بغداد زندان استخبارات
در راه روی زندان با چهره ی زشت و کریهی روبرو شدم.
فردی متوسط القامة با سر تاس با چشم ها بیرون زده از حدقه
جلوی من رو گرفت:
گفت که بگو: خمینی کفش.(توهینی که به امام «ره» بود.)
خودم رو زدم به نفهمیدن
گفتم: کفش دارم
درخواست خودش رو تکرار کرد
گفتم: منظورت دمپایی هست، دمپایی هم دارم.
عصبانی شد
با شدت بیشتر درخواست خودش رو تکرار کرد که من به امام «ره» توهین کنم.
مدیر داخلی زندان پشت سر این فرد سنگ دل ایستاده بود و انگشتش رو به حال بریدن به روی گلوی خودش می کشید و به من می فهماند که هر چی میگه رو تکرار کن، وگرنه تو رو می کشه.
من باز هم زیر بار توهین به امام نرفتم.
دست کردم در کوله ی همراهم و یک جفت جوراب درآوردم.
جوراب رو مقابل او گرفتم و گفتم جوراب هم دارم.
زد زیر دستم و من رو به دیوار چسباند.
چوب قانون که به اون هراوة می گن رو به سمت من گرفت.
این کار آخرین حربه ی او بود.
چوب رو با شدت و از انتها به دهان من وارد کرد.
انتهای چوب دست حالت گردی داشت و اون رو به حلق من چسباند
یک لحظه احساس کردم که دیگه رمقی برام نمونده و نفس از شماره و خونم از جریان افتاده است.
دیگر چیزی احساس نمی کردم و فقط صداهای مبهمی رو از اطراف می شنیدم.
تو اون حالت خلأ، لحظه ای خدا رو شکر کردم که بالأخرة من هم عاقبت به خیر شدم و دارم به شهادت میرسم.
تو همین حال، صدای مبهم مدیر زندان رو با اون درجه دار ارشد خبیث رو می شنیدم.
در یک لحظه چوب دست رو از دهان من خارج کرد
پخش زمین شدم.
دوباره نفسم برگشت.
صدای صحبت مدیر زندان با اون خبیث رو میشنیدم که می گفت:
ژنرال خودتون رو به خاطر این اسیر ناراحت نکنید، چند ساعت قبل هم ژنرال فلانی اومده بود اینجا. او هم از دست این اسیر عصبانی و کلافه شد...
چند ضربه با چوب دست به من زد و از من دور شد.
معلوم بود حرفهای مدیر زندان سبب شده بود که اون افسر بعثی من رو رها کنه...
به سلول خود برگشتم
بعد از دقایقی مدیر زندان به سلول من آمد و روی زمین نشست.
چند نفس عمیق کشید
به من گفت: می دانی این شخص که بود؟
گفتم نه.
گفت: این آدم فرمانده گارد ضد شورش بغداد هست که هفته ای دو سه بار به اینجا می آید و در هر هفته هشت تا ده اسیر رو به شهادت می رسونه.
می گفت: این خبیث به اندازه برگ های درختان بغداد آدم کشته است.
اگر بار دیگر نزد تو آمد به حرف او گوش بده.
من باز هم نمی تونستم زیر بار توهین به امام «ره» برم.
این انسان قصی القلب هر بار سراغ یک اسیر ایرانی می رفت و از او می خواست که به امام توهین کند ولی این مجاهدین خاموش توهین به امام را نمی پذیرفتند و مظلومانه با چوب دست این بعثی شقی به شهادت می رسیدند.
شهدایی که مظلومانه و عاشقانه و گمنام در زندان استخبارات عراق عشق خود به امام خمینی «ره» را در سکوت خود فریاد زدند و به شهادت رسیدند و هیچ ذکر و یاد و نامی از آنها نیست.
راوی: روحانی آزاده حجة الاسلام نریمیسا
#خاطرات_شفاهی
شهید سید هادی پسر شهید سید حسن نصرالله در سن ۱۸ سالگی و در سال ۱۹۹۷ برابر با ۱۳۷۴ به شهادت رسید.
در آن زمان شهید سید حسن نصرالله ۳۸ ساله بود و دبیر کل حزب الله لبنان.
جنازه شهید به دست اسرائیل افتاد و در سال ۱۹۹۸ قرار بر تبادل شد.
در هنگام تبادل حماسه ای توسط ام هادی همسر شهید سید حسن نصرالله به وقوع پیوست که جزو اوراق افتخار زنان فاطمی این مکتب است.
اسرائیلی ها قرار بود در قبال دریافت باقیمانده جنازه ی سربازان اسرائیلی، بدن مطهر شهید سید هادی نصرالله و بدن مطهر چهل شهید دیگر و ده اسیر لبنانی را مبادله کنند.
اما هنگام تبادل اسراییلی ها اعلام کردند که جنازه سربازان اسرائیلی رو فقط در قبال بدن شهید سید هادی نصرالله مبادله می کنند.
تبعا خانواده های اسرای لبنانی نگران بچه های اسیر خود هستند.
اینجا بود که همسر شهید سید حسن نصرالله حماسه ای آفرید و تمام نقشه های اسراییل را بر باد داد.
او طی اطلاعیه ی کوتاهی اعلام کرد:
«من جنازه فرزندی را که در راه خدا دادهام، نمیخواهم. اسرائیل نمیتواند بر سر جنازه هادی با ما جداگانه معامله کند من اصلاً جنازه فرزندمان را با این شرایط نمیخواهم.» (حقیقت سمیر ص ۲۷۷)
این اطلاعیه آب سردی بر سران اسرائیل بود و سبب شد اسرائیلی ها از شرط خود کوتاه آمده و نام ده نفر از اسرا و جنازه ی ۴۰ نفر از شهدا و شهید سید هادی و هم رزم شهیدش علی کوثرانی را لیست تبادل قرار دهند.
این تبادل در ژوئن ۱۹۹۸ به وقوع پیوست.
https://eitaa.com/shahidaneh110
🔴 رهبر معظم انقلاب:
🔹امروز رهبرانی چون نصرالله و صفیالدین به ظاهر در این نشئه حضور ندارند ولی روح و رهبری آنان در میدان حاضر است و از لبنان و مردم بی دفاع آن دفاع میکند.
﷽📿
﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ ۚ وَمَنْ یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا﴾
(سوره نساء، آیه ۷۴)
در این مصیبت بزرگ، *نمایندگی حزبالله* و *حوزه علمیه لبنانیها در قم*، مراتب تسلیت و تعزیت خود را به مناسبت شهادت رئیس شورای اجرایی حزبالله، *سید هاشم صفیالدین* (رضواناللهتعالیعلیه)، اعلام میدارد.
مراسم عزاداری به مدت دو روز از تاریخ ۴ آبان ۱۴۰۳، از ساعت ۹ صبح تا ۱۲ ظهر و از ساعت ۴ بعدازظهر تا ۸ شب برگزار می گردد.
مکان: حد فاصل میدان بسیج به سمت گلزار شهدا، خیابان میرزا کوچکخان، مجتمع امام صادق (علیهالسلام).
*نمایندگی حزبالله در قم*
*و حوزه علمیه لبنان در قم*
🔥 @Moohem