✨﷽✨
#ڪــلام_شهـــید
💢 از همان ابتدا حرف از شهادت در خانواده ما بود.
عليرضا ارادتی خاص به شهدا داشت. همواره به شهدا و سعادتشان غبطه میخورد. علاقه زيادی به شهدای غرب كشور داشت.
🔻هميشه هم میگفت "شهدای جنگ كه در مناطق غرب به شهادت رسيدند مظلومترين شهدای ما بودند"
راوی 👈 همسر شهید
▒ مدافـــع حــــرم ▒
#شهیــد_علیرضـــــا_بریـــــری🌷
《ســــالــــروزولادتــــــــ》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#برگے_از_خاطراٺ
💢 يك موضوع عجيب بعد از شهادت مهدی رخ داد كه مدتها ذهنم را مشغول كرده بود. گاهی كه به مزار پسرم میرفتم، میديدم يك خانم بر سر مزارش نشسته و گريه میكند. غريبه بود و نمیشناختمش.
🔻از او پرسيدم شما چه نسبتی با شهيد داريد. او هم گفت من و دو فرزند كوچكم بدون نانآور بوديم و بعضی از شبها يك نفر مقداری پول داخل يك پاكت به خانهمان میانداخت. من از ماهيت آن فرد خير اطلاعی نداشتم تا اينكه دو روز قبل از تشييع پيكر آقامهدی خواب ديدم جوانی به من میگويد «ديگر نيستم تا خرجیات را بدهم.»
🔻دو روز بعد هم تشييع جنازه يك شهيد در محلهمان صورت گرفت و تازه فهميدم جوانی كه در خواب ديده بودم، شهيد مهدی جودكی است.
راوی 👈 پدر شهید
▒ مدافع حریـم ولایت ▒
#شهیــد_مهـــــدی_جودکـــــی🌷
《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#برگے_از_خاطراٺ
🔵 #امام_جماعت
🔷 دوستاش میگفتن هر وقت آماده نماز جماعت میشديم سيد هميشه صف اول نماز بود
🔹و وقتی روحانی نداشتيم اين آقا سيد بزرگوار جلو وای میستاد و سید امام جماعت ما میشد
راوی 👈 دوستان شهید
▒ مدافع حریـم ولایت ▒
#شهیــد_سیدمحسن_قریشی🌷
《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوسیویک 👈این داستان⇦《 وحشت 》 ـــــــــــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوسیودو
👈این داستان⇦《 و قسم به عصر 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎بعد از امتحان حسابی رفتم توی فکر ...
اگه واقعا کوه رفتن آدمها رو اینقدر بهم نزدیک میکنه و ... با هم قاطی میشن ... ایده خیلی خوبیه که من و سعید هم بریم کوه ... حالا شاید خودمون ماشین نداریم ... و جایی رو هم بلد نیستم ... اما گروههای کوهنوردی ... مثل گروهی هم که سپهر میگفت ... به نظر خوب میاد ...👌
🔹در هر صورت، ایده خوبی برای شروع بود ... از طرفی یه فکر دیگه هم توی ذهنم حرکت میکرد ...
🔸حالا اگه به جای من ... به بقیه نزدیکتر بشه و رابطهمون همین طوری بمونه چی؟ ... یا اینکه ...🤔
دل دل کنان میرفتم سمت قرآن ... یه دلم میگفت استخاره کن ... اما دوباره ترس وجودم رو پر میکرد ...
🔻بالاخره دلم رو زدم به دریا ... نمیدونم چطور شد اون روز این تصمیم رو گرفتم ... وضو گرفتم و بعد از نماز مغرب و تسبیحات حضرت زهرا ... با هزار سلام و صلوات ... برای اولین بار در تمام عمرم ... استخاره کردم ...🍃✨
🍃✨و قسم به عصر ... که انسان واقعا دستخوش زیان است ... مگر افرادی که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند ... و یکدیگر را به حق سفارش کردند و به صبر و شکیبایی توصیه نمودند ... صدق الله العلی العظیم ...✨🍃
❤️قرآن رو بستم و رفتم سجده ...
- خدایا ... به امید تو ... دستم رو بگیر و رهام نکن ...
💢امتحانات سعید تموم شد ... و چند وقت بعد، امتحانات من... شب که برگشت بهش گفتم ...
▫️حسابی خوشش اومد ... از حالتش معلوم بود ایده حرف نداشت ... از دیدن واکنشش خوشحال شدم ... و امیدوارتر از قبل ... که بتونم از بین اون رفیقهای داغون ... جداش کنم...
🔹خودش رفت سراغ گروه کوهنوردیای که سپهر پیشنهاد داده بود ... و اسم من و خودش رو ثبت نام کرد ...
- انتخاب اولین جا با تو ... برای بار اول کجا بریم ...🤔🤔
💠هر چند، انتخاب رو بهش دادم ... اما بازم میخواستم موقع ثبت نام باهاش برم ... اون محیط تعریفی ... و افراد و مسئولینش رو ببینم ... ولی دقیقا همون روز، ساعت کلاسم عوض شد ...
🔸سعید خودش تنها رفت ... وقتی هم که برگشت با هیجان شروع به تعریف کرد ... خیلی خوشحال بودم ... یعنی میشد ... این یه گام بزرگ سمت موفقیت باشه؟ ...
🍃✨نماز صبح رو خوندم و چهار و نیم زدیم بیرون ... جزء اولین افرادی بودیم که رسیدیم سر قرار ... هوا هنوز گرگ و میش بود ... که همه جمع شدن ... و من ... وارد جو و دنیایی شده بودم ... که حتی فکرش رو هم نمی کردم ...😳😊
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#زندگے_نامه
💢 شهید خیرالله امانزاده در سال ۱۳۴۸ در شاهیندژ متولد شد. در نوجوانی بسیار علاقه داشت در جبههها علیه دشمن بعثی متجاوز بجنگد، اما به دلیل کمی سن قبول نمیکردند. چندبار هم رفت و سوار ماشینهای اعزام به جبهه شد، ولی مسئولین متوجه میشدند. از همان موقع میگفت میخواهم فیسبیلالله کار کنم.
🔻بعد از ۲۹ سال و ۶ ماه خدمت فیسبیلالله در نیروی انتظامی، نیمه شب طی درگیری با قاتل مسلح تیر خورد، از فرار قاتل مسلح جلوگیری کرد و با پایان موفقیتآمیز مأموریتش به آرزوی دیرینهاش یعنی #شهادت نائل گردید.
▒ مدافع حریــم ولایت ▒
#شهیــد_خیـــــرالله_امانزاده🌷
《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#پیام_حمید_به_محمدرضا
💠 هنگامی که سپاه اسلام در شمال غرب (سنگهای آذرین) با گروهک منافقین پژاک درگیر شد حمید نقش سازندهای داشت و پس از مبارزه جانانه با دشمن مزدور هنگامی که حمید شهادت رو جلوی چشماش میبینه از پشت بیسیم از همرزماش میخواد که پیامش رو به محمدرضا برسونن
🔹حمید پشت بیسیم میگه: ⇩⇩
《به پسرم (محمدرضا) بگوئید پدرش مرد بود و تا آخر ایستاد》
▒ مدافــع حریــم ولایت ▒
#شهیــد_حمیـــــد_آسنجرانی🌷
《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_پنجاهودوم
《 شعلههای جنگ 》
🖇آستین لباس کوتاه بود … یقه هفت … ورودی اتاق عمل هم برای شستن دستها و پوشیدن لباس اصلی یکی …
💢چند لحظه توی ورودی ایستادم … و به سالن و راهروهای داخلی که در اتاقهای عمل بهش باز میشد نگاه کردم …
🔹حتی پرستار اتاق عمل و شخصی که لباس رو تن پزشک میکرد … مرد بود …
برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن … حضور شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس میکردم …
🔸اونها که مسلمان نیستن … تو یه پزشکی … این حرفها و فکرها چیه؟ … برای چی تردید کردی؟ … حالا مگه چه اتفاقی میافته …
🔻اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمیفرستاد … خواست خدا این بوده که بیای اینجا … اگر خدا نمیخواست شرایط رو طور دیگهای ترتیب میداد … خدا که میدونست تو یه پزشکی … ولی اگر الان نری توی اتاق عمل … میدونی چی میشه؟ … چه عواقبی در برداره؟ …
💠این موقعیتی رو که پدر شهیدت برات مهیا کرده، سر یه چیز بی ارزش از دست نده …
🔻شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود … حس میکردم دارم زیر فشارش له میشم … سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم …
🔰بابا … من رو کجا فرستادی؟ … تو … یه مسلمان شهید…دختر مسلمان محجبهات رو …
⭕️آتش جنگ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود …وحشتناک شعله میکشید … چشمهام رو بستم …
🍃✨خدایا! توکل به خودت … یازهرا … دستم رو بگیر …
از جا بلند شدم و رفتم بیرون … از تلفن بیرون اتاق عمل تماس گرفتم …
🔹پرستار از داخل گوشی رو برداشت … از جراح اصلی عذرخواهی کردم و گفتم … شرایط برای ورود یه خانم مسلمان به اتاق عمل، مناسب نیست … و …
🔸از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود … اما من آدمی نبودم که حتی برای یه هدف درست … از راه غلط جلو برم … حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن … مهم نبود به چه قیمتی … چیزهای باارزش تری در قلب من وجود داشت …🍃✨
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#دلنــوشتــــــــــہ
▫️همه گویند از سر گذشت، اما من گویمت چگونه از دلــــ❤️ـــــ گذشت؟!
▫️ای کسی که مصداقِ
《تُعِزُّ مَنْ تَشَاء》خداوندی..
▫️حالا آوینی بیاید و تو را روایت کند:
”تو را با خدا چه عهدی بود که از این کرامت برخوردار شدی؟!”
که #خون_تو سَبَب بیداری تمامِ خواب زدههایِ عالمِ غفلت است..
▫️از کدام خواستههای دِلَت گذشتی تا اینگونه ناگاه بیایی و از همه دلبری کنی ...😔
#حجت_خدا
#شهید_محســـــن_حججی🌷
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1