لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 #فــــوری
♦️| ⇦بیانات منتشرنشده رهبر انقلاب در روز ۳۰ تیرماه ۸۸ درباره فتنه۸۸، سخنان میرحسین موسوی و خاتمی و... برای اولین بار منتشر شد.☝️
📖 روایت کامل این دیدار در کتاب فتنه تغلب منتشر شده است.
👈 رهبر انقلاب: آقای موسوی اعلام کرد که در این انتخابات تقلب شده و این منشأ همهی حرفهای بعدی شد.
❓ سوال این است: شما از کجا فهمیدید در انتخابات تقلّب شده، چه دلیلی اقامه شد؟
خود من هم خیلی سعی کردم، همان روز شنبه عصر که ایشان ظهرش اطلاعیه داده بود، فرستادم یک نفر را پیش ایشان، برگشت حرفهایی که زد من را خیلی متعجب کرد، خیلی متعجب کرد...
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹
👈تا جان در بدن دارم آن را فدایی سید علی خواهم کرد♥♥♥
✨اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای✨
#باولایت_تا_شهادت
#جانمان_فدای_رهبرمان_سید_علی❤️
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#جانباز_و_شهید_عاشورای 《سال ۸۸ تهران》
#امدادگر داوطلب جمعیت هلال احمر بود که در حین کمک به مجروحین اغتشاشات روز #عاشورای سال ۸۸ تهران توسط فتنه گران و منافقین مجروح و شکنجه شد و پس از تحمل چهار سال و نیم درد و رنج جراحات، در بهمن ماه۱۳۹۲ به #شهادتــــ💔 رسید....
🌹سید غریب و تنها برای نجات یک پاسدار که رویش بنزین ریخته بودند و آتش گرفته بود رفت میان لشگری از گرگ ها....
#شهیــدبسیجــــــــے↯↯↯
#سیــدعلیــرضــاستــــارے
#جانبــازوشهیدفتنــــہ۸۸
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🍃🌹
#فــــتــنــــه88
🕊 پرِ پروازِ
#شهادتــــــ💔
گاهی در #شــلمچــــــــھ
و #طــلایــیـــھ بـازمیـشود....
گاهــــے #حــــلبــــــــ
گاهی هم در #تــــهران!
ـ------------------------------
💐 شهدای #فتنه88
#شهید_ذوالعلی🌹🍃
#شهیــــدکبیــــری💔🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🌼❤️🌼❤️🌼
💠 برای من میدانِ انقلاب تهران ، شلمچه یادمشق فرقی ندارد؛
هرجا حرفِ #انقلاب_اسلامی هست،ما هستیم.👌
🔴 #بصیرت یعنی گوش به فرمان
#سیدعلےحسینــےخامنه_ای🌸
🔻مدافــــــع حــــرم🔻
#شهیدمحمودرضابیضایــے🌹🍃
جانبازفتنه۸۸
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_بیست_و_هشتم ۲۸ 👈این داستان⇦ 《 پسر پدرم 》 ـــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_بیست_و_نهم ۲۹
👈این داستان⇦ 《 هادی های خدا 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
◀️- خداوند می فرمایند داستان: بنده من ... تو یه قدم به سمت من بیا... من ده قدم به سمت تو میام ... ✨اما طرف تا 2 تا کار خیر می کنه ... و 2 قدم حرکت می کنه ... میگه کو خدا؟ .. چرا من نمی بینمش؟ ...😳
🔸فاصله تو تا خدا ... فاصله یه ذره کوچیک و ناچیز از اینجا تا آخر کهکشان راه شیریه ...☄ پیامبر خدا ... که شب معراج ... اون همه بالا رفت ... تا جایی که جبرئیل هم دیگه نتونست بالا بیاد ... هم فقط تا حدود و جایی رفت ...
🌼حالا بعضی ها تا 2 قدم میرن طلبکار هم میشن ... یکی نیست بگه ... برادر من ... خواهر من ... چند تا قدم مورچه ای برداشتی ... تازه اگر درست باشه و یه جاهایی نلرزیده باشی ... فکر کردی چقدر جلو رفتی که معرفتت به حدی برسه که ...😏
تازه چقدر به خاطر خدا زندگی کردی؟ ... چند لحظه و ثانیه زندگیت در روز به خاطر خدا بوده؟ ... از مالت گذشتی؟ ... از آبروت گذشتی؟ ... از جانت گذشتی ...
🌸آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه و فال به نام من دیوانه زدند ...
🌷اما با همه اون اوصاف .. عشق ... این راه چند میلیون سال نوری رو ... یک شبه هم می تونه بره ... اما این عشق ... درد داره ... سوختن داره ... ماجرای شمع و پروانه است ...✨
لیلی و مجنونه ... اگر مرد راهی ... و به جایی رسیدی که جرات این وادی رو داری ... بایست بگو ... #خدایا ... خودم و خودت ... و الا باید توی همین حرکت مورچه ای بری جلو ... این فرق آدم هاست که یکی یک شبه ... ره صد ساله رو میره ... یکی توی دایره محدود خودش ... دور خودش می چرخه ...💫
واکمن به دست ... محو صحبت های سخنران شده بودم ... و اونها رو ضبط می کردم ... نماز رو که خوندن ... تا فاصله بین #دعای_کمیل رو رفت بالای منبر ...
خیلی از خودم خجالت کشیدم ... هنوز هیچ کار نکرده ... از خدا چه طلبکار بودم ... سرم رو انداختم پایین ... و توی راه برگشت ... تمام مدت این حرف ها توی سرم تکرار می شد...😔
اون شب ... توی رختخواب ... داشتم به این حرف ها فکر می کردم که یهو ... چیزی درون من جرقه زد ... و مثل فنر از جا پریدم ...⚡️
- مهران ... حواست بود سخنرانی امشب ... ماجرای #تو و #خدا بود ... حواست بود برعکس بقیه پنجشنبه شب ها ... بابا گفت دیر میاد ... و مامان هم خیلی راحت اجازه داد تنها بری دعای کمیل ... همه چیز و همه اتفاقات ... درسته ... خدا تو رو برد تا جواب سوالات رو بده ...
و اونجا ... و اولین باری بود که با مفهوم هادی ها آشنا شدم ...
اسم شون رو گذاشتم #هادی_های_خدا ... نزدیک ترین فردی... که در اون لحظه می تونه واسطه تو با خدا باشه ... واسطه فیض ... و من چقدر کور بودم ... اونقدر کور که هرگز متوجه نشده بودم ...🍁
دوباره دراز کشیدم ... در حالی که اشک چشمم بند نمی اومد ... همیشه نگران بودم ... نگران غلط رفتن ... نگران خارج شدن از خط ... شاگرد بی استاد بودم ...
اما اون شب ... خدا دستم رو گرفت 😊و برد ... و بهم نشون داد... خودش رو ... راهش رو ... طریقش رو ... و تشویق ... اینکه تا اینجا رو درست اومدی ...
اونقدر رفته بودم که هادی ها رو ببینم و درک کنم ... با اون قدم های مورچه ای ... تلاش بی وقفه 4 ساله من ...
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⇦ #ڪلیپ_ویژه۳👆
👈سید ما مولای ما دعا کن برای ما
مهدی جان!😭😭
💠 آقای من، جان تو می ارزد به کل دنیا
💢 همه ما را در زمره منتظران حقیقی ات قرار بده و معرفت انتظار درست را به ما بیاموز .
#سخنان_رهبــــری😭...⇧
✨اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای✨
#جانمان_فدای_رهبرمان_سید_علی❤️
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
♻️ #سلامتی_حضرت_آقا_هر_نفر_پنج_صلوات
#شبتون_شهدایی🌹
💠⚡️💠⚡️💠
#عشــــــــــــق💔
رازیست ڪہ
تنهابہ #خــــــدا باید گفتـــ ..
دلم یڪـــ
دنیـا میخـواهد شبیـہ #دنیاے شـما
ڪـہ همـہ چیــزش بـوے خــــدا بدهـد...
#درآرزوے_شهادتــــــ💔
#حاج_عمار
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی🌹
ـ-------------~♥~--------------
🌼ســــــلامـ...
#صبــحتــــون_شــھــــدایــــے🌸🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
✨🌹✨🌹✨🌹✨
#شهیدسیفعلی_نظری ابربکوه به سال 1345 متولد شد. وی با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه های حق علیه باطل رفت و در دهلران روز 5 مرداد سال 67 وقتی که با منافقین کوردل در عملیات مرصاد در حال مبــــارزه بود بــه
#شهادتـــــ❤️ـ رسید.
پیکر مطهر این شهید عزیز پس از #29سال چشم انتظاری مادرش در تفحص پیدا شد و خانواده منتظر او بعد از سالها بی قراری در ایام سوگواری #شهادت_حضرت_صدیقه_طاهره(س) پیکر مطهر شهیدشان را در معراج شهدا به آغوش کشیدند.🌹🌹
ـ~~~~~~~~~~~~~~~
#شهیدسیفعلی_نظری❤️🍃
👈سالــــــروزولادتــــــ🌸🌼
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
💛ــــــــــــــــــ🌹ــــــــــــــــــ💛
✨رفتی تو و توان پریدن مرا نبود
✨باید در این مسابقه فکری دگرکنیم
✨شرمنده ایم که از توجدا،زنده ایم هنوز
✨ #تقدیر مانبود که باهم سفر کنیم
ـ°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
مــدافــ🔻حــــرمـ🔻ــــع
#شهیدمســــلم_خیــــزابــ🌹🍃
❣《ســــالــــــروزولادتــــــــ》❣
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🌷ــــــــ🌷ــــــــ🌷
✨《خطی از وصیتنامه》✨
#خدایا تو را شکر می کنم که قدرت شناخت و ستایش خویش که راه مستقیم را برایم نمایاند و نصرتم داد تا بتوانم در راهت گام بر دارم را به من عطا نمودی . #سپاس_تو_را که یاری ام نمودی تا بتوانم خوب و بد را تشخیص بدهم و از میان آن دو ،خوب را انتخاب کنم . حمد تورا که نیرویم بخشیدی تا بتوانم با آن از #دینت که سند رهایی ما مستضعفان از زیر یوغ مستکبران است ،به دفاع بر خیزم .👌
ـ*********************
#سردارشهیدعلیـرضاماهینـــے💔🍃
👈سالروزشهادتــــــــــــ🌹🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــــان_مدافــــع_عشق💞 #قسمتــــ_ســـے و هفتم ۳۷ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ◀️ چن
رمــــــان_مدافــــع_عشق💞
#قسمتــــ_ســـے و هشتم ۳۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔘چی کار کنی؟
– شما بشین عزیز.
🔹می نشینی. پشت سرت می ایستم. حوله را روی سرت می گذارم و آرام ماساژ می دهم تا موهایت خشک شود. دست هایت را بالا می آوری و روی دست های من می گذاری.☺️
– زحمت نکش خانوم.
– نه زحمتی نیست. زود خشک بشه تا بریم حرم.✨
🔹سرت را پایین می اندازی و در فکر فرو می روی. در آینه به چهره ات نگاه می کنم: به چی فکر می کنی؟
🔻– به اینکه این بار برم حرم، یا مرگمو می خوام یا حاجتم رو.
و سرت را بالا می گیری و به تصویر چشمانم در آینه خیره می شوی. دلم می لرزد. این چه خواسته ای است! از تو بعید است! کار موهایت که تمام می شود، عطرت را از جیب کوچک ساکت بیرون می آورم و به گردنت می زنم. چقدر شیرین است که خودم برای زیارت آماده ات می کنم.🍃
🔸چند دقیقه ای راه بیشتر به حرم نمانده که یک لحظه لبت را گاز می گیری و می ایستی. مضطرب نگاهت می کنم.😳
– چی شد❓
– هیچی خوبم. یکم بدنم درد گرفت.😞
– مطمئنی خوبی؟ می خوای برگردیم هتل؟
– نه خانوم. امروز قراره حاجت بگیریما.🍃✨
لبخند می زنم، اما ته دلم هنوز می لرزد.
نرسیده به حرم از یک مغازه آبمیوه فروشی یک لیوان بزرگ آب پرتغال طبیعی می گیری و با دو نِی کنارم می آیی.😍
– بیا بخور ببین اگر دوست داشتی یکی دیگه بخرم. آخه بعضی آب میوه ها تلخ می شه.🍹
به دو نِی اشاره می کنم.
– ولی فکر کنم کلاً هدفت این بوده که تو یه لیوان بخوریما.
🔹می خندی و از خجالت، نگاهت را از من می دزدی. تا حرم دست در دستت و در آرامش مطلق بودم. زیارت با تو، حال و هوایی دیگر داشت. تا نزدیک اذان مغرب در حیاط نشسته ایم و فقط به گنبد نگاه می کنیم. از وقتی که رسیدیم مدام نفس می زنی و درد می کشی، اما من تمام تلاشم را می کنم تا حواست را پی چیز دیگر جمع کنم.🌹
🔸نگاهت می کنم و سرم را روی شانه ات می گذارم.
🔻این اولین بار است که این حرکت را می کنم. صدای نفس نفس زدنت را حالا به وضوح می شنوم. دیگر تاب ندارم. دستت را می گیرم و می گویم: می خوای برگردیم❓
– نه من حاجتمو می خوام.😭
– خب به خدا آقا میده. تو الآن باید بیشتر استراحت کنی.
مثل بچه ها بغض و سرت را کج می کنی.😔
– نه یا حاجت یا هیچی.
🔸از وقتی من فهمیده ام شکننده تر شده. همان لحظه آقایی با فرم نظامی از مقابلمان رد می شود و درست در چند قدمی ما، سمت چپمان می نشیند. نگاه پر از دردت را به مرد می دوزی و آه می کشی. مرد می ایستد و برای نماز اقامه می بندد. تو هم دستت را در جیب شلوارت فرو می بری و تسبیح📿 تربتت را بیرون می آوری. سرت را چند باری به چپ و راست تکان می دهی و زمزمه می کنی:
#هوای_این_روزای_من_هوای_سنگره.💔
#یه_حسی_روحمو_تا_زینبیه_می بره🌾
#تا_کِی_باید_بشینمو_خدا_خداکنم⚡️
#_به_عکس_صورت_شهیدامون_نگا_کنم؟😭
🔻باز لرزش شانه هایت و صدای بلند هق هقت، نفس هایت به شماره می افتد. نگران دستت را فشار می دهم. “نفس نزن جانا که جانم می رود.”
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
4_5832469045693122123.mp3
1.44M
🔸 #خاطره_شهید
🔸 #سفرعشق...
#صــــوتــــ۵☢
سید بانیروهاش با متانت برخورد میکرد یک شب کنار سفره شام نشسته بودیم
دونفر ازبچه هارو که باهم مشکل داشتن..
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
﷽
━━━━━💠🌸💠━━━━━
👈#خاطرات_شهدا
🔻🔻بگذر از من🔻🔻
🔹مشغول آشپزی بودم، آشوب عجیبی در دلم افتاد، مهمان داشتم، به مهمانها گفتم: شما آشپزی کنید من الان بر می گردم.
🔸رفتم نشستم برای ابراهیم نماز خواندم، دعا کردم، گریه کردم که سالم بماند، یک بار دیگر بیاید ببینمش.🙂
🔹ابراهیم که آمد به او گفتم که چی شد و چه کار کردم.
🔸رنگش عوض شد و سکوت کرد
🔹گفتم: چه شده مگر❓
🔸گفت: درست در همان لحظه میخواستیم از جادهای رد شویم که مینگذاری شده بود. اگر یک دسته از نیروهای خودشان از آنجا رد نشده بودند، می دانی چی می شد❓
🔹خندیدم
🔸باخنده گفت: تو نمیگذاری من شهید بشوم، تو سدّ راه شهادت من شدهای؟😔
🔻بگذر از من!🔻
#شهید_محمد_ابراهیم_همت🌹🍃
#سردار_خیبر
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
•••✾❀🕊💓🕊❀✾•••
✳️ #شهید_احمد_توفیق_الامین🌹🍃
” ملقب به “ابوتراب”
این نام جوان ۲۴ ساله لبنانی ست.
♦️این شهید از فرماندهان میدانی جوان نیروی ویژه “رضوان” حزب الله بود که در سالهای ابتدایی نوجوانی به صفوف رزمندان مقاومت اسلامی لبنان پیوسته و پس از طی دوره های متعدد آموزش نظامی به یگان ویژه کماندویی حزب الله پیوسته بود.👌
🔸احمد ، از اهالی روستای “البابلیه” در حاشیه بندر “صیدا” واقع در حاشیه ساخل مدیترانه بود.🌺
🔹این شهید طی عملیات بزرگ و مشترک مقاومت اسلامی لبنان “حزب الله” با ارتش و دفاع وطنی سوریه ، برای پاکسازی مناطق مرزی دو کشور سوریه و لبنان موسوم به القلمون ، در اثر اصابت گلوله دشمن غدار به کاروان شهدای کربلای امام حسین (ع) پیوست.🌹🕊
👈وی چند روز پیش از آغاز عملیات نظامی حزب الله در القلمون ، به روستای محل زادگاهش رفته و در گوشه ای از گلزار شهدای آن قبری را با دستان خود حفر کرده و در آن چند لحظه ای به راز و نیاز با خدا پرداخته و در نهایت با نیت شهادت پا در مسیر شهدای عاشوراء نهاد.🌾✨
#انصار_الله
#شهدائنا_فخرنا_عزتنا_نصرنا_قادتنا
#شهید_احمد_توفیق_الامین🌹🍃
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🔸کربلای چهار و قصه
#آن_آشنای_منافق (۱)
گیریم منافقین در اتاق تصمیم گیری عملیات کربلای ۴ رخنه و تمام مراحل عملیات را به حزب بعث مخابره کرده بودند.
منافقین چطور رخنه کرده بودند؟؟؟
جوابش سخت نیست.حتما یه #آشنایی سفارش آن منافق که به لباس پاسدار و یا #روحانی در آمده بود را کرد. حالا باید بگردیم دنبال اون #آشنا...
هر چه هست زیر سر اون #آشناست.
#کربلای_چهار
#آشنا_نفوذی
#لباس_دزد
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
═══✼🍃🌹🍃✼═══
❇️ #شهید_محمد_نوری بیستم فروردین ۵۴ در روستای زهمکان شهرستان فاریاب از توابع استان کرمان در خانواده مذهبی متولد گردید.
🔸پدرش کشاورز بود و از همان دوران کودکی در کنار پدر مشغول به کار و تلاش بود.
🔹مقاطع تحصیلی را یک به یک پشت سر گذاشته و در سال ۸۰ به استخدام ناجا در آمد و در شهر کهنوج مشغول به خدمت گردید.
🔸وی همزمان با خدمت در نیروی انتظامی مشغول تحصیل در دانشگاه بود و موفق به اخذ رشته حقوق در مقطع کارشناسی گردید و پس از مدتی به یگان تکاوری کهنوج و از آنجا به عقیدتی سیاسی کرمان منتقل گردید.
🔹پس از مدتی خدمت در سازمان عقیدتی سیاسی تصمیم به جابجایی گرفت و به عنوان #فرمانده_اطلاعات شهرستان رودبار انتخاب شد.
🔻وی در درگیری با اشرار در پنجم اردیبشهت ۸۸ مورد اصابت چندین گلوله دو زمانه قرار گرفت و از قسمت نخاع دچار آسیب گردید و پس از پنج سال مجروحیت در دهم دیماه ۹۳ جام #شهادت را سرکشید.🌷🍃
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::
#شهید_محمــــــد_نوری🌹🍃
#سالروز_شهادت💔
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖