eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#سلام_امام_زمانم_عج 🍃🌸همان یگانه‌ی حُسنی اگر چه پنهانی 🌸🍃تویی که درد جهان را یگانه درمانی 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
🔶🕊🌷 🕊🌷 🌷 غالبا آن گذرے ڪہ #خطرش بیشتر است مے‌شود قسمت آنڪہ جگرش بیشتر است.. #شهدا_گاهے_نگاهے😔 #صبحتون_شهدایـــے🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
اینجوری ایستاده اند... گم شد! هم پلاکت... هم استخوانت... هم آرمانت... و اتوبان رد شد از کوچہ ای ڪہ بہ نامت بود روزتان_شهدایی❤️ 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
مخالفت خانواده ام وقتی علنی شد که از تصمیمم برای ازدواج با یک جانباز قطع نخاعی باخبر شدند! روی همین حساب هم بود که مهریه را نسبتا زیاد گرفتند تا شاید این ازدواج سرنگیرد. ولی من که خیر دنیا و آخرت را هدف گرفته بودم، بدون هیچ مخالفتی مهریه تعیین شده را که ۱۲۴ سکه بود، با حسین در میان گذاشتم، او هم که از عقیده ام مطلع بود، گفت مانعی ندارد. اما خدا می داند که مهریه من ، ارزش جانبازی او بود و بس؛ که این بالاترین ارزش ها و مهریه هاست‌‌‌... به قلم همسر شهید #جانباز_شهیدحسین_دخانچی نگین شکسته صفحه ۳۷ و ۳۸ 🍃🌸↬ @shahidane1
#رفیق دلم نگاهی از تو مےخواهد تا باز بر این دل، فرماندهی کنی و نگاهت، مرهمی باشد به زخم های روزگار و چه زخمی از #فراق، عمیق تر؟! حیف... جامانده از آن قافلہء یار شدیم... 🌷شهیدعلیرضا جان بزرگی🌷 📎سالـــــروز شھـــــادت 🍃🌸↬ @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#رفیق دلم نگاهی از تو مےخواهد تا باز بر این دل، فرماندهی کنی و نگاهت، مرهمی باشد به زخم های روزگار
🌺شهیدی که سکوت حلبچه را شکست سال 67 به حلبچه رفت تا از بمباران شيميايي عراق و كشته شدن مردم مظلوم اين شهر، عكس بگيرد. او با اينكه مي دانست حضورش در آنجا باعث شيميايي شدنش مي شود، به آنجا رفت و با شجاعت به كار عكاسي پرداخت. سعيد با عكس هايش، جنايت صدام را در تاريخ ثبت كرد. سعيد(علیرضا) وقتي از حلبچه به پادگان دوكوهه برگشت، شرايط جسماني خوبي نداشت. مدام سرفه مي كرد و سينه اش مي سوخت. به همين دليل، براي درمان به بيمارستاني در تهران رفت. همانجا فهميد كه شيميايي شده است. 🍃🌸↬ @shahidane1
#بسیجی_غریب 🌷خیلی حرف است نه نیاز #مادی داشته باشی و #نه_شغلت_نظامی باشد، ولی تا پای دفاع از آرمان های امام(ره) و حرف از دفاع #مظلوم پیش بیاید عاشقانه دلبندت را به امان خدا بگذاری و راهی جبهه در #دیار_غربت شوی....🌷 در قبال #خون_شهدا مسئولیم. #شهیدوحید_نومی_گلزار🌷 #شهید_ظهر_عاشورا 🍃🌸↬ @shahidane1
با درد ِما هم خانه شو... باشد که با ما خو کنی.... شهدا هرلحظه نگاهی ... 🍃🌸↬ @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــانــ_مـدافــع_عشـقــــ💔🍃 #قسمت_هشتــم۸ ـــــــــــــــــــــــــــــ 🌥نزدیک غروب، وقت برای
❤️🍃 ۹👇 ـــــــــــــــــــــــــــــ 🔶فضا حال وهوای سنگینی دارد. یعنی باید خداحافظی کنم😢 از خاکی که روزی قدم های پاک آسمانی ها آن را نوازش کرده؟ با پشت دست 😭 را پاک می کنم. در این چند روز آنقدر روایت از آنها شنیده ام که حالا می توانم به راحتی کنم.🌹 دوربین📸 را مقابل صورتم می گیرم و شما را می بینم. اکیپی که از چهارده تا پنجاه ساله در آن در تلاطم بودند. یک جنب و جوش عاشقانه😍👌. من در خیالم صدایتان می زنم. – !📣 برای گرفتن یک عکس ازچهره های معصومتان چقدر باید هزینه کنم؟🤔 و نگاه های مهربان شما که همگی فریاد می زنید: هیچ هزینه ای نیست! 😊فقط حرمت ما را حفظ کن😔. را بخر، را به تن کن. را بدزد از .👌 آرام می گویم: یک. دو. سه. صدای فلش و ثبت لبخند خیالی شما.📸 لبخندی که طعم سیب🍎 می دهد. شاید لب های شما با سیب رابطه ی عاشق و معشوق داشته.🌷 🔶دلم به خداحافظی راه نمی دهد. بی اراده یک دستم را بالا می آوردم تا… اما یکی از شما را تصور می کنم که نگاه غمگینش را به دستم می دوزد و می گوید: با ما هم خداحافظی می کنی؟😢 – خداحافظی چرا؟😳 – تو هم می خوای بعد از رفتنت ما رو فراموش کنی؟ تو بی وفا نباش. دستم را پایین می آورم و به هق هق می افتم. احساس می کنم چیزی در من می شکند. ریحانه ی قبلی بود. غلط های روحم بود که شکست. نگاه که می کنم دیگر شما را نمی بینم. با خودم می گویم: “ بال و پر بندگی هستند و که زمانی روی آن می کردند عرش می شود برای توبه.” در همان لحظه تولدم تکرار شد. “کاش کمکم کنید تا پاک بمانم!❤️😔 شما را قسم به 🕊 کمکم کنید.”😭 در تمام مسیر بازگشت اشک می ریزم. بی اراده و از روی دلتنگی.💔 شاید چیزی که پیش رو داشتم کار . بعنوان یک هدیه. هدیه ای برای این شکست و تغییر. هدیه ای که من صدایش می کنم: !🌹🍃 .....🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 ↖️
شـھیـــــــدانــــــہ
🔺🔺🔺 مدیریت جهادی به رسم #شهدا ـ🌹 🔶راه را با ایــن #ستــــاره_ها مــــی توان پیــدا ڪـــرد...🍃 شمار
🔺🔺🔺 مدیریت جهادی به رسم #شهدا ـ🌹 🔶راه را با ایــن #ستــــاره_ها مــــی توان پیــدا ڪـــرد...🍃 شماره2⃣ #سردارشهیدحسین_خرازی💔 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
#پــوستـــر👆🔺👆 #شهیدمهــدےلطفـــےنیـــاسر🌹🍃 #شهدارایادکنیدباذکر #صلوات🕊 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
✨﷽✨ ✍کجای کاریم؟؟؟ ✅خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟ خسته شده ام، در هیاهوی شهر به دنبال گمشده ی خود میگردم، گم شده یا نه شایدم من گم شده ام، آری گم شده در مثلث برمودای غفلت، هوس و گناه... 🔸 در گیر و دار مشغله های پوچ زندگی، در بالا و پائین شدن قیمت دلار، خودمان را هم گیج کرده ایم میان این همه آمال واهی که به قول خودمان داریم «زندگی» میکنیم؛ کدام زندگی، دانه زندگیمان در باتلاق گناهانمان گندیده و بویش، زمین را که هیچ، کُلّ منظومه شمسی را برداشته و با ادکلن مارک میخواهیم جبرانش کنیم... 🔺 و چه خوب خودمان را به آن راه میزنیم که انگار نه انگار یک نفر هزارو چند صد سال به انتظار ما نشسته و دنبال یار میگردد و ما تازه چله ی ترک گناه میگیریم آن هم نصفه نیمه رهایش میکنیم، واقعا کجای کاریم؟ تمام هفته گناه و غروبِ جمعه دعا کمی خجالت از این انتظار هم خوب است 💐 🍃🌸↬ @shahidane1 ↖️
شـھیـــــــدانــــــہ
#ســـوال_چــہــارم۴ ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ( #اولین_برخوردشماباشهیدچمران #چگونه_بود؟) ــ
#ســـــوال_پنـجم👇 ــــــــــــــــــــــــــــــ ✍ #آیا_مصاحبه_دیگرےاز_ایشان_داشتید؟ ⭕️مهمترین و آخرین مصاحبه وی عید سال 60 و زمان سال تحویل بود که چند شقایق وحشی هم درآمده بود؛ به دکتر گفتم که می خواهم در این مکان با شما #مصاحبه کنم، وی نیز پذیرفت، در مصاحبه از #شهیدچمران پرسیدم که در حال حاضر چه حسی دارید با توجه به اینکه اکثریت مردم در این زمان پیش خانواده های خود هستند؛ شما در #سنگر چه می کنید و چرا به اینجا آمده اید با توجه به اینکه نزدیک سال تحویل هستیم؟ و وی در پاسخ همان شگردی را انجام داد که من با شما خبرنگاران انجام می دهم، همان سوال را از من پرسید و گفت: عمری را در #لبنان و #فلسطین و علیه رژیم صهیونیستی جنگیده و به این مبارزه عادت دارم ولی سوال من از تو است اینکه تو که هنوز 20 سالت هم نشده اینجا چه می کنی؟ و چرا پیش پدر و مادرت نیستی؟ و الان چه حسی داری؟ در آن لحظه واقعا من مانده بودم که مصاحبه می کنم یا مصاحبه می شوم. به وی گفتم من نمی توانستم در شهر بمانم باید به جنگ می آمدم در جواب #شهیدچمران گفت: پسرم همین حس تو را من دارم نمی توانم در شهر بمانم و ظلم را ببینم و اقدامی نکنم.🔶 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
دعای فرج به نیابت از 👈مدافع حرم #شهیدمصطفےصدرزاده🌹🍃 🌷 (سید ابراهیم)🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #شبتون_شهدایی💔🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
هدایت شده از یا صاحب الزمان ادرکنی
🌸به هر طرف که می نگری #شهیدی را می بینی که با چشمان نافذ و عمیقش نگران است که تو چه میکنی. *میهمان شهدا باشید* .🌸 🔹اخبار شهدا 🔸مطالب ناب شهدایی 🔹مطالب مذهبی 🔸وصیت‌نامه شهدا 🔹مطالب حجاب 🔸مطالب مهدویت 🔹مداحی 🔸طنز عضویت:👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4254793743C85c5449b43
🍃🌸 #سلام_آقای_من چه شود که نازنینا ، رُخ خود به من نمائی به تبسّمی ، نگاهی ،گرهی ز دل گشائی به کدام واژه جویم ، صفت لطیف عشقت که تو پاک تر آز آنی که درون واژه آئی 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
💕 #بسم_رب_شهید💕 یک نیمِ رُخَت : اَلَسْتُ مِنْکُمْ بِبَعیدْ یک نیمِ دگر : اِنَّ عَذابی لَشَدیدْ بر گِرْدِ رُخَت نبشته : یُحْیی وَ یُمیتْ مَنْ ماتَ مِنَ الْعِشْقْ ، فَقَدْ ماتَ شَهید دوست شهید من ........ ...💕💕...شهیدمحمدرضادهقان...💕💕.. ⭕️سلام... #صبحتـــون_شهـــــدایــے🌷 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
🍃🌹🕊 🌹🕊 🕊 پیاده‌روی #اربعین را چندین سال بود که انجام می‌داد. حتی کاروان‌های زیارتی را ترتیب می‌داد و کسانی هم که بی‌بضاعت بودند را از هزینه شخصی خودش به زیارت می‌برد.👌 شهادت‌طلبی، شجاعت، ایثار و خدا ترسی حاج رضا زبانزد خاص و عام بود. طوری که در زمان جنگ همیشه در خودش آمادگی #شهادتـــ💔 را حفظ کرده بود. از دهه شصت تا قبل از شهادتش مراسم غسل و کفن و دفن اموات را #فی‌سبیل_الله انجام می‌داد... ــــــــــــــــــــــــــــــــ گذری بر زندگی پربرکت شهیدملایی،از معلم تا مدافع شدن، وصیتنامه ،در لینک زیر👇👇👇 https://hawzah.net/fa/Discussion/View/11351/-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%81%D8%B9-%D8%AD%D8%B1%D9%85%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%D9%84%D8%A7%DB%8C%DB%8C #شهیدمدافع_حرم🔻🔻 #حاج_رضاملایـــــے🌹🍃 👈سالروز #شهادتـــــــــ💔 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
❤️🍃🕊 🍃🕊 🕊 با #دلی_آرام و #قلبـــے❤️ مطمئن از آنچه انجام می دهم (جهاد) از حضور شما عزیزان #مرخص می شوم؛😭 باشد که این فرزند و برادر کوچک و خطاکار خود را ببخشید و #حلال کنید.🍃 #شهیدمدافع_حرم_حسین_محرابی🌷 #سالروزشهادتـــــــ🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
شـھیـــــــدانــــــہ
❤️🍃🕊 🍃🕊 🕊 با #دلی_آرام و #قلبـــے❤️ مطمئن از آنچه انجام می دهم (جهاد) از حضور شما عزیزان #مرخص می شو
🔺🔹🔹🔺 🔶 🔻🔻🔻 تاریخ: ۱۳۹۵/۶/۲۹ السلام علیک یا اباعبدالله یا حسین (ع) السلام علیک یا ابالفضل العباس یا علمدار با دلی آرام و قلبی مطمئن از آنچه انجام می دهم (جهاد) از حضور شما عزیزان مرخص می شوم؛ باشد که این فرزند و برادر کوچک و خطاکار خود را ببخشید و حلال کنید. اگر خداوند متعال قسمت اینجانب شهادت نمود، قیم فرزندان من پدربزرگشان حاج سید احمد بلدیه می باشند و نائب ایشان دایی های ایشان سید ابراهیم بلدیه و سید مهدی بلدیه باشد که اربابم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) ایشان را یاری فرمایند؛ اختیار بچه ها و مال و اموال به همسر عزیزم و کسی که خیلی در این راه مرا یاری کردند بی بی مرضیه بلدیه می باشد. همسرم، فرزندانم را یار و یاور امام مظلومم حضرت مهدی عج قرار بده و تا غیبت ایشان گوش به فرمان نائب بر حقش امام خامنه ای؛ یک دست لباس و پوتین محمد مهیار خریده ام، به محض اینکه لباس ها برایش کمی اندازه شد، اسلحه مرا بردارد. مادر! مادر! مادر! مرا حلال کنید و همانند حضرت زینب صبور باشید و در شهادت من بی قراری نکنید و شاد باشید که با عنایت امام رئوفم علی بن موسی الرضا (ع) فرزند سراپا تقصیر شما را پذیرفته اند. هر خانمی که چادر به سر کند و عفت ورزد، و هر جوانی که نماز اول وقت را در حد توان شروع کند، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم امام حسین (ع) خواهم کرد و او را دعا می کنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد. من مانند کسی هستم که سوار تاکسی شده و به مقصد می رسم ولی پولی ندارم، از خدا خجالت می کشم، ولی به لطف و رحمت خدا امیدوارم. فرزندانم! زینب و فاطمه، با حیا و حجاب مرا یاری کنید؛ بدانید که حیا از حجاب کمتر نیست. و فرزند کوچکم محمد مهیار! تو نذر مولایم ، مولای تنهایم حضرت صاحب الزمان (عج) هستی، خودت را برای یاری امامت آماده کن و بدان که مولایمان بزودی تشریف می آورند؛ انشاء الله با پاکی و نمازت، با حیا و نجابتت ایشان را یاری کن؛ گوش به فرمان امام خامنه ای داشته باش. حلالم کنید خواهران و برادرانم. فرزند و برادر سراپا تقصیر، حسین محرابی و من الله توفیق و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته 🔻مدافـــــــ حرم ـــــــــع🔻 🌷 💔ـــــــــ 🍃🌸↬ @shahidane1 ↖️
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمـــــان_مـــدافع_عشقــــ❤️🍃 #قسمتــ_نــهم۹👇 ـــــــــــــــــــــــــــــ 🔶فضا حال وهوای سنگینی
❤️🍃 🔻🔻 ــــــــــــــــــــــــــــــــــ صدای بوق آزاد🔊 در گوشم می پیچد.😫 شماره را عوض می کنم. جواب نمی دهند. خاموش می کنم و کلافه دوباره شماره گیری می کنم. باز هم خاموش می کنم.😢 فاطمه دستش را مقابل چشمانم تکان می دهد:👋 چی شده؟ جواب نمی دن؟😐 – نه. نمی دونم کجا رفتن. تلفن خونه رو جواب نمیدن. گوشی هاشونم خاموشه. کلید هم ندارم برم خونه.😔 فاطمه چند لحظه مکث می کند و بعد می گوید: خُب بیا فعلاً خونه ی ما.☺️ کمی تعارف کردم و ” نه ” آوردم. دو دل بودم اما آخر در برابر اصرارهای فاطمه تسلیم شدم.😅 وارد حیاط که شدم، ساکم را گوشه ای گذاشتم و یک نفس عمیق کشیدم.🔹 مشخص بود که زهرا خانوم تازه گلها 🌷را آب داده. فاطمه داد می زند: ماااماااان! ما اومدیم.👋📢 و تو یک تعارف می زنی که: اول شما بفرمایید.😏 اما بی معطلی سرت را پائین می اندازی و می روی داخل.😀 چند لحظه بعد، علی اصغر، پسر کوچک خانواده و پشت سرش زهرا خانوم بیرون می آیند.👦 علی جیغ می زند و می دود سمت فاطمه. خنده ام می گیرد. “چقدر شیطونه!”😅 زهرا خانوم بدون اینکه با دیدن من جا بخورد لبخند گرمی می زند و اول به جای دخترش به من سلام می کند.☺️ با خودم می گویم: چقدر خونگرم و مهمان نواز! – سلام مامان خانوم! مهمون آوردم.🤗 این را فاطمه می گوید و پشت بندش ماجرای مرا تعریف می کند. – خلاصه اینکه مامان باباشو گم کرده اومده خونه ی ما.🙄 علی اصغر با لحن شیرین و کودکانه می گوید: آجی! خاله جُم شده؟ واقیهنی؟😧 زهرا خانوم می خندد و بعد نگاهش را سمت من می گرداند. – نمی خوای بیای داخل دخترخوب؟😐 – ببخشید مزاحم شدم. خیلی بد شد. – بد این بود که توی خیابون می موندی. حالا تعارف رو بذار پشت در و بیا تو. ناهار حاضره.🍲 لبخند می زند، پشت به من می کند و می رود داخل. خانه ای بزرگ، قدیمی و دو طبقه که طبقه ی بالایش متعلق به بچه ها بود. یک اتاق برای سجاد و تو. دیگری هم برای فاطمه و علی اصغر. زینب هم یک سالی می شود که ازدواج کرده و سر زندگی اش رفته.🌷 از راهرو عبورمی کنم و پائین پله ها می نشینم. از خستگی شروع می کنم به مالیدن پاهایم. همین موقع صدایت را از پشت سرم می شنوم.😌 – ببخشید! میشه رد شم؟🔹 دستپاچه از روی پله بلند می شوم. یکی از دستانت را بسته ای. همانی که موقع افتادن از روی تپه صدمه دیده بود. علی اصغر از پذیرایی به راهرو می دود و آویزان پایت می شود.😁 – داداش علی! چلا نیمیای کولم کنی؟😄 بی اراده لبخند می زنم. به چهره ات نگاه می کنم. سرخ می شوی و کوتاه جواب می دهی.😄 – الآن خسته ام، جوجه ی من!😘 کلمه ی جوجه را طوری آرام گفتی که من نشنوم اما شنیدم.😂 یک لحظه از ذهنم می گذرد. “چقدر خوب شد که پدر و مادرم نبودن و من الآن اینجا هستم.”😊   …🔹🔶 🍃🌸↬ @shahidane1 ↖️
#سیم_خاردار..〽️ یک نفر باید داوطلب می‌شد که روی سیم خاردار دراز بکشید تا بقیه از روی آن رد شوند یک جوان فورا با شکم روی سیم خاردار خوابید، همه رد شدند جز یک پیرمرد گفتند: «بیا!» گفت:« نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش! مادرش منتظره!» چسبیدن به سیم خاردار کجا و چسبیدن به میز ریاست کجا.. 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️