
#شهید_علم
راوی_از_شاگردان_شهید
🌷 رفتار دکتر انقدر عادی بود که متوجه نمی شدین
با استاد دانشگاه طرف هستین.
یه بار دیدم که یکی از دوستان عصبانیه 😖
می گفت که پیک موتوری پنجاه تا کتاب آورده بود
و برای جابجا کردنشون از دکتر شهریاری که داشته از اونجا رد می شده، کمک خواسته.
🌷 ایشون هم بدون اینکه حرفی بزنه به کمکش رفت... 😐
اون شخص می گفت رفتم با عصبانیت به پیک گفتم که این آقا استاد دانشگاهه که گرفتیش به کار...!!!
✍
🌷 خیلی از افرا دکتر رو می شناختند اما نمی دونستن ایشون استاد رشته هسته ای دانشگاهه..! 😳
بعد از شهادتش وقتی عکسش رو دیدند با تعجب می گفتند که فلانی دکتر هسته ای بود!!؟ 🙄
✍ از کتاب : شهید علم
#شهیددکترمجیدشهریاری🌹🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمان_مدافع_عشق❤️🍃 #قسمت_هفتم۷ --------------------------- 👈 #دوکوهه حسینیه ب
#رمــــانــ_مـدافــع_عشـقــــ💔🍃
#قسمت_هشتــم۸
ـــــــــــــــــــــــــــــ
🌥نزدیک غروب، وقت برای خودمان بود. چشمانم دنبالت می گشت. می خواستم آخرهای این سفر چند عکس از تو بگیرم. گر چه فاطمه سادات خودش گفته بود که لحظاتی را ثبت کنم.😊
زمین پرفراز و نشیب #فـڪه با پرچم های #سرخ و #سبزی که باد تکانشان می داد حالی غریب را القا می کرد. تپه های خاکی. و تو درست اینجایی. لبه ی یکی از همین تپه ها. نگاهت به سرخـی آسمان است.
نزدیکت می شوم. پشت به من هستی. می شنوم که زیر لب زمزمه می کنی:
#از_هر_چه_که_دم_زدیم،
#آنها_دیدند...😭
آهسته نزدیکتر می شوم. دلم نمی آید #خلوتت را بهم بزنم، اما…
– آقای هاشمی!
توقع مرا نداشتی، آن هم درآن خلوت. از جا می پری. می ایستی و زمانی که به سمت من رویت را بر می گردانی، پشت پایت درست لبه ی تپه، خالی می شود و از سراشیبی اش پایین می افتی.
سر جایم خشکم می زند. “افتاد!”
پاهایم تکان نمی خورند. به زور صدایی از حنجره ام بیرون می کشم.
– آ آقا آقای ها ها هاشمی!😱
یک لحظه بخودم می آیم و به سمتت می دوم. می بینم که پایین سراشیبـی دو زانو نشسته ای و گریه می کنی.😭 تمام لباست خاکی شده. ☹️با یک دست مچ دست دیگرت را گرفته ای. فکر خنده داری می کنم. “یعنی از درد داره گریه می کنه!؟
اما تو حتماً #اشکهایت از سر بهانه نیست. علت دارد.علتی که بعدها آن را می فهمم.🤔
سعی می کنم آهسته از تپه پایین بیایم که متوجه می شوی و به سرعت بلند می شوی.
قصد رفتن که می کنی به پایت نگاه می کنم. هنوز کمی می لنگی. تمام جرأتم را جمع می کنم و بلند صدایت می زنم.
– #آقاےهاشمی! آقا سید! یک لحظه. تو رو خدا. باور کنید من … نمی خواستم که دوباره… دستتون طوری شده؟ آقای هاشمی! با شما ام.😩
اما تو بدون توجه به من، سعی کردی تا جای راه رفتن بدوی، تا زودتر از شر صدای من راحت شوی. محکم به پیشانیم می کوبم. “یعنیا خرابکار تر از تو کسی هست آخه؟ چقدر بی عرضه ای!”😢
آنقدر نگاهت می کنم که در چهار چوب نگاه من گم می شوی. چقدر عجیبی! یا نه؛ تو درستی، ما آنقدر به غلط هاعادت کرده ایم که تو را عجیب می بینیم. در اصل چقدر من عجیبم.😐
#ادامه_دارد..🌹
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــانــ_مـدافــع_عشـقــــ💔🍃 #قسمت_هشتــم۸ ـــــــــــــــــــــــــــــ 🌥نزدیک غروب، وقت برای
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
#شهیدمدافع_حرم_حامدجوانی🌹🍃
#شهید_ابوالفضلی❤️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
ارادت عجیبی به #حضرت_ابوالفضل داشت و شبیه #حضرت_ابالفضل (ع) #شهید شد . هم #چشمانش را داده بود هم دستانش را؛ اگر به تمام اعضای بدن قمر منیر بنی هاشم تیر زده بودند بدن حامد نیز سر تا پا #ترکش بود.😭
شادی روحش #صلواتـــ🌷
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️