شـھیـــــــدانــــــہ
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 1⃣1⃣ ⇦ #نمــــــــاز 🔸سر تا پایش خاکی بود. چشمهایش سرخ شده بود؛ از سو
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹
2⃣1⃣ ⇦ #عشـــق_به_جبهــــه
🔸می خواست برگرده جبهه. بهش گفتم : پسرم، تو به اندازه سنت خدمت کردی، بزار اونایی برن جبهه که نرفته اند
🔸چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست
🔸وقت نماز که شد، جانمازم و انداختم که نماز بخونم.
دیدم اومد و جانمازم و جمع کرد
🔻گفت : این همه بی نماز! اجازه بدین کمی هم اونا نماز بخونند..
چیزی برا گفتن نداشتم.
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌹 💢 #جنگ_نرم 💢 ✅ خودتان بگردید نقش را پیدا ڪنید...(2) ☀️ #مقام_معظم_رهبری 📸 #عڪس_باز_شود 🍃🌹↬ @s
🍃🌹
💢 #جنگ_نرم 💢
✅ من نگاهم بہ آینده ، خوشبینانہ است ؛ نہ از روی تَوَهُّم ، بلڪه از روی بصیرت ...(3)
☀️ #مقام_معظم_رهبری
📸 #عڪس_باز_شود
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#دلنوشتـــــه
🔸بُرد_بُرد
فقط بازی شهدا با دنیا بود .
🔸هنوز ڪه هنوز است...
گل می روید از گامهای استوارشان
🔸دروازهای استقامت را ...
در دقایق اول بازی فتح ڪردند
و حملات مقابل را ...
با وحدت و تدبیر خنثی نمودند
#جام_شهادت_گوارای_وجودتان
#مدافـــع_حــــرم
#شهیـــد_جــــواد_محمـــدی🌹
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_پنجــــاه و نهم ۵۹ 👈این داستان⇦《 بزرگترین مصائب 》 ـــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_شصـــت ۶۰
👈این داستان⇦《 جایی برای مردها 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎پرونده ام رو گرفتیم ... مدیر مدرسه، یه نامه بلند بالا برای مدیر جدید نوشت ... هر چند دلش نمی خواست پرونده ام رو بده ... و این رو هم به زبان آورد ... ولی کاری بود که باید انجام می شد ... نگران بود جا به جایی وسط سال تحصیلی... اونم با شرایطی که من پشت سر گذاشتم ... به درسم حسابی لطمه بزنه ...⚡️
روز برگشت ... بدجور دلم گرفته بود ... چند بار توی خونه مادربزرگ چرخیدم ... دلم می خواست همون جا بمونم ... ولی ... دیگه زمان برگشت بود ...😭
💠 روزهای اول، توی مدرسه جدید ... دل و دماغ هیچ کاری رو نداشتم ... توی دو هفته اول ... با همه وجود تلاش کردم تا عقب موندگی هام رو جبران کنم ... از مدرسه که برمی گشتم سرم رو از توی کتاب در نمی آوردم ...📚
یه بهانه ای هم شده بود که ذهن و حواسم رو پرت کنم ... اما حقیقت این بود ... توی این چند ماه ... من خیلی فرق کرده بودم ... روحیه ام ... اخلاقم ... حالتم ... تا حدی که رفقای قدیم که بهم رسیدن ... اولش حسابی جا خوردن ...😳
سعید هم که این مدت ... یکه تاز بود و اتاق دربست در اختیارش ... با برگشت من به شدت مشکل داشت ... اما این همه علت غربت من نبود ... اون خونه، خونه همه بود ... پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم ... همه ... جز من ... این رو رفتار پدرم بهم ثابت کرده بود ... تنها عنصر اضافی خونه ... که هیچ سهمی از اون زندگی نداشت ...🍃
شب که برگشت ... براش چای☕️ آوردم و خسته نباشید گفتم... نشستم کنارش ... یکم زل زل بهم نگاه کرد ...
کاری داری❓...
دفعه قبلی گفتید اینجا خونه شماست ... و حق ندارم زیر سن تکلیف روزه بگیرم ... الان که به تکلیف رسیدم ... روزه مستحبی رو هم راضی نیستید؟ ... توی دفتر پدربزرگ دیدم📖...
💠 از قول امام خمینی نوشته بود ... برای برنامه عبادی ... روزه گرفتن روزهای دوشنبه و پنجشنبه رو پیشنهاد داده بودن ...✨
خیلی جدی ولی با احترام ... بدون اینکه مستقیم بهش زل بزنم ... حرفم رو زدم ...
یکم بهم نگاه کرد👀 ... خم شد قند برداشت ...
پس بالاخره اون ساک🎒 رو دادن به تو ...
و سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... فقط صدای تلویزیون📺 بلند بود ... و چشم های منتظر من ... نمی دونستم به چی داره فکر می کنه؟ ... یا ...
- هر کار دلت می خواد بکن ...😊
و زیر چشمی بهم نگاه کرد ...😒
- تو دیگه بچه نیستی ...
🌸 باورم نمی شد ... حس پیروزی تمام وجودم رو فرا گرفته بود... فکرش رو هم نمی کردم ... روزی برسه که مثل یه مرد باهام برخورد کنه ... و شخصیت و رفتار من رو بپذیره ... این یه پیروزی بزرگ بود ...✌️
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✌️✌️✌️
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
#دعــاےفرج به نیابت از
#اولین شهیــددفاع مقدس🔻
#شهیــد_ایرج_دستیاری🌷
🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶
#شبتون_شهدایی💔🍃
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
🍃🌹
#کلام_شهیـــــد
❤️عشق به خانواده
💖جواد به خانواده #عشــق میورزید
و شماره همسـرش را در گوشی
به ۷۲۱ ذخیره ڪرده بود،
می گفت فلسـفه این شماره اینه ڪه
در هفت آســمان و دو عـالم
یڪ نفر همسـر من نمیشه..
#مدافـــع_حــــرم
#شهیـــد_جــــواد_محمـــدی🌹
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#تلنـــــگر_شهـــــدایی
🔴 #شهید ...
🔲 شهید ، گنگ ترین کلمه در تاریخ انسانیت است !
گنگ ترین کلمه در دایره لغات من ...
کلمه ای که هیچگاه مفهومش رانفهیمدم ...
▫️نفهمیدم دل کندن ، قید دنیاو لذت هایش را زدن یعنی چه ؟؟
▫️نفهیمدم سیزده ساله بودن و زیر تانک رفتن یعنی چه ؟
▫️نفهیمدم قمقه ی خالی ، زبان تشنه و جنگیدن یعنی چه ؟
▫️نفهمیدم ریش های خضاب شده به خون یعنی چه ؟
▫️نفهمیدم آب سرده شَطّ ، لباس نازک غواصی ، شب تاری، تیر در قلب و غرق شدن یعنی چه ؟
▫️نفهمیدم خمپاره سر را بردن یعنی چه ؟
▫️نفهمیدم بدن دوخته شده به سیم خاردار یعنی چه ؟
▫️نفهمیدم مفقودالاثر یعنی چه ؟
▫️نفهمیدم استخوان های جوان رعنا در آغوش مادر یعنی چه ؟
🔻اصلا میدانی #شهید ...
ما هنوز خیلی چیزها را نفهمیدیم ؛⁉️
#شهدا_شرمنده_ایم
#یـادشان_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#کلام_شهیـــــد
💠 باید بدانید نمازها و روزهها بدون حب مهدی (عج) و امام خمینی ذرهای اثر ندارد چرا که حب علی (ع) در وجود مهدی (عج) و خمینی است.
🔹دولت، مجلس، رئیس جمهور، حوزه ها، نمایندگان و وکلای مردم و خلاصه دولت جمهوری اسلامی ایران، حاصل [خون] شهیدانی، چون مطهری و بهشتی و مفتح و رجایی و باهنر و دستغیب و مدنی و قاضی طباطبایی و چمران و دیگر سرداران غیور جبهههای حق علیه باطل است.
#شهیـــد_محمد_صالح_قاسملو🌹
《ســــالــــروزولادتــــــــ》
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید
✍ خداوندا از تو می خواهم شهادت را نصيبم كنی تا شايد در خيل پر بركت شهيدان و صفای روح آنان عفو بهرهام گردد و يا از بدرقه خالصانه هزاران مسلمانی كه در تشييع شهيدان مشاركت می كنند و آثار پر بركتی كه اين خونها دارد ذرهای هم هديه من باشد و موجب نجات اين روح آلوده و اين جان وابسته گردد.
#شهید_سیدحسن_شاهچراغی🌹
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#شهیـــــدانه
⚡️ای کاش بیدار شویم
همچون #شهدا ،
که در خواب هم
دنیا را بیدار کردند ...
💢 #شهید_علی_رضا_محمودی پارسا
بچه ی کرج بود ، سال ۴۸ به دنیا آمد ، سال ۶۱ رفت جبهه یعنی سیزده سالش بود ، کمتر از یک سال بعد در عملیات والفجر مقدماتی به #شهادت رسید .
👈 عکاسی به اسم حاجی محمدی وقتی علیرضا زیر سایه ی یک تانک داشت استراحت می کرد بی هوا ، عکسی از او گرفت که بعد از شهادتش معروف شد .
#شهید_علی_رضا_محمودی🌹
#یـادشون_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 2⃣1⃣ ⇦ #عشـــق_به_جبهــــه 🔸می خواست برگرده جبهه. بهش گفتم : پسرم، تو
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹
3⃣1⃣ ⇦ #نمــــاز_عشــــق
🔸شایعه شد، نماز نمی خونه! گفتن : «تو بهش تذکر بده!»
🔹باور نکردم و گفتم : «لابد میخواد ریا نشه، پنهانی میخونه.»
کمین کردم و با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند!
🔸گفتم تو که برای خدا می جنگی...
🔹لبخندی زد و گفت : «یادم میدین نماز خوندن رو!»
🔸گفتم حتما و زیر آتش دشمن، نماز خواندن را یادش دادم.
🔻در عملیات زخمی شد. بالای سرش که رسیدم با انگشت روی سینه اش صلیبی کشید و چشمش را بست.
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌹 💢 #جنگ_نرم 💢 ✅ من نگاهم بہ آینده ، خوشبینانہ است ؛ نہ از روی تَوَهُّم ، بلڪه از روی بصیرت ...(3)
🍃🌹
💢 #جنگ_نرم 💢
✅ جنگ نرم ؛ راست است . من از بعد از جنگ _از سال ۶۷ _ همیشہ این را گفتہ ام ؛ چہ بڪنم اگر ڪسی نمی بیند ؟! ...(4)
☀️ #مقام_معظم_رهبری
📸 #عڪس_باز_شود
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#کلام_شهیـــــد
💢 زیر باران گلوله به #نماز ایستاد. رکعت اول را با سرعت خواند، اما رکعت دوم را خیلی آهسته و با طمأنینه.
▫️نماز که تمام شد، پرسیدم: چرا رکعت دوم نمازت رو این قدر آروم خوندی؟ جواب نداد.
اصرار که کردم،
▫️گفت: چنان گلوله میاومد که رکعت اول رو با عجله خوندم، برای یک لحظه یادم اومد در حال صحبت کردن با خدا هستم، ولی از ترس تیر و ترکش فقط به جون خودم فکر میکنم.
▫️به همین دلیل استغفار کردم و رکعت دوم رو عادی خوندم.
#شهیـــد_احمـــد_عبدالهـــی🌹
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_شصـــت ۶۰ 👈این داستان⇦《 جایی برای مردها 》 ـــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_شصـــت و یکم ۶۱
👈این داستان⇦《 شاگرد 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎جدای از برنامه های عبادی اون دفتر ... برنامه های سابق خودم رو هم ادامه می دادم ... قدم به قدم و ذره به ذره ...📋
از قول یکی از اون هادی ها شنیده بودم ... نباید یهو تخت گاز جلو بری ... یا ترمز می بری و از اون طرف بوم می افتی ... یا کلا می بری و از این طرف بوم ...☄
🍃چله حدیثیم تموم شده بود ... دنبال هر حدیث اخلاقی ای که می گشتم ... که برنامه جدید این چله بشه ... یا چیزی پیدا نمی کردم ... یا ... چند روز از تموم شدن چله قبلی می گشت ... و من همچنان ... دست از پا درازتر ...😔
سوار تاکسی های خطی🚖 ... داشتم از مدرسه برمی گشتم که یهو ... روی یه دیوار نوشته بود ... "خوشا به حال شخصی که تفریحش، کار باشه" ... امام علی علیه السلام ...✨🍃
تا چشمم بهش افتاد ... همون حس همیشگی بلند گفت...
- آره دقیقا خودشه ...👌
🍃و این حدیث برنامه چله بعدی من شد ... تمام فکر و مغزم داشت روی این مقوله کار می کرد ... کار ...
قرار بود بعد از ظهر با بچه ها بریم گیم نت 🖥... توی راه چشمم به نوشته پشت شیشه یه مغازه قاب سازی افتاد ... چند دقیقه بهش خیره شدم ... و رفتم تو ...
سلام آقا ... نوشتید شاگرد می خواید ... هنوز کسی رو استخدام نکردید❓...
خنده اش گرفت ... چنان گفتم کسی رو استخدام نکردید ... که انگار واسه مصاحبه شغلی یا یه مرکز دولتی بزرگ اومده بودم ...
- چند سالته❓ ...
15 ...
جا خورد ...😳
ولی هنوز بچه ای ...
در عوض شاگرد بی حقوقم ... پولش مهم نیست ... می خوام کار یاد بگیرم ... بچه اهل کاری هم هستم ... صبح ها میرم مدرسه ... بعد از ظهر میام ...😊
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 🌸✨🌸
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
سلام وارث علم
#سلام_مهدی_جان💗
✨تو وارث علم تمامی برگزیدگان خداوندی و بزرگترین و نابترین سرچشمه های دانش و حکمت در قلب تو جاری است .
✨کاش بازمی آمدی و زنگارهای پرنگار و فریبنده ی جهل را از پای بشریت می گشودی تا تجربه می کردیم زندگی در سایه ی دانایی را ...
🌸 اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج 🌸
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖