eitaa logo
زندگی شهیدانه
216 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
769 ویدیو
77 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند». ادمین: @Ashahidaneh110 #زندگی_شهیدانه
مشاهده در ایتا
دانلود
الحجه 👌 *دو رکعت نماز بخونید و بدون هیچ خرجی با حاجیان در ثواب اعمال حج شریک شوید.* 🔻در هر رکعت سوره حمد و توحید و آیه ۱۴۲ سوره اعراف رو بخونید. 🔻آیه سوره اعراف رو اگر حفظ نیستید میتونید از روی قرآن یا گوشی یا کاغذ بخونید. 💠 از امشب تا ۱۰ شب باید خونده بشه. 👈 سعی کنید حتما بین نماز مغرب و عشا بخونید، ولی اگر یه وقت مشکلی پیش اومد بعد از نماز عشا هم میشه خوند.
اولین جلسه علنی مجلس بعد از حادثه هفتم تیر سال ۶۰
تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس درگذشت 🔹کونیکو یامامورا، مادر شهید محمد بابایی از شهدای دفاع مقدس به‌علت بیماری ظهر امروز در بیمارستان خاتم‌الانبیای تهران به فرزند شهیدش پیوست. @Farsna
🌸راوی:برادران شهید هادی هنوز مدتي از حضور ابراهيم در ورزش باســتاني نگذشته بود که به توصيه دوستان و شخص حاج حسن، به سراغ کشتي رفت. او در باشگاه ابومسلم در اطراف ميدان خراسان ثبت نام کرد. او کار خود را با وزن 53 کيلو آغاز کرد. آقايان گودرزي و محمدي مربيان خوب ابراهيم درآن دوران بودند. آقاي محمدي، ابراهيم را به خاطر اخلاق و رفتارش خيلي دوســت داشــت. آقاي گودرزي خيلي خوب فنون کشتي را به ابراهيم مي آموخت. هميشــه ميگفت: اين پســر خيلي آرومه، اما تو کشتي وقتي زير ميگيره، چون قد بلند و دستاي کشيده و قوي داره مثل پلنگ حمله ميکنه! او تا امتياز نگيره ول کن نيست. براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود پلنگ خفته! بارها ميگفت: يه روز، اين پسر رو تو مسابقات جهاني ميبينيد، مطمئن باشيد! سالهاي اول دهه 50 در مســابقات قهرماني نوجوانان تهران شرکت کرد. ابراهيم همه حريفان را با اقتدار شکســت داد. او در حالي که 15 ســال بيشتر نداشت براي مسابقات کشوري انتخاب شد. مسابقات در روزهاي اول آبان برگزار ميشد ولي ابراهيم در اين مسابقات شرکت نکرد! مربي ها خيلي از دست او ناراحت شدند. بعدها فهميديم مسابقات در حضور وليعهد برگزار ميشد و جوايز هم توسط او اهداء شده. براي همين ابراهيم درمسابقات شرکت نکرده بود. ســال بعد ابراهيم در مسابقات قهرماني آموزشگاه ها شرکت کرد و قهرمان شد. همان سال در وزن 62 کيلو در قهرماني باشگاه هاي تهران شرکت کرد. در ســال بعد از آن در مسابقات قهرماني آموزشــگاه ها وقتي ديد دوست صميمي خودش در وزن او، يعني 68 کيلو شــرکت کرده، ابراهيم يک وزن بالاتر رفت و در 74 کيلو شرکت کرد. در آن ســال درخشش ابراهيم خيره کننده بود و جوان 18 ساله، قهرمان 74 کيلو آموزشگاه ها شد. تبحر خاص ابراهيم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحيح از دستان قوي و بلند خود باعث شده بود که به کشتي گيري تمام عيار تبديل شود. صبح زود ابراهيم با وســائل کشتي از خانه بيرون رفت. من و برادرم هم راه افتاديم. هر جائي ميرفت دنبالش بوديم! ِ تا اينکه داخل ســالن هفت ِ تيــر فعلي رفت. ما هم رفتيم توي ســالن و بين تماشاگرها نشستيم. سالن شلوغ بود. ساعتي بعد مسابقات کشتي آغاز شد. آن روز ابراهيــم چندکشــتي گرفت و همه را پيروز شــد. تا اينکه يکدفعه نگاهش به ما افتاد. ما داخل تماشــاگرها تشويقش ميکرديم. با عصبانيت به سمت ما آمد. گفت: چرا اومديد اينجا !؟ گفتيم: هيچي، دنبالت اومديم ببينيم کجا ميري. بعد گفت: يعني چي !؟ اينجا جاي شما نيست. زود باشين بريم خونه بــا تعجب گفتم: مگه چي شــده!؟ جواب داد: نبايد اينجا بمونين، پاشــين، پاشين بريم خونه. همينطور کــه حرف ميزد بلندگو اعلام کرد: کشــتي نيمه نهائي وزن 74 کيلو آقايان هادي و تهراني. ابراهيم نگاهي به ســمت تشــک انداخت و نگاهي به سمت ما. چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک. ما هم حسابي داد ميزديم و تشويقش ميکرديم . مربــي ابراهيم مرتب داد ميزد و ميگفت كه چه کاري بکن. ولي ابراهيم فقط دفاع ميکرد. نيــم نگاهي هم به ما مي انداخت. مربي که خيلي عصباني شده بود داد زد: ابرام چرا کشتي نميگيري؟ بزن ديگه. ابراهيــم هم با يك فن زيبــا حريف را از روي زمين بلند کرد. بعد هم يک دور چرخيد و او را محکم به تشك کوبيد. هنوز كشتي تمام نشده بود كه از جا بلند شد و از تشک خارج شد. آن روز از دست ما خيلي عصباني بود. فکر کردم از اينکه تعقيبش کرديم ناراحت شده، وقتي در راه برگشت صحبت ميکرديم گفت: آدم بايد ورزش را براي قوي شدن انجام بده، نه قهرمان شدن. من هم اگه تو مسابقات شركت ميكنم ميخوام فنون مختلف رو ياد بگيرم. هدف ديگه اي هم ندارم. گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟! بعد از چند لحظه سکوت گفت: هرکس ظرفيت مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهمتر اينه که آدم بشيم. آن روز ابراهيم به فينال رســيد. اما قبل از مســابقه نهائــي، همراه ما به خانه برگشت! او عملاً ثابت کرد که رتبه و مقام برايش اهميت ندارد. ابراهيم هميشه جمله معروف امام راحل را ميگفت: (ورزش نبايد هدف زندگي شود.) 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم۱
به پاسِ هر وجب خاڪے از اين مُلڪ چه بسيار است آن سَرها ڪه رفته! زِ مَستے بر سرِ هر قطعه زين خاڪ خدا داند چه افسَرها ڪه رفته... 🌷 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️🍃 ای دو چشمت سبب و علتِ پیدایش صُبح دیده بگشا که جھان منتظرِ آغـاز است عجل الله تعالی فرجه الشریف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺امام صادق علیه السلام فرمودند: 📄 لولا ان امیرالمؤمنین علیه السلام تزوجها لما کان لها کفو الی یوم القیامه علی وجه الارض آدم فمن دونه؛ 📜 به راستی اگر امیرالمؤمنین علیه السلام فاطمه علیها السلام را به ازدواج خود در نیاورده بود، تا روز قیامت بر روی زمین از آدم تا پس از آدم برای فاطمه علیها السلام همتایی نبود . 📚خصال، ج ۲، ص ۴۱۴
به یاد سردار بزرگ اسلام پاسدار شهید محمود کاوه 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ شهید محمود کاوه جهت شناسایی منطقه سوار ماشین جیپ شد و بدون اینکه حواسش به همراه کردن اسلحه و یا نیروی کمکی باشد به سمت منطقه مورد نظر براه افتاد ✍وقتی وارد بخشی از جنگل آلواتان شد به طور غیرمنتظره با تعدادی کومله مواجه شد که دور یک آتش حلقه زده بودند و شب را با هم سپری می کردند ✍ با دیدن نابهنگام محمود کاوه که تا قبل از این برای سرش جایزه گذاشته بودند همه آنها با وحشت از جا بلند شدند و اسلحه خود را به سمت محمود نشانه رفتند. ✍ در این لحظات حساس محمود کاوه یک تصمیم عجیب می گیرد و با این ترفند جالب خودش را از مهلکه نجات می‌دهد ✍ و می‌گوید بدون این که ترسی در دلم راه دهم با توکل به خدا پشتش را به کموله ها کرده و در حالی که با انگشت دستش به جناح راست اشاره کند با فریاد می گوید: ✍ لشکر ۱۴ امام حسین از جناح راست به فرمان من! بعد به سمت مقابل اشاره کرده و میگوید لشکر ۸ نجف اشرف به فرمان من! ✍و بعد به جناح چپ اشاره کرده و با فریاد میگوید لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب(ع) به فرمان من باشد و تا من نگفتم آتش نریزید. ✍بدین ترتیب وقتی رویش را به سمت کموله ها برمیگرداند با ناباوری میبیند که همه آنها فرار کرده‌اند ✍چون گمان کرده بودند که لشکر های متعددی جهت عملیات وارد منطقه شده اند لذا پا به فرار گذاشتند ✍ پس به آتش نزدیک شدم دیدم چند عدد اسلحه باقی مانده است آنها را حمایل کردم ✍ سپس دیدم یک گوسفند روی آتش در حال پختن است قسمتی از آن را خوردم بعد با خیال راحت نشستم و کالک شناسایی منطقه را گویا کردم ✍خیالم جمع بود که کموله ها تا چند ساعت دیگر جرات ندارند حتی پشت سرشان را نگاه کنند ✍کارم که تمام شد به ستاد برگشتم رفقا با نگرانی منتظرم بودند و وقتی مرا دیدند ریختن روی سرم و حسابی منو کتک زدند که چرا بی خبر رفتم و با خودم بی سیم و محافظ نبرده بودم ✍میکفتند مومن خدا! نگران شدیم و فکر کردیم تو را ربوده اند و کشته اند یا سرت را بریده اند تا از صدامیان جایزه را بگیرند!؟ ✍این داستان مصداق امداد الهی است که قرآن می فرماید ان تنصر الله ینصرکم) خداوند در لحظه های بن‌بست به فریاد بندگان مومن خود می‌رسد که قرآن می فرماید: (کان حقا علینا نصر المومنین) 👌👌👌👌👌👌👌 راوی: حجت الاسلام محمدباقر نادم؛ برگرفته از کتاب رد خون روی برف.
هدایت شده از امیرحسین ثابتی
‏در چند هفته گذشته موفق شدم هر ۴۱ قسمت از مجموعه مستند "‎در برابر طوفان" و "پس از طوفان" را ببینم. مجموعه در برابر طوفان درباره دوره پهلوی و مجموعه پس از طوفان نیز درباره عملکرد ۹ ماهه دولت موقت در روزهای ابتدای پس از انقلاب است. خداقوت به مهدی نقویان عزیز بابت این کار حرفه ای و پرمحتوا که مصداق یک کار تمیز برای مرور تاریخ است. در برابر طوفان ۱: https://www.doctv.ir/program/153562 در برابر طوفان ۲: https://www.doctv.ir/program/158592 در برابر طوفان ۳: https://www.doctv.ir/program/160656 پس از طوفان: https://www.doctv.ir/program/229768 @Sabeti
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 مادر همه شب منتظر و چشم به راهی شاید زسفرخنده کنان سوی تو آیم اکنون که به جز شور جوانی به سرم نیست عکسم را نگهدار که فردا اثرم نیست « جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان»─┅═ঊঈ🌹🥀🌹ঊঈ🌹 http://eitaa.com/shahidaneh110